24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : ساختارگرايي، ساخت، عناصر تشكيل دهنده، روابط اجتماعي، روساخت، زيرساخت
کلمه ساخت از کلمه لاتین (Structura) و از فعل (Struere) به معنی ساختن و بنا کردن گرفته شده است. اصطلاح ساختارگرایی به طور ساده به نظر گاهی در جامعهشناسی مربوط میشود که اساس آن متکی بر به تصور درآوردن ساختار اجتماعی و قائل بودن به این نظر است که "جامعه بر فرد سبقت دارد". ساختارگرایی در معنای اختصاصیتر در مورد نظریاتی به کار میرود که میگویند "مجموعهای از ساختارهای اجتماعی وجود دارند که خودشان قابل مشاهده نیستند ولی پدیدههای اجتماعی قابل مشاهدهای به وجود میآورند".
استفاده از مفهوم ساخت در تاریخ اندیشه جامعهشناسی به قرن 19 باز میگردد، در این قرن بسیاری از جامعهشناسان و مردمشناسان مفهوم ساخت را به انحاء مختلف استفاده میکردند. نخستین بار دورکیم از ساخت ریختشناسی گروه صحبت کرد و مارکس نیز چندی بعد بحث روساخت(Shape Structure) و زیرساخت(Infra Structure) را مطرح نمود. در فرانسه نیز رادکلیف براون و مردمشناسان دیگری چون فرج، مورداک و افراد دیگری چون مرتون، شلر، لوی، پارسونز و اشتروس مفهوم ساخت را مورد استفاده قرار دادند. تا قبل از قرن 19 این کلمه به معنای معماری به کار میرفت؛ اما بعدا وارد علم کالبدشکافی و دستور زبان گردید. زیرا گمان میرفت ترکیب کلمات دارای ساخت است. در قرن ۱۹ اسپنسر این واژه را از زیستشناسی وام گرفت و در علوم انسانی به کار برد و بین اندام اجتماعی و اندام زیستی دو علم قیاس برقرار کرد. جریان دیگری که مؤثر بر این نظریه بود اندیشههای اشتروس بود. وی عقیده دارد که صور فرهنگی بویژه اساطیر، آمیزهای از تصویر خصوصیات متقابل، مانند ترش و شیرین و... به خود میگیرند. تحلیل اسطورهها به صورت نمادین و توضیح آنها را باید در خصائص لایتغیر ساختار ذهن انسان جستجو کرد. برخی مارکسیستها نیز در تلاش خود برای توضیح پدیدههای اجتماعی نوعی چارچوب ساختارگرایانه اختیار کردهاند.
با این حال تعاریف متعددی از ساختگرایی صورت گرفته است که برخی از مشهورترین آنها عبارتند از:
هرگاه میان عناصر و اجزای یک مجموعه رابطهای نسبتاً ثابت و پابرجا برقرار باشد به مفهوم ساختار میرسیم. بنابراین ساخت متشکل از 2 وجه است یکی عناصر تشکیل دهنده و دیگری روابط ثابتی که عناصر را با یکدیگر مرتبط میکند. راد کلیف براون معتقد است ساخت در شبکه روابط اجتماعی خلاصه میشود. اشتروس نیز معتقد است ساخت ترکیب خاص همبستگی اجزای یک مجموعه با هدف معین است. وی ساخت شیء را اعتباری و ذهنی میداند که دارای سه خصلت است:
1- نظامی است که دگرگونی هر جزء موجب دگرگونی اجزای دیگر میشود؛
2- هر ساختی میتواند به صورت نمونههای فراوان دیگری از نوع خود تجلی کند؛
3- ساخت، خاصیت پیشبینی دارد و میتواند تغییراتی را که در برخی عناصر ساخت پدید میآید و واکنشی که در کل ساخت ایجاد میشود را پیشبینی نماید.
امروزه آن نظام فکری و جهانبینیای ساختگرا خوانده میشود که در آن، هر واقعیت مادی در حد مجموعهای از روابط و مناسبات شناخته میشود و عقل میتواند به شناخت فرمول آن از طریق تفکیک آنان از یکدیگر و تمییز دوگانگیها، (با قبول این نکته که تمامی امر واقع ترکیبی است یعنی همه چیز ساخت است) دست یابد. لیکن ساخت یک پدیده خاص جز نتیجه یک فرآیند فعال عقل نیست که تنها نقش مشروع آن، قالبریزی کردن است. ساختگرایان جدید به نفی تاریخ و هر نوع ریشه تاریخی و ارزشها میپردازند و از شیوه و فعالیت ساختگرایانه و حتی انسان ساختی نیز سخن به میان میآورند. گیدنز معتقد است ساختگرایی، از مطالعه زبان سرچشمه گرفته و نشان داده است که در تحلیل، جنبههای معینی از رفتار انسان بیش از جنبههای دیگر اهمیت دارد. این نظریه از گیدنز برای بررسی ارتباطات و فرهنگ مفید است اما در مطالعه مسائل علمیتر زندگی اجتماعی کاربرد کمتری دارد.
نظریات و مواضع ساختارگرایانه معاصر همچنین به ضد «تاریخی بودن»، «غیر قابل اثبات و وارسی بودن» و به حساب نیاوردن فعالیت خلاقه آدمیان، متهم شدهاند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان