3 مهر 1396, 12:25
یکى از موارد اختلاف مهم میان عرفا و غیر عرفا، خصوصا فقهاء نظریه خاص عرفا درباره شریعت و طریقت و حقیقت است.
عرفا و فقها متفق القولاند که شریعت، یعنى مقررات و احکام اسلامى مبنى بر یک سلسله حقایق و مصالح است. فقهاء معمولا این مصالح را به امورى تفسیر مىکنند که انسان را به سعادت، یعنى حد اعلاى ممکن استفاده از مواهب مادى و معنوى مىرساند. ولى عرفا معتقدند که همه راهها به خدا منتهى مىشود و همه مصالح و حقایق از نوع شرائط و امکانات و وسائل و موجباتى است که انسان را به سوى خدا سوق مىدهد.
فقها همین قدر مىگویند: در زیر پرده شریعت (احکام و مقررات) یک سلسله مصالح نهفته است، و آن مصالح به منزله علل و روح شریعت به شمار مىروند. تنها وسیله نیل به آن مصالح عمل به شریعت است. اما عرفا معتقدند که مصالح و حقایقى که در تشریع احکام نهفته است از نوع منازل و مراحى است که انسان را به مقام قرب الهى و وصول به حقیقتسوق مىدهد.
عرفا معتقدند که باطن شریعت «راه» است و آن را «طریقت» مىخوانند، و پایان این راه «حقیقت» است یعنى توحید که پس از فناء عارف از خود و انانیتخود دست مىدهد. این است که عارف به سه چیز معتقد است: شریعت، طریقت، حقیقت، معتقد است که شریعت وسیله یا پوستهاى است براى طریقت، و طریقت پوسته یا وسیلهاى براى حقیقت.
فقهاء معتقدند که مقررات اسلامى در سه بخش خلاصه مىشود:
اول بخش اصول عقاید: که کلام عهدهدار آن است. در مسائل مربوط به اصول عقاید لازم است انسان از راه عقل، ایمان و اعتقاد تزلزل ناپذیر داشته باشد.
دوم بخش اخلاق: در این بخش دستورهایى بیان شده است که وظیفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقى بیان مىکند و علم اخلاق عهدهدار بیان آن است.
بخش سوم، بخش احکام: که مربوط به اعمال و رفتار خارجى انسان است و فقه عهده دار آن است.
این سه بخش از یکدیگر مجزا هستند. بخش عقائد مربوط است به عقل و فکر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملکات و عادات نفسانى، بخش احکام مربوط است به اعضاء و جوارح.
ولى عرفا در بخش عقائد، صرف اعتقاد ذهنى و عقلى را کافى نمىدانند، مدعى هستند که به آنچه باید ایمان داشت و معتقد بود باید رسید و باید کارى کرد که پردهها از میان انسان و آن حقایق برداشته شود. و در بخش دوم ، اخلاق را که هم ساکن است و هم محدود کافى نمىدانند، به جاى اخلاق علمى و فلسفى، سیر و سلوک عرفانى را که ترکیب خاص دارد پیشنهاد مىکنند. و در بخش سوم ایراد و اعتراضى ندارند، فقط در موارد خاصى سخنانى دارند که احیانا ممکن است بر ضد مقررات فقهى تلقى شود.
عرفا از این سه بخش به «شریعت و طریقت و حقیقت» تعبیر مىکنند و معتقدند که همانگونه که انسان واقعا سه بخش مجزا نیست، یعنى بدن و نفس و عقل از یکدیگر مجزا نیستند، بلکه در عین اختلاف با یکدیگر متحداند و نسبت آنان با یکدیگر نسبت ظاهر و باطن است، شریعت و طریقت و حقیقت نیز این چنیناند، یعنى یکى ظاهر است و دیگرى باطن و سومى باطن باطن؛ با این تفاوت که عرفا مراتب وجود انسان را بیش از سه مرتبه و سه مرحله مىدانند، یعنى به مراحل و مراتبى مارواء عقل نیز معتقدند .
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان