كلمات كليدي : خرده فرهنگ، زيرفرهنگ، ضدفرهنگ، طبقات اجتماعي، فرهنگ مسلط
نویسنده : سمانه خالدی
واژه "Culture"، از لغت "Cult" و "Cultivate" به معنی پرورش گیاهان و زمین گرفته شده است.[1] این معنا نخستین و قدیمیترین معنای فرهنگ است که در سده پانزدهم استفاده میشد. معنای دیگر در آغاز سده شانزدهم شکل گرفت و در آن مفهوم پرورش از حوزه جانوران و گیاهان به حوزههای انتزاعیتری از جمله ذهن انسان گسترش یافت. تعریف دیگر از فرهنگ ریشه در اندیشه عصر روشنگری دارد. درواقع در سده هجدهم نویسندگان این واژه را برای اشاره به روند دنیوی توسعه اجتماعی به کار میبردند چون براین باور بودند که روند رشد و تکامل انسان روندی تاریخی و تکراستاست و همه جوامع آن را طی خواهند کرد. اما تعریفی که در سالهای اخیر از تاثیرگذارترین تعاریف در علوم اجتماعی و کل علوم انسانی بوده است، دلالت بر معانی مشترک میان گروهها و ملتها دارد. بنا بر این تعریف، فرهنگ مجموعهای از کنشهاست که به واسطه آنها معانی در قالب یک گروه، تولید و مبادله میشوند.[2] اگرچه در ابتدا جنبههای مشخصتر و ملموستر (مثل زبان و مذهب و آداب و رسوم) بهعنوان عناصر تشکیل دهنده فرهنگ در نظر گرفته شد، لکن بهتدریج ارزشها بهعنوان یک عنصر قوی در فرهنگ مورد توجه قرار گرفت و بعد از آن هنجارها نیز در کنار این عوامل مطرح شدند. ضمن آنکه علم و هنر، تکنولوژی و اقتصاد نیز به حیطه عناصر تشکیل دهنده فرهنگ اضافه شدند.[3]
علاوه بر فرهنگ کلی حاکم بر هر جامعه، طبقات، قشرها و گروههای مختلف جامعه نیز دارای فرهنگ ویژه خود هستند که ریزفرهنگ یا خردهفرهنگ خوانده میشود. در تعریف خردهفرهنگ گفتهاند: «خردهفرهنگ بر دستگاهی از ارزشها، سلوکها، شیوههای رفتار و طرز زندگی یک گروه اجتماعی که از فرهنگ مسلط جامعه مفروض، متمایز ولی با آن مرتبط است، اطلاق میشود.»[4] با توجه به تعریف ذکر شده، بطور ساده میتوان گفت خردهفرهنگ، فرهنگی درون فرهنگ بزرگتر است. در جوامع مدرن، تنوع بسیاری از این ریزفرهنگها وجود دارد. در جامعهشناسی، بیشترین کاربرد خردهفرهنگ، مربوط به مطالعاتی است که در مورد گروههای نژادی، جوانان و انحرافات اجتماعی انجام میشود. در این نوع بررسیها، خردهفرهنگهای هر کدام از این گروهها به دقت مورد بررسی قرار میگیرد؛ زیرا اعضای هر یک از این خردهفرهنگها تمایل دارند گروه یا قوم خود را بهتر و بالاتر از دیگران بدانند یا اصطلاحا «قوم مدار» باشند.
با بررسی فرهنگ اقوام ابتدایی و پیشرفته متوجه میشویم که اقوام پیشرفته بخشهای زندگی خود را تا مراحل ظریفتری تجزیه کردهاند. آنها برای هر بخش انواع و اقسام قواعد و ابزار تهیه کردهاند و اعضای جامعه برای دستیابی به اهدافشان در تمام بخشها یک تقسیم کار در پیش گرفتهاند و نقشهای مختلف را بر عهده دارند. تحت این شرایط به علت وجود بخشهای تجزیه شده در اقوام پیشرفته، نظام فرهنگی ایجاد میشود که متشکل از خردهفرهنگها یا زیرفرهنگهای (Subculture) مختلف و قابل تجزیهاند. به طوریکه هر واحد اجتماعی کوچک نیز میتواند دارای یک مجموعه قواعد و ابزاری باشد که از طریق آن میتوان فرهنگ آن را از فرهنگ واحد دیگر متمایز نمود.[5] خردهفرهنگ درواقع به فرهنگ عمومی یا نظام فرهنگی جامعه به خاطر ارتباط با نهادهای سنتی طبقه متوسط و پذیرش بسیاری از هنجارهای آن وابستگی دارد ولی از آنجا که هر خردهفرهنگ هنجارهای ویژه خودش را نیز داراست، از فرهنگ بزرگتر تمایز مییابد. به احتمال زیاد افراد وابسته به خردهفرهنگها غالبا با رد و عدم قبول کسانی روبرو میشوند که ارزشهایشان فرهنگ عمومی غالب را میسازد.[6]
مفهوم دیگری که در ارتباط با خردهفرهنگ مطرح میباشد ضد فرهنگ است. «ضد فرهنگ، خرده فرهنگی است که ارزشها و هنجارهای شیوه زندگی آن اساسا با فرهنگ حاکم در تضاد است. چنین گروهی آگاهانه برخی از مهمترین هنجارهای جامعه بزرگتر را رد میکند.
شکلگیری خردهفرهنگ
شکلگیری خردهفرهنگها عموما به کمک مفهوم "طبقه" نظریهپردازی شده است. اما معمولا شیوههای تأثیر طبقه در روند مطالعه خردهفرهنگها به گونهای متفاوت مورد بررسی قرار گرفته است. برای نظریهپردازان خردهفرهنگی آمریکایی و بهویژه کارکردگرایانی چون تالکوت پارسونز و رابرت مرتن محققان حوزه مکتب شیکاگو، خردهفرهنگ حاصل تعامل فرهنگ طبقات پائین و نظام مسلط اجتماعی و فرهنگی است. در حالیکه محققان بریتانیایی و بهخصوص نظریهپردازان مکتب فرهنگی بیرمنگام، خردهفرهنگ را حاصل روابط متقابل بین نظام مسلط سرمایهداری و فرهنگ طبقات کارگر تعریف میکردند. خردهفرهنگها را میتوان شیوههایی برای ابراز وجود دانست که گروههای مختلف، در تلاش جمعی برای مقابله با تضادهای طبقاتی، به وجود میآورند و خود را غالبا در انتخاب سبک خاصی از پوشش، واژگان و زبان خاص و نوع خاصی از موسیقی نمایان میسازد. از این دیدگاه، شرایط ساختاری جامعه، بهخصوص تضادهای طبقاتی، سازنده خردهفرهنگها دانسته میشوند. اما همانطور که ذکر شد خردهفرهنگها با وجود تفاوتهایی که با فرهنگ عمومی جامعه دارند، در عناصری با آن مشترک هستند. بهطور سنتی، شکلگیری خردهفرهنگها در غرب با ویژگیهای طبقاتی و تضادهای ناشی از آن مرتبط دانسته میشود. اما زمینههای دیگری مثل خاستگاه قومی، محل سکونت، تعلقات دینی و متغیرهای مشابه نیز بر آن سهیم هستند،[7]
خردهفرهنگها غالبا متأثر از طبقه اجتماعی هستند، بطوری که میتوان گفت هر طبقه اجتماعی یک خردهفرهنگ است؛ البته هر خردهفرهنگی لزوما یک طبقه اجتماعی محسوب نمیشود؛ زیرا طبقه اجتماعی(Social Class) همیشه دلالت بر قشربندی عمودی دارد. یک طبقه متضمن مفهوم «بالاتر» و «پائینتر» است؛ در حالی که خردهفرهنگ همیشه چنین مفهومی را در خود نمیپروراند.
طبقات اجتماعی به لحاظ ویژگیهای زیر تولید کننده خردهفرهنگهای خاص خودشان هستند؛
- از لحاظ درآمد، شغل، تحصیل، پرستیژ اجتماعی، نحوه سخنگفتن، آداب اجتماعی و حتی محل اقامت؛
- شیوههای ازدواج و همسرگزینی، نگهداری از فرزند و الگوهای زندگی خانوادگی؛
- گذراندن اوقات فراغت در طبقات مختلف اجتماعی؛ مانند تحصیلکردهها و یا بیسوادان با رجحان برنامهای که در اوقات فراغت خود دارند، خردهفرهنگ خاص خود را میآفرینند؛
- عقاید، باورها، ارزشها و گرایشات اخلاقی، دینی، سیاسی و ایدئولوژیهای متناسب با هر طبقه به تناسب، خردهفرهنگ خاص خود را ایجاد میکند.
به عنوان مثال ویژگیهای مردم یک استان از لحاظ گویش، آداب و رسوم، نحوه پوشش، مهماننوازی، ازدواج و نظایر این فرهنگها آنها را از سایر فرهنگها مشخص و متمایز میکند. این فرهنگ ویژه را خردهفرهنگ آن استان میگوییم در حالیکه جزیی از فرهنگ کشور تلقی میشود.[8]
کارکردهای خردهفرهنگ
بدیهی است، شکلگیری خردهفرهنگها کارکردهایی را به دنبال دارد. یکی از کارکردهای آنها را میتوان به این شکل توضیح داد، که حضور خردهفرهنگها نشانه مبارزه گروههای جامعه برای کسب مشروعیت نسبت به رفتار و شیوههای زندگی خود در برابر زمینهای است که فرهنگ مسلط و عمومی جامعه ارائه میدهد که در بسیاری موارد میتواند مفید واقع شود.[9] مثلا حفظ ارزشهای فرهنگی و بومی ایران توسط ایرانیان ساکن سایر کشورها که برای تداوم و بقای فرهنگ ایرانی و مشروعیت بخشیدن به آن در برابر فرهنگ مسلط کشورهای بیگانه تلاش میکنند (به عنوان یک خردهفرهنگ)، یکی از کارکردهای مثبت تشکیل خردهفرهنگهاست.
همچنین خردهفرهنگها نقش مهمی در شناخت فرهنگ یک کشور دارند زیرا آگاهی از تاریخ یک قوم و حوادثی که در طول قرون و اعصار بر آن قوم گذشته را آشکار میسازند.[10]
استانلی کوهن (Stanley Cohen)، از نظریهپردازان مکتب بیرمنگام، شکلگیری خردهفرهنگها را با توجه به نقش ارزشهای مهم و اساسی جامعه و فرصتهای مشروع دستیابی به موفقیت توضیح میدهد. بدین ترتیب، خردهفرهنگهای انحرافی بزهکاران اساسا معلول محروم ماندن طبقات پایین جامعه از فرصتهای مشروع رسیدن به موفقیت تلقی میشوند. در رقابت برای دستیابی به منزلت اجتماعی، طبقات محروم، خردهفرهنگ بزهکاری را تاسیس میکنند که نظام ارزشی آن درست مقابل نظام ارزشی طبقات بالاست و در نتیجه فعالیت در این خردهفرهنگ برای آنها مفید و ثمربخش است.[11]
بدین ترتیب، رفتار خردهفرهنگی راهحلی است که اعضای جامعه برای رویارویی با مسائل و مشکلات ساختاری جامعه، به آن متوسل میشوند. مثلا کلوارد و الین (R.Cloward & L.Ohlin) نیز مانند کوهن معتقدند فشار اجتماعی بر روی طبقه محروم در کنار داشتن فرصتهای نامشروع (از طریق عضویت در خردهفرهنگهای انحرافی) میتوانند باعث کجرفتاری افراد شوند. به نظر آنها فرصتهای نامشروع از طریق عضویت در سه خردهفرهنگ جنایی، تضاد و کنارهگیری به دست میآید. خردهفرهنگ جنایی برای سارقین، خردهفرهنگ تضاد برای افراد گردنکلفت و بزنبهادر و خردهفرهنگ کنارهگیران برای معتادین، میتوانند جایگاه و منزلتی فراهم کنند.[12]
از آنجا که خردهفرهنگها تلویحا نوعی نقد بر نظام اجتماعی و جامعه محسوب میشوند، خود فرهنگی موازی را به جریان میاندازند و امکان تجربه صورتهای جایگزینی از واقعیت اجتماعی را که مبتنیبر ویژگیهای طبقاتی، قومی، جنسیتی و ... هستند، فراهم میسازند. بر این اساس، خردهفرهنگها بستر اجتماعی و نمادینی را فراهم میسازند تا هویت جمعی و عزت نفس فردیِ افراد وابسته به خود را تقویت کنند. محدود بودن آنها به زمان و مکان، انعطافپذیری زیادی را برای ورود، خروج، ترکیب و تخصیص آنها در اختیار افراد میگذارد. با این حال، کارکرد کلی آنها، چنانکه اشاره شد، رفع تضادها و تعارضهای اجتماعی است که افراد در وضعیتهای مختلف اجتماعی (مثل محیط کار، مدرسه، عرصه عمومی جامعه)، با آنها دست به گریبانند. به بیان دیگر، رواج خردهفرهنگها، بهویژه در نیمه دوم قرن بیستم میلادی در غرب، پاسخی به تنگناها و محدودیتهای ساختاری بود که بیگانگی و کنارگذاری اجتماعی گروههای غیرممتاز و محروم طبقاتی را بهدنبال داشت.[13]
اقلیتهای قومی
در هر جامعهای، اقوام و اقلیتهای مختلف قومی، از مهمترین خردهفرهنگهای آن جامعهاند. عنوان اقلیتهای ملی در مورد گروههای قومی و فرهنگی خاصی به کار میرود که در درون کشوری به سر میبرند که دولت آن تحت سلطه قوم دیگری است. برخی کشورها که در مرزهای دو حوزه فرهنگی قرارگرفتهاند دارای اقلیتهای قومی گوناگون هستند. میزان وفاداری اقلیتهای ملی به دولت مرکزی به دلایل مختلف، متفاوت است. اقلیتها دارای مشترکات فرهنگی، تاریخی و زبانی هستند و بسته به میزان سلطهجویی قوم مرکزی به دولت وفادار هستند. به طور کلی تداوم و انسجام اقلیتهای قومی و فرهنگی نتیجه میزان تفاوت فرهنگی میان آنها و اقوام مسلط، عوامل انسجام درونی (وحدت زبان، قبیله، مذهب و ...) و نیز نحوه برخورد اکثریت با آنها (تساهل یا سرکوب) بوده است. نقش سیاسی اقلیتها در سطح ملی نیز بسته به میزان همبستگی، سازماندهی و رهبری درونی آنها، میزان انزوا یا تماس با اکثریت و نحوه برخورد قوم غالب میباشد. وقتی چندین عامل مثلا نژاد، ملیت، زبان و مذهب یکدیگر را تشدید کنند، انسجام و هویت اقلیت قومی تقویت میشود. به همین دلایل است که در ایران اقلیت کردهای اهل سنت ساکن در غرب کشور، با آنکه دارای ملیت ایرانی هستند، عواملی چون مذهب و زبان متفاوت کمک کرده است که دارای هویت مستحکمتری به نسبت سایر اقوام باشند.[14]