دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

مفاهیم اساسی گشتالت درمانی

No image
مفاهیم اساسی گشتالت درمانی

كلمات كليدي : خودگرداني، آگاهي، اضطراب، گشتالت درماني، تمركزدرماني، افسردگي، روان تني كاذب، مشاوره و راهنمايي

نویسنده : معصومه ابوالفتحي

آنچه به‌ نام گشتالت‌درمانی معروف شده است، سازماندهی جدیدی است از افکاری که از دوران‌های گذشته در زمینه‌های مختلف وجود داشته است. گرچه فریتز پرلز[1] به منزله‌ی موسس و نشردهنده‌ی مکتب گشتالت‌درمانی شناخته شده است، ولی خود او ظاهرا به این قضاوت اعتراض دارد و می‌گوید: "اغلب مرا موسس و به وجودآورنده‌ی گشتالت‌درمانی نامیده‌اند. این قضاوت بی‌معنی است. اگر مرا یابنده‌ی گشتالت‌درمانی بنامند و یا کسی بدانند که آن را دومرتبه بازیافته است، صحیح‌تر خواهد بود. گشتالت، به قدمت و پیری جهان است."[2]

مفاهیم اساسی گشتالت‌درمانی

1. نظریه‌ی شخصیت

پرلز، انسان را موجودی وحدت‌یافته، خودنظم، کل‌نگر، وابسته به محیط و تجربه‌گر می‌انگارد که شخصیتی با ابعاد اجتماعی، روانی – جسمانی و روحی دارد. این سه بعد، به هنگام تولد، به‌طور بالقوه در فرد وجود دارند و در امتداد یک پیوستار قرار می‌گیرند.[3]

مرحله‌ی اجتماعی، که به فاصله‌ی بسیار کمی پس از تولد آغاز می‌شود، به وسیله آگاهی و توجه به دیگران خصوصا به والدین، مشخص می‌شود. البته جنبه جسمانی نیز در این مرحله وجود دارد ولی بدون آگاهی و شعور انجام می‌پذیرد. در خلال مدت زمانی که تعامل با دیگران ضرورت می‌یابد و مرحله‌ی اجتماعی نامیده می‌شود، کودک به ارتباط با دیگران اقدام می‌کند. سطح اول بدان دلیل مرحله‌ی اجتماعی نامیده می‌شود که در آن به ارتباط با دیگران شدیدا احساس نیاز می‌شود. در این مرحله، دیگران باید به منزله منبع و مرجع مورد استفاده قرار گیرند.

مرحله‌ی بعدی، یعنی مرحله‌ی جسمانی – روانی، به وسیله آگاهی فرد از خصوصیات شخصی خودش مشخص می‌شود. در این مرحله، کودک به عوامل جهان خارج با معیارهای گسترده‌تر روانی پاسخ می‌دهد و این پاسخ با آگاهی و وجه تمایز بیشتری همراه است. در خلال این مرحله است که اکثریت مردم اوقات زیادی از زندگیشان را به مفهوم‌سازی و ایجاد ارتباط با عوامل مادی و مکانیکی سپری می‌کنند.

در آخرین مرحله‌ی آگاهی، انسان از وجود مادیش فراتر رفته، هستی خویش را به طریق دیگری تجربه می‌کند و آگاهیش تغییر می‌یابد. برای مثال، از حالت احساس حسی به آن چیزی که احساس ماوراء حسی نامیده می‌شود، تغییر جهت می‌دهد. مرحله سوم دارای منبع درونی و قائم به ذات است و پس از تشکیل، به صورت ارتباطی با اولوهیت درمی‌آید.[4]

در نظریه‌ی شخصیت از دیدگاه گشتالتی، گفته می‌شود که آدمی به دلیل کوشش و تقلای مداوم خود در جهت تعادل حیاتی، انگیخته می‌شود. این‌گونه تلاش و کوشش برای ایجاد تعادل حیاتی، دارای اساس و پایه غریزی است و معنی آن این است که این تعادل و توازن در نتیجه‌ی نواخت طبیعی و خودگردان موجود زنده یا جاندار – در بین حالت‌های تعادل و عدم تعادل یا توازن – به جریان افتد. اصل تعادل حیاتی، موجب پیدایی ساخت ادراک‌های فرد و به نظم درآوردن این ادراک‌ها می‌گردد. این ادراک‌ها نیز به نوبه خود به صورت تجربه‌ی اصلی ادراک شکل در مقابل یک زمینه، سازمان داده می‌شوند. وقتی شخص یک نیاز مثل گرسنگی یا تشنگی را احساس می‌کند، گفته می‌شود که جاندار در حالت عدم موازنه قرار گرفته است. ضمنا همگامی تعادل و توازن مجدد برقرار می‌شود که شخص بتواند چیزی را از محیط جذب کرده و نیاز خود را برآورده سازد. پس از آنکه جاندار در حالت موازنه یا تعادل قرار گرفت، پیش‌نما برای ظهور یک شکل در آگاهی او، صاف و روشن و به عبارت دیگر، آماده خواهد شد. بدین ترتیب، شخص در حالت نسبتا ثابت جریانی قرار می‌گیرد که طی آن، یک شکل در زمینه ظاهر می‌شود، راهی نیز برای ارضای نیاز انتخاب می‌گردد، شکل از زمینه دور می‌شود و مجددا یک شکل در زمینه ظاهر می‌شود. برای توصیف نظریه‌ی گشتالت در زمینه شخصیت، باید هم با اصل تعادل حیاتی و هم با اصل کل‌نگری آشنا باشیم. در توضیح اصل کل‌نگری باید گفت: در این اصل، دو نوع رابطه تعریف می‌شود. در اولین رابطه که اصطلاحا به آن ماهیت کل‌نگر آدمی گفته می‌شود، این اعتقاد وجود دارد که بدن و روح آدمی، نوعی ذات وابسته به هم و غیرقابل‌ تفکیک را تشکیل می‌دهند. معنی این جمله آن است که آدمی موجودی اصطلاحا یکی‌شده و کل است و شامل کلیت روانی و جسمانی می‌باشد.[5]

دومین رابطه، اصل کل‌نگر است که انسان و محیط او، تشکیل نوعی وحدت ارگانیسمی – محیطی را می دهند؛ یعنی آدمی و محیط او به هم بسته می‌باشند.

2. ماهیت انسان

پرلز، معتقد بود که هر شخصی استعداد آن را دارد که آزادانه انتخاب کند و مسئول رفتار خود باشد. خود‌شکوفایی دیدگاه خوش‌بینانه پرلز در مورد انسان بر این فرضیه او استوار است که همه موجودات زنده ذاتا به سوی خود‌شکوفایی کشیده می‌شوند. البته او این کار را به عنوان فرایندی ناتمام می‌نگرد: ما به‌طور دائم در حال شدن هستیم، ما هرگز به‌طور کامل "شکوفا نمی‌شویم". این تمایل به خودشکوفایی فطری، انگیزش برای کلیه رفتارهای انسان است.[6]

خودگردانی

هر ارگانیسمی سعی دارد که به وسیله کامرواسازی یا حذف نیازهای به وجود آمده که تعادل فرد را به هم زده‌اند، به تعادل حیاتی دست یابد. آنها به این فرایند تعادل حیاتی "خودگردانی ارگانیسمی" نام نهاده‌اند. زمانی که ارگانیسم نوعی درد را تجربه می‌کند(عدم تعادل)، او می‌تواند خودگردانی را از طریق تخلیه تنش به وسیله تجربه هیجانی شدید یا برآوردن آن نیاز انجام دهد.[7]

آگاهی

آگاهی، کلید گشتالت‌درمانی است. تمام این رویکرد براساس کمیت آگاهی مراجع است. اجتناب از آگاهی، مشکل را تشدید می‌کند؛ زیرا به جای هدایت انرژی به سوی برآوردن نیاز، این انرژی صرف بازداشتن نیاز یا هیجانی می‌شود که نیاز را اعلان کرده و خبر داده است.

پرلز، بیشتر به عمل و تجربه علاقه‌مند بود تا به فلسفه. او به اهمیت فلسفه گشتالت‌درمانی پی‌برد، اما در امور به وجود آوردن یک فلسفه منظم گشتالت‌درمانی مردد بود. با این حال، این فلسفه‌ها روشن باشند یا پنهان، فرضیاتی در مورد ماهیت انسان و تجربه در گشتالت‌درمانی وجود دارد. چندین فرضیه‌ی اصلی در مورد ماهیت انسان وجود دارد که اساس گشتالت‌درمانی را تشکیل می‌دهند:

· انسان، یک کل است شامل جسم، هیجانات، افکار، احساسات و ادراکات که همه اینها در ارتباط با یکدیگر عمل می‌کنند.

· انسان، بخشی از محیطش است و نمی‌تواند بدون آن درک شود.

· انسان، موجودی فعال است نه موجودی واکنشی. او پاسخ‌های خود را به محرک‌های برونی و درونی تعیین می‌کند.

· انسان، قادر است از احساسات، افکار، هیجانات و ادراکات خود آگاه شود.

· انسان، از طریق آگاهی قادر به انتخاب بوده و بنابراین مسئول رفتار آشکار و نهان خود است.[8]

3. مفهوم اضطراب

اضطراب، فاصله و شکاف میان حال و آینده است. انسان بدان دلیل مضطرب می‌شود که وضعیت موجود را رها کرده و درباره‌ی آینده و نقش‌های احتمالی که ایفا خواهد کرد، به تفکر می‌پردازد. دلهره و مشغولیت در زمینه فعالیت‌های آینده باعث "ترس صحنه‌ای" می‌شود. ترس صحنه‌ای، از توقع و انتظار فرد از اتفاقات بد و ناگوار در رفتار و نقش‌های آینده‌ی او به وجود می‌آید. فرد با تشخیص اینکه این اضطراب از چه منبعی حاصل می‌شود، باید به خود آید و در زمان حال زندگی کند. اگر فرد در زمان حال به سر برد، مضطرب نخواهد شد؛ زیرا هیجان و تحریک به فوریت در فعالیت خودبه‌خودی او جریان یافته و خلاق و مبدع می‌شود.

نوروز[9]، توقف و یا رکود رشد است. واکنش فرد روان‌نژند، به جای آنکه تعامل با محیط و جذب آن باشد، کنترل محیط و ایفای نقش‌های معین است. انرژی، به جای آنکه صرف رشد و تکامل شود، مصروف ایفای نقش می‌شود.[10]

خودنظمی فرد روان‌نژند به طریق متعددی سد می‌شود و نیروهای مشخص نمی‌توانند بر تماس ارگانیسمی با محیط تأثیر کاملی داشته باشند. این نوع ممانعت‌ها سه نوع هستند: یکی آنکه در فرد روان‌نژند تماس ادراکی ضعیفی با دنیای خارج و با خود بدن وجود دارد. دیگر آنکه ابراز آشکار نیازها سد می‌شود. سوم آنکه سرکوبی، از شکل‌بندی هیئت‌های خوب جلوگیری می‌کند.[11]

افسردگی

درمانگران غیرگشتالتی، افسردگی را یک تشخیص مجزا در نظر می‌گیرند ولی گشتالت‌درمانگرها می‌گویند میزان افسردگی در طول جلسه درمان نوسان دارد. چون در گشتالت‌درمانی، رفتارها به صورت لحظه‌ای تغییر می‌کنند، روش ثابت و معینی برای رفع افسردگی مطرح نمی‌شود.[12]

روان‌تنی کاذب

گشتالت‌درمانگرها، گاهی افرادی را درمان می‌کنند که بخشی از مشکل‌شان یا کل آن فیزیولوژیک است. گشتالت‌درمانگرها نسبت به فرایندهای فیزیولوژیک حساسیت و توجه خاصی دارند.[13]

درمان کوتاه‌مدت

هم‌اکنون روان‌درمانی انفرادی گشتالتی کوتاه‌مدت یا دارای محدودیت زمانی وجود ندارد. گشتالت‌درمانگرها معمولا بیماران را هفته‌ای یک جلسه و آنهایی را که مشکل شدیدتری دارند، هفته‌ای چند جلسه می‌بینند. برگزاری جلسات به فاصله‌ای بیش از یک هفته این خطر را به دنبال دارد که بیماران از محتوای جلسات فایده‌ای نبرند. اگر هم جلسات در فواصل خیلی کوتاه برگزار شوند، احتمالا بیماران به درمانگر وابسته شده و فرصت کافی برای لحاظ کردن محتوای جلسات در زندگی خود را نداشته باشند.[14]

گشتالت‌درمانی یا تمرکز‌درمانی

معمولا گشتالت‌درمانی به تمرکزدرمانی نیز معروف است. زیرا هدفش آن است که به فرد کمک کند تا به تجربه‌اش از طریق آگاهیش بیفزاید و تجارب و تلاش‌های ناکام‌کننده‌ای که این آگاهی را سد و متوقف می‌کنند، واقف شود. جنبه دیگر تمرکز آن است که فرد روابط بین شکل و زمینه را توسعه می‌دهد، به‌طوری که بتواند توجه کاملش را به شکل یا هیئت اصلی معطوف دارد و هر چیز دیگری را در زمینه رها کند. در شیوه درمان گشتالتی، با آوردن رفتارهای اجتنابی به آگاهی، سعی می‌شود حالت عدم تعادل به تعادل برگردانده شود. هدف آن است که فرد هر چه بیشتر با محیط خود در تماس و تعامل طبیعی قرار گیرد، از عواطف و تحریک‌های ناخواسته خویش آگاهی یابد، با خود و با محیط واقعی کاملا در تماس قرار گیرد و کلیت ارگانیزم او حفظ شود. اساس درمان گشتالتی توجه به زمان و موقعیت موجود و کسب حداکثر آگاهی است. در سایه وجود آگاهی، فرد می‌تواند براساس اصل سالم گشتالت عمل کند، یعنی مهمترین موقعیت یا کار ناتمام را تشخیص دهد و با آن برخورد اصلاحی داشته باشد. موقعیت ناتمام یا کار و امر ناتمام، همان نیازهای ارضانشده‌ای هستند که گشتالت‌های ناقص را تشکیل می‌دهند. موقعیت‌ها و امور ناتمام معمولا نیرو و فشار زیادی وارد آورده و رفتار خود را شدیدا تحت‌تاثیر قرار می‌دهند.[15]

مقاله

نویسنده معصومه ابوالفتحي

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

راهکارهاي حل اختلافات خانوادگي

راهکارهاي حل اختلافات خانوادگي

حضرت آيت‌الله مظاهري از اساتيد بزرگ اخلاق، صاحب تأليفات متعدد در زمينه‌هاي مختلف از جمله مباحث اخلاقي و به ويژه در رابطه با خانه و خانواده هستند. يکي از تأليفات ايشان کتاب «اخلاق در خانواده» است که در آن به مسائل مرتبط با روابط خانوادگي و زناشويي پرداخته‌اند.

پر بازدیدترین ها

No image

بازی و انواع آن

No image

قصه گویی و انواع آن

No image

نظریه های یادگیری

No image

عوامل موثر بر هوش

Powered by TayaCMS