كلمات كليدي : اسكيزوفرني شكل، اسكيزوفرني، روان گسيختگي، اختلال، آسيب شناسي رواني
نویسنده : زينب كاوندي
اصطلاح اسکیزوفرنیشکل، در لغت به این معنا است که این اختلال مشابه با اختلال اسکیزوفرنی[1] بوده، اما در سیر و نشانهها به گونهای متفاوت است. به عبارت دیگر، افراد مبتلا به اختلال اسکیزوفرنیشکل، نشانههای روانگسیختگی[2] را دارند(آنچه که در نوع اسکیزوفرنی مشاهده میشود) به جز مدت زمان تعریفشده برای آن اختلال(اسکیزوفرنی). ویژگیهای اختلال اسکیزوفرنی عبارت است از: نشانههای مثبت مانند هذیانها، توهمات، گفتار آشفته، رفتار آشفته و نشانههای منفی مانند بیتفاوتی عاطفی، فقدان تکلم و بیارادگی؛ به نوعی که مشکلات مطرحشده منجر به کژکاری و افت فرد در زندگی شخصی و خانوادگی، کارکردهای اجتماعی و تحصیلی وی میشود.[3]
از نظر بررسی طول مدت اسکیزوفرنی، باید اشاره کرد که اگر افراد مبتلا به این اختلال دچار آشفتگی شوند، باید حداقل دو مورد از نشانهها به مدت شش ماه ادامه داشته باشد و دستکم، فرد یک ماه نشانههای فعال را به همراه داشته باشد، در این صورت میتوان تشخیص اسکیزوفرنی گذاشت.[4]
اسکیزوفرنی، خود برحسب نوع و نشانههای فرد مبتلا دارای اقسامی است که بهطور خلاصه فقط به بیان نام آنها بسنده میکنیم؛ اسکیزوفرنی نوع کاتاتونیک، اسکیزوفرنی نوع آشفته، اسکیزوفرنی نوع پارانوئید، اسکیزوفرنی نوع نامتمایز و اسکیزوفرنی نوع باقیمانده.[5]
در رابطه با اسکیزوفرنیشکل، همانگونه که در ابتدا اشاره شد؛ تفاوت در طول مدت ابتلای فرد میباشد. به اینگونه که افراد مبتلا به این اختلال، حداقل یک ماه اما به مدت کمتر از شش ماه، دورهای را تجربه میکنند که دستکم دو نشانه اسکیزوفرنی را دربرداشته باشد و با توجه به این نکته که نشانهها ناشی از اختلالی دیگر، بیماری جسمانی و یا مصرف مواد نباشد.[6] این اختلال در نوجوانان و جوانان شایعتر بوده و شیوع آن کمتر از نصف میزان شیوع اسکیزوفرنی است.[7]
در رابطه با سببشناسی اختلال اسکیزوفرنیشکل و همچنین درمان این اختلال، مطالب کاملا مشابه اختلال اسکیزوفرنی است. به عبارتی، برای بیان نظریات مربوط به سببشناختی و درمان به علت عدم وجود تعریف واحد، نظریهپردازان و محققان اصطلاح "اختلالهای طیف اسکیزوفرنیک[8]" را بیان کردند که در آن، یک طیف در نظر گرفتهشده که یک سر آن اسکیزوفرنی به معنای خاص خود و در طرف دیگر طیف، اختلالهای خلقی با ویژگیهای روانپریشی قرار دارد و در طول این طیف، اختلالهای شبهاسکیزوفرنی یا اختلالهایی که علایم روانپریش دارند قرار میگیرند که از جمله آنها اختلال اسکیزوفرنیشکل است. بنابراین بحث سببشناسی و درمان، در کلیه این اختلالات بهطور عام مورد بحث قرار گرفته و یکسان است.[9]
نظریات مربوط به سببشناسی در دو دسته قرار میگیرند: نظریات زیستی و نظریات روانشناختی که به علت گستردگی مطالب بهطور خلاصه به معروفترین و مطرحترین این نظریات اشاره میشود.
نظریات زیستی
در نظریات زیستی، اختلالات طیف اسکیزوفرنیک سه عامل ساختار و عملکرد مغز، انتقالدهندگان عصبی و ژنتیک مطرح هستند که به بیان آنها میپردازیم.
یک. ساختار و عملکرد مغز
با پیشرفتهای علمی که از نیمه دوم قرن بیستم صورت گرفت(از جمله برشنگاری کامپیوتری مغزCT یا CAT و MRI)، پژوهشگران قادر شدند که با تصویربرداری از مغز به یافتههایی دست یابند. یکی از باثباتترین کشفیات این بوده که، مغز افراد مبتلا به اختلالات طیف اسکیزوفرنیک بطنهای بزرگتری دارد[10] و بزرگ شدن مغز معمولا با پلاسیدگی مغز و تحلیل رفتن بافت آن همراه است. کاهش حجم مغز در قطعه پیشانی و گیجگاهی، همینطور در مراکز تقویتکننده در تالاموس که اطلاعات حسی را به قشر مخ منتقل میکنند نیز بارز است.[11]
دو. انتقالدهندگان عصبی
فرضیه دیگری با عنوان فرضیه دوپامین[12] مطرح است که طبق این فرضیه، جدیدترین یافتهها حکایت از این دارد که نابهنجاریهایی در گیرنده دوپامین خاصی به نام گیرنده D2 در اختلالات این طیف دخالت دارند.
سه. ژنتیک
بررسیهای وراثتشناختی نیز اثر ژنتیک را در این اختلالات تایید میکند. به عنوان مثال، مطالعات خویشاوندی با افراد اسکیزوفرنی ثابت کرده که هر چه یک خویشاوند به فرد مبتلا نزدیکتر باشد(از نظر وابستگی خونی)، احتمال تطابق بیشتر است.[13] در پژوهش اختلالات طیف اسکیزوفرنیک از نقشهبرداری ژنتیکی بهطور گسترده استفاده شده و چند ژن اسکیزوفرنی از این روش شناسایی شدهاند. از آن زمان انواع کروموزومها(6،8،13،22) به عنوان محلهای احتمالی شناسایی شدهاند.[14]
نظریات روانشناختی
در رابطه با نظریات روانشناختی مربوط به اختلالات این طیف که اسکیزوفرنیشکل هم شامل آنها میشود، نظریات مختلفی بیان میگردد.
یک. روانپویایی فروید
فروید، معتقد است که نوع روانگسیختگی از تعارض بنیادی بین تمایل به ارضاء کشانندهای و خواستههای جهان واقعی ناشی میشود. به عبارتی، زمانی که جهان بیرون خشن و فاقد حمایتگری باشد "من" افراد روانگسیخته به پایینترین سطح تحول خود یعنی نقطهای قبل از شکلگیری من و قبل از بازشناسی جهان بیرونی و درونی واپسروی میکند.[15]
دو. رفتارگرایی
دیدگاه رفتارگرایی با استفاده از شرطیسازی کنشی – ابزاری به تبیین روانگسیختگی پرداخته است. اولمن، کاسنر و لیبرمن، اعتقاد دارند که افراد به واسطه اطرافیان و محیط، رفتار را میآموزند و اگر به محرکهای مختلف به گونهای که از لحاظ اجتماعی پذیرفتنی است، پاسخ دهند نیازهای عاطفی خود را ارضاء میکنند که این ارضاء، نوعی تقویت تلقی میگردد. در غیر این صورت(در صورت عدم دریافت تقویت) تمایل خود را به عالم بیرونی از دست داده و معطوف به عالم درونی افکار و خیالات میشوند، چرا که برای فرد تقویتکنندهتر است.[16]
نظرات متعدد و مختلف دیگری نیز در این رابطه وجود دارد. نظریاتی که به محیط پر استرس زندگی افراد مبتلا توجه داشته و محیط را علت این اختلال در نظر میگیرد. یا نظریاتی که بحث والدین را مطرح میکنند و اعتقاد آنان بر این است که والدین افراد روانگسیخته، افرادی سرد، سلطهجو و بیتفاوت به نیازهای فرزندان بودهاند و همچنین پارهای از والدین بهطور مداوم یک زوج پیام متناقض را به فرزندان منتقل میکنند و بدین ترتیب کودک را در موقعیت "ارتباط متناقض" قرار میدهند. بهگونهای که این حالت، سردرگمی را در کودک به وجود میآورد و به او میباوراند که هر عملش برای والدین ناخوشایند و نادرست است، چرا که در گفتار و عمل رفتارهای نامتناقضی را از والدین دریافت میکند.[17]
سه. دیدگاه شناختی
دیدگاه شناختی، از سایر دیدگاههای روانشناختی در حیطه اختلالات روانگسیختگی، جدیدتر بوده و توجه خود را به بخشی از نشانگان این اختلال یعنی هذیانها معطوف کرده است. پژوهشهایی که در این حیطه صورت گرفته، محدود و غیرمستقیماند. دیدگاه شناختی، آشکارا نقش عوامل زیستشناختی را میپذیرد و در درک چگونگی تعامل فرایندهای روانشناختی با این عوامل کوشش به عمل میآورد.
درمان
در مساله درمان اختلالات اسکیزوفرنیشکل، مشابه کلیه اختلالات طیف روانگسیختگی یا اسکیزوفرنیک، اولویت با دارودرمانی است. طبقهای از داروها با نام داروهای نورولپتیک وجود دارند که آرامبخشهای عمده هستند. نورولپتیک از کلمه یونانی "غلبه کردن بر عصب" به دست آمده است. شرط اساسی در تاثیر نورولپتیکها مصرف بسیار حسابشده و طبق برنامه تعیینشده پزشک است. بهطور کلی داروهای متداول سنتی در درمان این طیف از اختلالات عبارتند از: کلرپرومازین، تیوریدازین، تریفلوپرازین، تیوتیکسین، هالوپریدول و فلوفنازین. امروزه داروهای جدیدی نیز مانند ریسپریدون، اولانزاپین و کوتیاپین مورد استفاده قرار میگیرند.[18]
درمانهای روانشناختی نیز در درمان این اختلالات وجود دارد. از جمله، درمان رفتارگرایان است که با عنوان "اقتصاد ژتونی" نامیده میشود و طی آن فرد به خاطر رفتار مطلوب، با تراشههایی به نام ژتون تقویت میشود و فرد از این ژتونها برای رسیدن به امتیازات و فرصتهای خاص استفاده میکند.[19]
آموزش مهارتهای اجتماعی، مداخلات خانوادگی و محیطدرمانی، شیوههای دیگری در حیطه درمانی فرد مبتلا به اسکیزوفرنیفرم به شمار میآیند.[20]