كلمات كليدي : آيت الله بروجردي، حوزه ي علميه، فقه، مرجعيت، ولايت فقيه، سياست، شيعه، فقيه، رضاشاه، محمدرضا شاه، فدائيان اسلام، علوم سياسي
نویسنده : فريبا مرادي
آیتالله العظمی حاجآقا حسین طباطبایی بروجردی در سال 1254 هجری شمسی در بروجرد متولد شد. پدر او مرحوم آقا سیدعلی طباطبایی و مادر صالحهی عابدهاش بیگم طباطبائیه هر دو از دودمان سیدمحمد طباطبایی و خاندان آنها، خاندان علمی و دینی بودهاند. آیتالله فقید در هفت سالگی در بروجرد، مقدمات علمی را فرا میگیرد. سپس در سال 1271 هجری شمسی با صلاحدید پدرشان روانهی اصفهان میشوند تا در حوزهی علمیه آنجا معلومات خود را تکمیل کند. در سال 1280 هجری شمسی عازم نجف اشرف میشوند. از بدو ورود به نجف مورد توجه خاص مرحوم آیتالله آخوند ملامحمدکاظم خراسانی واقع میشوند. پس از نه سال اقامت در نجف اشرف به بروجرد باز میگردند. هنگام بازگشت به وطن به دریافت اجازهی عالی اجتهاد مطلق از رئیس مراجع و فقهای عصر یعنی استادش آیتالله آخوند خراسانی نائل میگردند.[1]
آیتالله بروجردی از سال 1288 تا 1323 هجری شمسی در بروجرد سکونت میکند. در آن مدت طولانی، گذشته از رسیدگی به امور دینی مردم و کار مرجعیت که در آن نواحی و دیگر جاها داشتهاند، سرگرم تألیف و تصنیف کتب بسیاری در فقه و اصول و رجال و حدیث و غیره و تدریس میشوند. هنگامیکه بر اثر بیماری در سال 1323 هجری شمسی به تهران میآیند و پس از معالجه و بهبودی، به دعوت مدرسین حوزهی علمیهی قم وارد شهر قم شده و به تدریس خارج فقه و اصول و ادارهی حوزه همت میگمارد. در هجرت آیتالله بروجردی به قم و پذیرش مسئولیت خطیر زعامت حوزهی علمیه امام خمینی(ره) تلاش مجددانهای داشت.
پس از رحلت آیتالله العظمی حائری ریاست ادارهی حوزهی علمیهی قم بر عهدهی آیات ثلاث؛ آیتالله سیدمحمد حجت کوهکمری، آیتالله سیدمحمدتقی خوانساری و آیتالله سیدصدرالدین صدر قرار گرفت. در این زمان مرجعیت شیعه بر عهدهی آیتالله اصفهانی در نجف اشرف بود. پس از رحلت آیتالله اصفهانی و حدود چهار ماه بعد از رحلت آیتالله قمی، مرجعیت مطلق به آیتالله بروجردی که از هر نظر شایستگی آن منصب بزرگ را داشته تعلق میگیرد و پیشوای فقها و مراجع عصر میشود.[2] آیتالله فقید پس از 16 سال مرجعیت مطلق در فروردین 1340 هجری شمسی رحلت کردند.
زمانهی سیاسی اجتماعی آیتالله بروجردی
آیتالله بروجردی در دورهای زندگی میکرد که وقایع تاریخی مهمی در ایران از جمله نهضت مشروطه، کودتای 1299، حکومت رضاشاه و محمدرضا شاه، فضای باز سیاسی دههی 20، دوران ملی شدن صنعت نفت، کودتای 28 مرداد 1332 و... اتفاق افتاد. آیتالله بروجردی از حضور روحانیت در نهضت مشروطه خاطرهی خوبی نداشتند.[3] به همین خاطر سعی میکرد حوزه و روحانیت را از سیاست دور نگه دارد.
عملکرد فرهنگی آیتالله بروجردی
1. توسعهی حوزهی علمیهی قم؛
2. تربیت شاگردان خبره؛
3. تالیف و انتشار کتب؛ آیتالله بروجردی به یاری شاگردانش در مدت هشت سال اثر بیست جلدی جامعالاحادیث الشیعه را آمادهی چاپ ساخت و در فرصتهای گوناگون آثار علمی خطی و نایاب را به چاپ رساند.[4]
4. گنجاندن درس تعلیمات دینی در کتب درسی آموزش و پرورش؛[5]
5. اقدام برای رسمی شدن مذهب تشیع؛
6. تحول در اجتهاد و تعمیق فقاهت؛[6]
7. اعزام مبلغ و نمایندهی مذهبی به کشورهای خارجی؛
8. توجه به مسئلهی وحدت اسلامی و حسن تفاهم و تقریب بین مذاهب اسلامیه.[7]
ولایت فقیه از منظر آیتالله بروجردی
ولایت فقیه از نظر آیتالله بروجردی با توجه به متن گفتار ایشان در این راستا در چهار مقدمه و یک نتیجهگیری خلاصه شده است:
1. در جامعهی اسلامی اموری وجود دارد که قطعا از وظایف افراد خارج است زیرا جزء امور عمومی و اجتماعی است و حفظ نظام به آن امور بستگی دارد مانند قضاوت، سرپرستی اموال غایبان و نابالغان و... .
2. اسلام دینی سیاسی – اجتماعی است و احکام آن تنها در عبادات خلاصه نمیشود بلکه بیشتر احکام اسلام در زمینهی کشورداری و تنظیم امور جامعه و تأمین افراد آن است مانند حدود، قصاص، دیات، امور مالی... .
3. سیاست و کشورداری و نیز پاسداری از اجتماع انسانی، هیچگاه در اسلام جدای از امور روحانی و شئون اسلامی نبوده است بلکه زمام این امور را شخص پیامبر (ص) و حضرت علی(ع) خود به دست داشته و اداره میکردند.
4. از اعتقادات مذهبی ما شیعیان این است که پیامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) امت را پس از دوران نبوت و امامت بیسرپرست و بدون زمامدار رها نکرده حتی برای مسائل فردی و جزئی آنان نیز افراد را از بزرگان اصحاب خود تعیین میکردند.
با توجه به این مقدمات فقیهان عادل جامعالشرایط همان افرادیاند که از سوی امامان معصوم(ع) برای مراجعهی مردم به آنان در عصر غیبت تعیین شدهاند.[8]
عملکرد سیاسی آیتالله بروجردی
آیتالله بروجردی زمانیکه برای اسلام و مسلمانان احساس خطر میکرد در عرصهی سیاست وارد عمل میشد. با کارهایی که از ناحیهی دولت یا مجلس انجام میگرفت و یا در شرف انجام گرفتن بود و برخلاف موازین اسلامی بود مخالفت میکرد. در این موارد ملاحظهی هیچ چیز و هیچکس را نمیکرد و تا آن مقدار که قدرت داشت، اقدام میکرد.[9] البته از دخالت حوزه در سیاست ممانعت میکرد. هدف ایشان ایجاد حوزهی علمیهی قوی و کارآمد بود. وی بر این باور بود که عموم طلاب باید به درس و بحث بپردازند. یعنی حوزه محیط علمی باشد و تنها بزرگان حوزه در امور سیاسی دخالت کنند.[10] تلاش آیتالله در دور داشتن حوزه از سیاست تا آنجا پیش میرود که در 1328 نشستی برای ممنوع کردن مداخلهی علما در سیاست تشکیل داد. وی با اعمال فشار آرام به دولت به منظور رسیدن به مقاصد محدود، مخالف نبود و گهگاه با دربار تماسهایی داشت. ایشان هرگاه از دولتهای وقت گله داشتند و دولت کسی را برای رضایت ایشان به قم میفرستاد، بسیار صریح و با صدای بلند میفرمودند: «نمیپذیرم».[11] در ذیل به پارهای از عملکردهای ایشان در رابطه با وقایع سیاسی میپردازیم:
1. مخالفت با ماجرای کشف حجاب: آیتالله بهوسیلهی تلگراف اعتراض خود را به دولت وقت اعلام کرد.[12] بعد از سقوط رضاشاه اولین خواستهی علما مسئلهی عدم تحمیل بیحجابی بود. آیتالله بروجردی در ملاقات با شاه به وی تذکر دادند که مسائل اسلام را بیشتر رعایت کند.[13]
2. مخالفت با احیای آتشپرستی: در مراسم چهارشنبهسوری در زمان رضاشاه سعی شد سنتهای ایران قبل از اسلام احیا شود اما بعد از سقوط رضاشاه در شهریور 1320 به دلیل مشکلات داخلی، جنگ و ضدیت با رضاشاه بسیاری از این سنتها منسوخ شدند. در دورهی محمدرضا شاه تلاشهایی در جهت احیای مراسم آتشبازی صورت گرفت. در این زمینه آیتالله متأثر گشته و در تماسهایی که با شاه برقرار کرد مراسمها را ملغی نمود.[14]
3. عدم صدور فتوی جواز ازدواج شاه با دختر ایتالیایی مسیحی.[15]
4. برخورد با بهاییت: در مورد بهاییت آیتالله بروجردی از محمدرضا شاه میخواهد، جلوی فعالیت این فرقه را بگیرد. با تلاش وی روحانیت اجازه مییابد در رادیو علیه بهائیان سخنرانی کنند. هر چند بعلت فشارهای بینالمللی و... محمدرضا شاه در این زمینه سیاست خود را تغییر میدهد و روابط فیمابین کمی به سردی میگراید. آیتالله بروجردی در مصاحبه با روزنامهی کیهان نقطه نظرات خود را نسبت به مسئلهی بهائیت چنین اعلام کرد که باید حضیرةالقدس را ویران نمود و ساختمان جدید در تصرف انجمن خیریهای باشد، و کلیهی بهائیان از ادارات دولتی و بنگاههای ملی هر چه زودتر طرد شوند و دولت از مجلس بخواهد که طرحی از مجلس بگذراند که تمام بهائیان از کشور خارج شوند. در نتیجهی تلاش وی ساختمان حضیرةالقدس با دستور محمدرضا شاه به کتابخانه تبدیل شد.[16]
5. حمایت از فلسطینیان: با تشکیل دولت اشغالگر اسرائیل در سال 1326 و وقوع جنگ اعراب و اسرائیل آیتالله بروجردی طی صدور بیانیهای برای پیروزی مسلمانان و شکست اشغالگران دعا نمود.[17]
6. نهضت ملی شدن صنعت نفت: در روند ملی شدن صنعت نفت و کودتای 28 مرداد 1332، بروجردی، هیچگونه مداخلهای نه در حمایت و نه در مخالفت نکرد؛ قضیهی ملی شدن نفت برای ایشان - به مانند مشروطه- روشن نبود و به نتایج آن مطمئن نبودند ،لذا در این زمینه فعالیتی نکردند و فرمودند: «من در قضایایی که وارد نباشم و آغاز و پایان آنرا ندانم و نتوانم پیشبینی کنم وارد نمیشوم. این قضیهی ملی شدن صنعت نفت را نمیدانم چیست؟ چه خواهد شد و در آینده در دست چه کسی خواهد بود؟ البته روحانیت به هیچ وجه نباید با این حرکت مخالفت کند.»[18] و به درخواست روحانیون درباری که خواهان محکوم کردن دولت مصدق و نهضت ملی شدن صنعت نفت بودند ایشان توجهی نکرد و دولت مصدق را مورد انتقاد قرار نداد.[19]
7. فدائیان اسلام: آیتالله بروجردی از فعالیتهای سیاسی که در خارج از حوزه توسط روحانیون انجام میشده از قبیل فعالیتهای آیتالله کاشانی و فدائیان اسلام حمایتی نمیکرد و در مورد آنان معتقد بود که: «دعوت به مبارزه برای اسلام بدین صورت نیست و با تهدید و غصب اموال نمیشود مبارزه کرد.»[20] طرفداران اندک فدائیان اسلام در حوزهی قم به شدت تحت فشار قرار میگرفتند و اگر متوجه میشدند از طلبهها کسی عضو این جمعیت است، شهریهی وی را قطع میکردند.[21] وقتی بعد از جریان کودتای 28 مرداد 1332 رهبران این گروه دستگیر میشوند تلاش چندانی از طرف حوزه و بروجردی برای رهایی آنان صورت نمیگیرد و وقتی خبر اعدام آنان منتشر میشود هیچگونه عکسالعملی در حوزه مشاهده نمیشود و حتی مجلس ترحیم عمومی نیز برگزار نمیشود. در کل موضع آیتالله بروجردی و حوزهی علمیهی قم در مقابل جمعیت فدائیان اسلام در راستای استراتژی دوری از سیاست و سیاستزدگی روحانیون و تلاش جهت رونق و توسعهی حوزهی علمیه استوار بود لذا برای حرکت در این مسیر سعی آیتالله بروجردی بر این بود با تمام چالشها و عوامل بیرونی برخورد تعاملی و انعطافپذیر داشته باشد.[22]
8. حمایت از آیتالله کاشانی: آیتالله بروجردی نسبت به حکم فقها احترام و ادب زیادی داشتند و حکم فقیه را متنفذ میدانستند. زمانیکه بنا شد آیتالله کاشانی را محاکمه کنند ایشان اجازه ندادند و فرمودند: «...فقیه میتواند مطابق استنباط و اعتقادش حکم کند و نباید برای این حکمش محاکمه شود.»[23]
9. تعیین نمایندگان مجلس: محمدرضا شاه در انتخابات مجلس نظر آیتالله بروجردی را تأمین میکرد در خاطرات مهدی حائری یزدی فرزند عبدالکریم حائری آمده است: «ایشان سعی میکرد حداقل نمایندگان قم، بروجرد، اراک، شاید هم خرمآباد و توابع آن حدود، همه را با نظر ایشان (آیتالله بروجردی) تعیین کند البته نه اینکه رسما و بهطور صریح. بهطور پیغام، مثلا (آیتالله بروجردی) به شاه یا به دولت پیغام میداد که فلان کس مورد نظر من است و بایستی که انتخاب شود.»[24]
10. مسئلهی آذربایجان: برای حل قضیهی آذربایجان به خواست قوامالسلطنه انتخابات مجلس تحریم شد. مهدی حائری نقل میکند که: «آیتالله بروجردی افراد را فرستاد به تمام شهرستانهای ایران. از علمای آنجا خواست که به ایشان تلگراف بکنند تا آذربایجان آزاد نشده، انتخابات را دولت شروع نکند... انتخابات را تحریم کرد و با دولت همکاری کرد تا مسئلهی آذربایجان حل شود.»[25]
11. مقابله با کمونیسم: از نقاط مشترک شاه و حوزهی علمیه مقابله هر دو با کمونیسم است. روحانیت کمونیسم را خطری برای اسلام میدانست و خواهان آن بود که جلوی فعالیت آنها گرفته شود.
12. مقابله با انقلاب سفید و اعتراض به تقسیم اراضی در برنامهی اصلاحات ارضی: از جمله فعالیتهای سیاسی آشکار آیتالله با حکومت در برنامه تحدید مالکیت اراضی کشاورزی به عنوان اقدامی خلاف شرع بود.[26]
ارزیابی روابط آیتالله بروجردی و شاه
در روابط فیمابین شاه و آیتالله بروجردی نوعی از همکاری به چشم میخورد. هر چند فراز و نشیبهایی در این روابط وجود دارد، اما در مجموع مسالمتآمیز بوده است.
محمدرضا شاه، بارها بر مسلمان بودن خود اذعان داشت و به زیارت اماکن مقدسه میرفت و خود را مقلد آیتالله بروجردی میدانست. شاه در مقابل آیتالله بروجردی، از خود تواضع نشان داده و به دستبوسی ایشان میرفت و سعی در حفظ ظواهر دین داشت و در مورد اختلافی که دربارهی بهاییت پدید آمد، آیتالله بروجردی بارها به شاه تأکید کرد که ظواهر دین را حفظ کند. آیتالله بروجردی در عرصهی سیاسی معتقد بود دین خالص از سیاست صحیح جدا نیست.
آیتالله بروجردی در حادثهی کشته شدن علیرضا پهلوی پیام تسلیت برای محمدرضا شاه میفرستد. در فضای باز سیاسی دههی 1320 رژیم پهلوی فعالیتهای مذهبی و تشکیل هیئتهای مذهبی را آزاد گذاشت و نیز رادیو را در خدمت مراکز دینی قرار داد تا بتواند از نفوذ کمونیسم بکاهد. مجلات و نشریات دینی اجازهی چاپ و نشر پیدا کردند. قانون حجاب را به مردم میسپارد تا هر آنگونه که بخواهند آزادانه پوشش خود را انتخاب کنند. زمانیکه در 28 مرداد، شاه کشور را ترک کرد، وی تلگرافی به شاه زده و آرزوی بازگشت او را میکند.
مهدی حائری در رابطهی شاه و بروجردی معتقد است که: «رابطهی آقای بروجردی با دولت وقت به نظر بنده نه خصمانه بود و نه رابطهی ارباب رعیتی بود، یک رابطهی بده و بستانی بود... با همدیگر جور در میآمدند و کنار میآمدند.»[27]
در مجموع آیتالله بروجردی در تلاش است تا با ایجاد حوزهای قوی و کارآمد اعتماد و اقتدار از دست رفتهی گذشته را باز یابد و در این راستا آرامش و نظم را مهمترین راز موفقیت میداند و با هر آنچه سبب تحکیم و تثبیت این موقعیت شود همکاری میکند و روی خوش نشان میدهد اگرچه آن عامل رژیم شاه باشد و از هر آنچه به نظر او سبب اخلال در این روند است دوری میکند و مخالفت میورزد.