كلمات كليدي : احزاب دولتي، حزب مردم، حزب مليون، حزب رستاخيز، جريان شناسي سياسي، علوم سياسي
نویسنده : عباس عمادي
احزاب سیاسی یکی از ارکان مهم توسعهی سیاسی و از شاخصهای اصلی تحقق دموکراسی به شمار میآیند. جامعهشناسان سیاسی کارویژههای خاصی را برای احزاب بیان کردهاند که برخی از آنها عبارتند از: کسب قدرت سیاسی یا مشارکت در آن، سازماندهی نیروها و تلفیق منافع متعارض، بسیج اقشار مختلف اجتماع، ارائهی دیدگاهها و ایدئولوژیهای سیاسی و آموزش سیاسی شهروندان.[1] احزاب سیاسی به منظور انجام صحیح این کارکردها لازم است که از پایگاهی اجتماعی و مردمی برخوردار باشند. به همین جهت احزابی که از بالا شکل میگیرند و به دولت وابستهاند نمیتوانند رسالت خود را به خوبی ایفا کنند. اینگونه احزاب عموما به صورت فرمایشی و بدون منبای فکری و ایدئولوژیک خاصی و بدون داشتن پایگاه مردمی و اجتماعی از سوی دولت تشکیل شده و عملا به صورت ابزارهای حفظ یا تقویت قدرت سیاسی بهکار میروند. بنابراین در تعریف احزاب دولتی میتوان گفت احزابی هستند که بهطور تنگاتنگی با دولت پیوند خورده و به منظور رفع بحرانهای دولت به صورت فرمایشی شکل میگیرند.[2] احزاب دولتی به مفهوم واقعی کلمه، حزب سیاسی محسوب نمیشوند بلکه معمولا در تقابل با احزاب سیاسی قرار میگیرند و در دوران رکود فعالیت اینگونه احزاب ظهور میکنند. مهمترین کارکرد احزاب فرمایشی در جوامع تحت سلطهی حکومتهای استبدادی "ضد حزب" بودن آنهاست؛ بهگونهای که جامعه را از دستیابی به کارویژههای واقعی حزب محروم میسازد.
بهطور کلی، فرمایشی بودن، سودجویی و منفعتطلبی اعضا، وابستگی به بیگانگان، فقدان ارادهی لازم در برابر حکومت، فقدان مبانی فکری و ایدئولوژی خاص و فقدان پایگاه مردمی از ویژگیهای اصلی احزاب دولتی به شمار میآیند.[3] به همین جهت با از میان رفتن شخصیت بانفوذی که مسئول حزب است، و یا در صورت دستیابی حزب به اهداف خاص سیاسی و یا کسب منافع غیر سیاسی، اینگونه احزاب نیز از میان میروند اما به دنبال خود آثاری از بیاعتمادی برای مشارکت سیاسی بر جای میگذارند.[4]
دلایل شکلگیری احزاب دولتی در ایران
تاریخچهی احزاب دولتی در ایران مربوط به دوران حکومت مطلقهی پهلوی دوم است. بر خلاف ساخت مطلقهی پهلوی اول که نظام حزبی در آن جایگاهی نداشت، فکر ایجاد احزاب دولتی یا به بیانی دقیقتر احزاب دستوری در عصر پهلوی دوم به منظور ایفای کارویژههای خاصی بهوجود آمد. همانگونه که بیان شد احزاب دولتی با هدف رفع بحرانهای دولت با حمایت خود دولت به صورت فرمایشی و غیرمردمی بهوجود میآیند. احزاب دولتی در ایران نیز که عمدتا در دوران بعد از رضاخان فعالیت داشتند به منظور رفع بحرانهای مشارکت، مشروعیت و ایجاد ثبات سیاسی تشکیل میشدند.[5] در دههی بیست برخی از درباریان و صاحبمنصبان حکومتی برای رسیدن به برخی اهداف سیاسی اقدام به تشکیل حزب نمودند. همچنین پس از کودتای 28 مرداد 1332 احزاب متعددی از سوی رژیم شاه به صورت فرمایشی و دستوری بهوجود آمدند. در دهههای 1330 ــ 1350 هر چند کنترل کامل درآمدهای نفتی، توان لازم را برای ایجاد زیرساختهای صنعتی و نظامی مهیا ساخته بود و شاه کار نوسازی ساختار اجتماعی ــ اقتصادی را آغاز کرد، اما به جای نوسازی سیاسی، قدرتش را افزون بر حمایتهای خارجی، بر روی چهار ستون نیروهای مسلح، شبکهی حمایتی دربار، دیوانسالاری گستردهی دولتی و نظام احزاب دستوری قرار داد.[6] شاه پس از تثبیت قدرت خود تصمیم گرفت ستون چهارمی نیز که همان نظام حزبی اعم از دوحزبی و تکحزبی بود به آن اضافه نماید. بسته شدن پروندهی فعالیتهای آزادانهی احزاب سیاسی، رژیم شاه را با بحران مشارکت و مشروعیت مواجه گرداند. در این دوران شاه با نظارت همهجانبه بر جامعه هیچ زمینهای را برای فعالیت سیاسی گروههای خواهان مشارکت باقی نگذاشت و هرگونه فعالیتی را سرکوب مینمود. در اثر سرکوب سیاسی، احزاب و گروههای متعددی مانند هیأتهای مؤتلفه، حزب ملل اسلامی، سازمانهای چریکهای فدایی خلق، جبههی آزادیبخش مردم ایران (جاما) و دیگر گروههای کمونیستی و اسلامی به فعالیتهای زیرزمینی میپرداختند. یکی از روشهایی که محمدرضا شاه برای فائق آمدن بر بحران مشارکت و مشروعیت حکومت خود در پیش گرفت تشکیل احزاب سیاسی از بالا بود. هدف شاه از تأسیس احزاب دولتی ایجاد سازمانهایی بود که از طریق آنها به رژیم کودتا مشروعیت داده و مخالفان را به موضعی انفعالی سوق دهد. علاوهبر این بتواند خود را در مقابل افکار عمومی دنیا هواخواه دموکراسی جلوه دهد.[7] شاه برای اینکه نشان دهد ایران نیز مانند الگوی انگلیسی ــ امریکایی یک دموکراسی دوحزبی است، دستور ایجاد دو حزب را صادر کرد: "ملیون" به رهبری نخستوزیر وقت (منوچهر اقبال) که میخواست جانشین جبههی ملی مصدق شود و حزب "مردم" که میکوشید در غیاب حزب توده، حزب مردمیتر باشد.[8] در سالهای 1342 ـ 1339 که سومین دورهی تحزب در کشور نام دارد، هر چند احزاب دولتی و فرمایشی تحت الشعاع فضای باز سیاسی آن مقطع قرار داشتند لکن با پایان یافتن این دوره و در غیاب احزاب سیاسی مستقل، احزاب دولتی دیگری در دهههای 40 و 50 بهوجود آمدند. قصد حکومت از تأسیس چنین احزابی، ضمن انعکاس دموکراسی نمایشی، در دست گرفتن نبض فعالیتهای سیاسی جامعه و پرکردن خلأ ناشی از فقدان احزاب آزاد و مستقل بود.
نظام احزاب دولتی، اعم از دوحزبی و تکحزبی، در دولت مطلقهی پهلوی دوم، بیش از آنکه در جهت مشارکت سیاسی شهروندان و نقد و تعدیل نهاد قدرت سیاسی بوده باشد، ابزاری آمرانه با کارویژههای پنهان در تحکیم و تثبیت ساخت قدرت سیاسی مستقر بود.[9]
احزاب دولتی دوران پهلوی دوم
نخستین احزاب دولتی در ابتدای سلطنت رضاشاه همزمان با رکود فعالیتهای حزبی عصر مشروطه به وجود آمدند، لکن پس از ایفای نقش مؤثری در تحکیم پایههای سلطنت رضاشاه به سرعت از میان رفتند بهگونهای که در غالب سالهای سلطنت وی هیچ حزبی اعم از احزاب مستقل یا دولتی وجود نداشت. با آغاز دهه بیست و شروع دومین دوره تحزب در ایران علاوهبر احزاب و گروههای سیاسی مستقل، برخی از احزاب دولتی نیز شروع به فعالیت نمودند که با وجود فضای کثرتگرایی و رقابت سیاسی این دهه مجالی برای یکهتازی و انحصارگرایی آنان وجود نداشت با این حال برخی از درباریان و نخستوزیران اقدام به تشکیل احزابی نمودند. با کودتای 28 مرداد 1332 و تثبیت قدرت شاه نیز شخص شاه دستور تشکیل برخی از احزاب را صادر نمود که در ادامه به برخی از مهمترین این احزاب اشاره میگردد:
حزب وطن یا اراده ملی
اولین حزب دولتی در ایران حزب وطن بود که در سال ۱۳۲۲ توسط سیدضیاءالدین طباطبایی یکی از مسببین کودتای 1299 و از عوامل انگلیس تشکیل شد. روزنامه "رعد امروز" ارگان این حزب بود که توسط مظفر فیروز اداره میشد. این حزب تا اواسط سال ۱۳۲۴ به فعالیت ادامه داد. پس از یک سال این حزب در بهمن 1323 به حزب اراده ملی تبدیل شد و تا سال ۱۳۲۵ به فعالیت خود ادامه داد. این حزب با قدرت گرفتن قوام دشمن دیرین سیدضیاءالدین طباطبایی منحل گردید.[10]
حزب آریا
حزب آریا توسط نظامیان وابسته به حکومت به وجود آمد و شدیداً به انگلیس وابسته بود. از اعضای مهم آن میتوان به سرلشگر حسن ارفع، محمدهادی سپهر، سرلشکر محمود ارم، سرلشکر امینزاده، حسن اخوی، سرهنگ حسن منوچهری (بهرام آریانا) اشاره نمود. این حزب به دلیل تمایلات شدید ناسیونالیستی و ضدکمونیستی که داشت تا دهه 30 به فعالیت خود ادامه داد.[11]
حزب دموکرات ایران
یکی از مهمترین و مؤثرترین احزاب دولتی در دهه بیست حزب دموکرات ایران بود که در 8 تیر 1325ش توسط احمد قوام (قوامالسلطنه) نخستوزیر وقت با شرکت رجال و اشراف قاجار، اعیان زمیندار و نخبگان سیاسی سرشناس تشکیل شد. از افراد این حزب میتوان به مظفر فیروز، علی امینی، ابوالقاسم امینی، محمدولی فرمانفرما، سردار فاخر حکمت، ملکالشعرای بهار، حسن ارسنجانی اشاره نمود. این حزب با سقوط کابینه قوام منحل گردید.[12]
حزب مردم
حزب مردم در روز 26 اردیبهشت 1336 به دستور محمدرضاشاه و به دبیرکلی امیر اسدالله علم تشکیل شد. این حزب در دوران حیات طولانی هیجدهسالهی خود (1336 ــ 1353) در جایگاه حزب اقلیت در مقابل احزاب اکثریت ملیون (1336 ــ 1339) و ایران نوین (1343 ــ 1353) و با برخورداری از فراکسیونهای پارلمانی در تمام ادوار دو مجلس سنا و شورای ملی شرکتی فعال داشت.
حزب مردم در دوران حیات خود با جناحبندیها و اختلافات بسیاری روبهرو بود و سرانجام در سال 1353با برقراری نظام تک حزبی از میان رفت.
حزب ملیون
یک سال پس از تشکیل حزب مردم، در سال 1337حزب دولتی دیگری تأسیس شد که دبیرکلی آن را منوچهر اقبال، نخستوزیر وقت بر عهده داشت و اعضای آن بیشتر از میان وزرا، نمایندگان مجلس، مقامات وقت و رجال سیاسی رژیم بودند. دکتر اقبال در اولین جلسه حزبی خود این مطلب را عنوان کرد که در دنیای امروز حکومت دموکراسی! بدون احزاب و تشکیلات اجتماعی معنی ندارد. شاهنشاه دستور فرمودهاند که سیستم دو حزب در مملکت برقرار شود. پس حزب ملیون در مقابل حزب مردم تأسیس میگردد.
اوج فعالیت احزاب مردم و ملیون در سال 1339 همزمان با انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی شکل گرفت. در این دوره از انتخابات تقلبات آشکار و فراوانی صورت گرفت که در نتیجه آن انتخابات باطل اعلام شد و هر دو حزب اعتبار خود را از دست دادند. پس از آن دکتر اقبال و علم هر دو از دبیرکلی حزب ملیون و مردم استعفا دادند و حزب ملیون عملاً با برکناری نخستوزیر از میان رفت. اما حزب مردم به صورتی کمرنگ تا سال 1353 در صحنه بود و در دوره بیست و یکم مجلس در سال 1342 و دوره بیست و دوم در سال 1346 و بیست و سوم در سال 1350 در رقابت با حزب ایران نوین همچنان به ایفای نقش اقلیت پرداخت.
کانون مترقی
این تشکیلات نه به عنوان حزب بلکه به صورت جمعیتی سیاسی در سال 1340 توسط گروهی از جوانان طرفدار اصلاحات امریکایی و پارهای از وزرا و رجال دولتی مانند حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا تشکیل شد و با از میان رفتن حزب ملیون در نقش حزبی در مقابل حزب مردم ظاهر شد و در انتخابات مجلس بیست و یکم در سال 1342 شرکت نمود. تأسیس این کانون در واقع مقدمهای برای تشکیل حزب ایران نوین بود که حدود یک سال بعد توسط اعضای کانون به وجود آمد.
حزب ایران نوین
این حزب در واقع با تغییر نام کانون مترقی در آذر سال 1342 به وجود آمد. حزب ایران نوین بزرگترین و ماندگارترین حزب دولتی در عصر پهلوی بود که همواره تا تأسیس نظام تک حزبی، اکثریت را در دست داشت و بیش از یک دهه در فضای خالی از فعالیتهای حزبی به حیات خود ادامه داد. نخستین دبیرکل این حزب حسنعلی منصور بود که در اسفند 1342 به نخستوزیری رسید. با قتل منصور، امیرعباس هویدا معاون دبیرکل حزب ایران نوین به مقام نخستوزیری و دبیرکلی حزب منصوب شد. حزب ایران نوین در انتخابات دوره 22 و 23 مجلس شورای ملی در سالهای 1346 و 1350 اکثریت را در مجلس داشت و در سال 1353 بزرگترین حزبی بود که در حزب رستاخیز ادغام شد.
حزب رستاخیز
حزب رستاخیز ملی ایران به دستور شاه در یازده اسفند 1353 تشکیل گردید و کلیه احزاب دولتی مانند حزب ایران نوین، حزب مردم، پانایرانیست و ایرانیان در آن ادغام شدند. اندکی بعد شرکت در این حزب سیاسی برای همه ایرانیان اجباری اعلام شد و شاه در سخنان خود گفت هر کسی باید عضو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن بکند، اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند، جایشان در زندان است و دولت اعلام نمود برای هر ایرانی که خواستار شرکت در حزب نیست پاسپورت صادر و به خارج فرستاده خواهد شد.[13]
دبیرکلی حزب جدید در ابتدا به عهده امیرعباس هویدا، نخست وزیر وقت و رئیس حزب ایران نوین نهاده شد. بعدها رهبری این حزب به عهده جمشید آموزگار گذارده شد و اندکی بعد به نخستوزیری برگزیده شد. بدینگونه حزب رستاخیز نیز حربهای در دست دولت و دیکتاتوری شد و شاه رکن چهارمی به سه رکن دیکتاتوری خود افزود. اگرچه شاه شخصا معتقد است که اندیشه تأسیس حزب واحد رستاخیز را از جایی الهام نگرفته است، اما سیستم تکحزبی او وامدار دو الگوی شرقی و غربی بود. الگوی شرقی همان سیستم تکحزبی شوروی بود که به اقتدار هیأت حاکمه میافزود و منظور از الگوی غربی، ایجاد حزبی توسعهگرا هماهنگ با برنامهها و جداول تعیینشده مدلهای غربی توسعه بود؛ زیرا در آن دوران بسیاری از اندیشمندان غربی اعتقاد داشتند که توسعه در کشورهای جهان سوم باید توسط حزبی توسعهمحور انجام شود.[14] بنابراین شاه در نظر داشت با تأسیس حزب رستاخیز، دموکراسی هدایتشدهای (آنچنانکه خود میخواست) در سراسر کشور برقرار نماید.
به طور خلاصه میتوان گفت، عملکرد احزاب حکومتی در ایران نشان میدهد که این احزاب در کارکرد اصلی خود یعنی تثبیت قدرت حکومت ناموفق بوده و بیشتر نارضایتیها و بیاعتمادیهای مردم از آنان ناشی میشد.