كلمات كليدي : اصول گرا، اصلاح طلب، چپ، راست، سنت گرايي، جناح هاي سياسي، علوم سياسي
نویسنده : نرجس عبدیایی
اصولگرایی در لغت بهمعنای بازگشت به ریشهها و اصول موجود در قرآن و سنت پیامبر(ص) میباشد.[1] این تعریف میتواند وجه مشترک در جریانهای فکری اهل سنت و تشیع درباره اصولگرایی باشد. برخی پیشینهی اصولگرایی در دوران معاصر را حداقل به بینش سیدجمالالدین اسدآبادی دربارهی احیاء و بازسازی تفکر دینی مسلمانان یعنی سالهای 1213تا 1273 میدانند.[2] اگر چنین سوابقی را بپذیریم لازم است از تعابیر دیگری که در طول این ایام به برخی جریانهای معتقد به بازگشت به اصول اساسی اسلام نسبت داده شده نیز نامی ببریم از جمله بنیادگرایی، سنتگرایی، اصلاحطلبی دینی، رادیکالیسم اسلامی و...، تعابیری که غالب آنها از فرهنگ غرب و تشخیص مستشرقین برخواسته و بعضی دارای بار معنایی منفی میباشد.
جناحهای سیاسی ایران بعد از انقلاب اسلامی در عناوین و تقسیمبندیهای متفاوتی قرار داشتند. از جمله، تقسیم به دو جناح چپ و راست که خود را در اولین دستهبندیهای سیاسی – اجتمای نظام اسلامی ایران قرار دادند. اصطلاح چپ و راست در اصل به گروههای سیاسی موجود در مجمع ملی فرانسه بعد از انقلاب این کشور مربوط میشود و حاکی از حضور نمایندگان تندرو در سمت چپ مجلس و نمایندگان محافظهکار در طرف راست آن و طیف میانه هم البته در میانهی مجلس مینشستند، که بازتابی از پیروان مکاتب محافظهکاری، لیبرالیسم و رادیکالیسم بهمفهوم غربی آن بود.[3] اما در ایران اوائل انقلاب سه جناح عمدهی مسلم با مرامهای متفاوت حضور داشتند:
الف) جریان اسلامی(حزب جمهوری اسلامی ایران و روحانیت مبارز)،
ب) جریان ملی و ملی مذهبی( به نمایندگی مهدی بازرگان)،
ج) جریان چپ(سازمان مجاهدین خلق و حزب توده و جنبش مسلمانان مبارز).[4]
بررسی اینکه آیا این تقسیمبندی و عناوین سیاسی، مطابق با خواستههای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جناحها در عالم واقع بود یا خیر فقط الگویی از تقسیمبندی در غرب گرفته شده بود بهدور از حقیقت اهداف و عملکردهای غالب جناحهای موجود در ایران، خود فرصت پژوهشی مجزا میطلبد.
در راستای همین تقسیمبندی از برخی عناوین و مصادیق این جناحها در سالهای اولیهی انقلاب ایران یاد می کنیم:
1- جناح راست سنتی با مصادیقی چون: جامعهی روحانیتمبارز، جمعیت مؤتلفهی اسلامی، حزبالله و...
2-جناح راست میانه: حزب اعتدال و توسعه، حزب تمدن اسلامی و...
3-جناح چپ سنتی با مصادیقی چون: مجمع روحانیون مبارز، سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی، جمعیت زنان جمهوری اسلامی و...
4-جناح چپ مدرن: جبهه مشارکت ایران اسلامی، دفتر تحکیم وحدت و... [5]
در تعبیری مفهوم سنتی به ارزشگرایی و مفهوم مدرن بودن هم به ویژگی اصلاحطلب بودن دو جناح مرتبط میشد و در نتیجه در سالهایی از انقلاب جناحهای سیاسی - مذهبی در اصل به دو جناح 1- ارزشگرای راست و اصلاحطلب راست 2- ارزشگرای چپ و اصلاحطلب چپ تقسیم میشدند.
امروز در کشور از دو جناح غالب یاد میکنند که در رقابتهای سیاسی و اجتماعی، احزاب و گروههای متعددی را در درون خود جای دادهاند، یکی اصولگرا و دیگری اصلاحطلب، آیا اصلاحطلبان در واقع همان راست مدرن و چپ مدرن دیروزند و اصولگرایان ترکیبی از راست ارزشگرا و چپ ارزشگرا یا سنتی هستند؟ بهنظر میرسد این تقسیمبندیها در عصر حاضر مفهوم جدیدی پیدا کرده است و با گذشت زمان برخی گروهها و اشخاص تغییر موضع دادند و متمایل به جناح دیگری شدند لذا، لازم است که اصولگرایی را نه از نام گروهها و افراد بلکه از خصایص اصولگرایی شناسایی کنیم. امامخمینی در اهمیت توجه به اصول و اتخاذ مواضع اصولی میفرماید:«نباید براى رضایت چند لیبرال خود فروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیدهها بهگونهاى غلط عمل کنیم که حزباللَّه عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولىاش عدول مىکند. تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى بهدست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمىشود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمىشود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفهایم نه مأمور به نتیجه. اگر همهی انبیا و معصومین- علیهمالسلام- در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هرگز نمىبایست از فضاى بیشتر از توانایى عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان، جامهی عمل نپوشیده است ذکرى به میان آورند. درحالىکه به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینههایى که شعار داده است به موفقیت نایل شود. [6]
شاخصههای اصولگرایی
اصولگرایی دارای شاخصههایی است که در ادامه به آن میپردازیم؛ حتی مدعیان واقعی اصلاحات - یعنی آنانکه در راه خود صداقت دارند- هم نمیتوانند از توجه به برخی اصول چشمپوشی کنند، اصولی که بهطور مثال در سیرهی علوی هم مورد بررسی برخی پژوهشگران واقع شدهاست: حقمحوری، عدالتخواهی، صداقت در سیاست و سازشناپذیری.[7]
مقاممعظم رهبری برخی از این اصول را طی سخنانی در سال 1385، بیان کردند و جامهی عمل پوشاندن به آنها را شاخصهی افراد، گروهها و جناحهای اصولگرا معرفی نمودند؛[8] این «اصول» عبارتند از:
1)اولین و مهمترین اصل، ایمان و پایبندی به آن در عرصههای مختلف است: "در درجهى اول، ایمان و هویت اسلامى و انقلابى و پایبندى به آن است که لازمهی حرکت اصولگرایی میباشد این ایمان از سر اخلاص و توحید و بهدور از خرافهگرى و سستاندیشى میباشد، ایمان روشنبینانه، ایمان به دین، ایمان به نظام، ایمان به مردم، ایمان به آینده، ایمان به خود، ایمان به استقلال کشور و ایمان به وحدت ملى و ایمانى که در هیچ بخشى برافروزندهى آتشهاى تعصب فرقهاى نباشد..." این ایمان نه ما را به سکولاریسم میکشاند و نه از افرادی متعصب و تفرقهافکن ایجاد میکند:" این غلط است که ما بهنام ایمان اسلامى یا ایمان مذهبى حرفى بزنیم و کارى بکنیم که تعصبهاى فرقهاى را دائم مشتعل کنیم."
در همین راستا است که هویت هم مفهوم و جایگاه واقعی خود را مییابد و به نقش اصولگرایان در نشر این هویت و دیگر وظایف آنها در این راستا پرداخته میشود: "هویت اسلامى را در دنیاى اسلام برجسته و شفاف کنیم، تا این یک معیارى باشد در جلوى چشم ملتهاى مسلمان؛ تدین دور از خرافه و کاوش در منابع دینى و نوآورى.... فضیلتهاى اخلاقى را در جامعه رشد بدهیم: همکارى، گذشت، کمک، صبر، حلم؛ اینها خلقیات اسلامى است؛ اینها را در جامعه رشد بدهیم. این، همان ایمان و هویت اسلامى و انقلابى است که اصل اول است.
2) اصل دوم، عدالت است؛ از نظر رهبری فلسفهى وجودى نظام اسلامی، عدالت است. ایشان در ارتباط عدالت و اقتصاد میفرمایند: "این که ما برنامهى رشد اقتصادى درست کنیم و بگذاریم بعد از حاصل شدن سه برنامهی رشد اقتصادى، به فکر عدالت بیفتیم، منطقى نیست. رشد اقتصادى باید همپاى عدالت پیش برود." اما مفهوم عدالت چیست؟ ایشان در تبیین عدالت میفرماید: "ممکن است در معنا کردن عدالت، افرادى، کسانى یا گروههایى اختلاف نظر داشته باشند؛ اما یک قدر مسلّمهایى وجود دارد: کم کردن فاصلهها، دادن فرصتهاى برابر، تشویق درستکاری و مهار متجاوزان به ثروت ملى، عدالت را در بدنهى حاکمیتى رایج کردن - عزل و نصبها، قضاوتها، اظهار نظرها - مناطق دور دست کشور و مناطق فقیر را مثل مرکز کشور زیر نظر آوردن، منابع مالى کشور را به همه رساندن، همه را صاحب و مالک این منابع دانستن، از قدرِ مسلّمها و مورد اتفاقهاى عدالت است که باید انجام بگیرد..."پس اگر در مفهوم عدالت هم تفاوت دیدگاههایی وجود داشته باشد، اصولگرایی قدر مسلمهای عدالت قبول دارد. ایشان شرایطی را بر اجرای عدالت در عمل میشمارند: "اولا قاطعیت مىخواهد، ثانیا ارتباط با مردم مىخواهد، ثالثا سادهزیستى و مردمى بودن لازم دارد و بالاتر از همه، خودسازى و تهذیب مىخواهد؛ این هم جزو پیششرطها و پیشنیازهاى اجراى عدالت است... "
3) اصل سوم، حفظ استقلال سیاسى است؛ این اصل از نظر رهبری، جزوِ مبانى اصولى نظام است. استقلال سیاسى، اقتصادى و فرهنگى را شامل میشود. لذا "باید بندهاى اختاپوس فرهنگىِ تحمیلشده بهوسیلهى غرب را از دست و پاى خودمان باز کنیم. این هم یکى از اصول است. آن جریانى، آن شعارى و آن برنامهریزىاى که در آن استقلال کشور و ملت دیده نشود، اصولگرایانه نیست. "
4) اصل چهارم، تقویت خودباورى و اعتماد به نفس ملى است. این اعتماد به نفس، در همهی زمینهها وجود دارد. "در زمینهى مثلا علوم تجربى، که یک نمونهاش فناورى هستهاى است، یکىاش تولید سلولهاى بنیادى است، یکىاش کارهاى خوبى است که در بخشهاى گوناگون انجام دادهاند که به نفع پیشرفت دانش بشرى هم هست. "البته در آموزههای رهبری، استقلال، اعتماد به نفس ملى و خودباورى، فقط به این چیزها منحصر نمىشود که مثلا "ما مىتوانیم سد درست کنیم؛... بلکه اگر ما یک سنّت اسلامى داریم که منطقى هم برایش داریم و آنرا هم پذیرفتهایم، نبایستى در انجام دادن آن خجالت بکشیم..."
5) اصل پنجم، جهاد علمى؛ که جزوِ مبانى اصولگرایى است. جهاد علمی با تأکید ایشان بر تولید علم است پس اصولگرا در پی آن میباشد. "باید نهضت تولید علم در کشور راه بیفتد... توضیح اینکه، یک وقت مىتوانیم هواپیمایى را که دیگران اختراع کردهاند و ساختهاند، خودمان بدون کمک دیگران در داخل کشور بسازیم، که بهتر از خریدن هواپیماى ساختهشده است؛ اما یک وقت هست خودمان یک چیزى در سطح هواپیما در کشور تولید مىکنیم؛ این است آنچه که ما لازم داریم؛ ما باید بر ثروت علمى بشر بیفزاییم... ."
6) اصل ششم، تثبیت و تأمین آزادى و آزاداندیشى است؛ از نظر ایشان آزادی معنای درستی دارد که برخی از آن طفره رفته و به میل خود معنا میکنند" آزادى را نباید بد معنا کرد. آزادى یکى از بزرگترین نعمتهاى الهى است که یکى از شعبش آزاداندیشى است. بدون آزاداندیشى، این رشد اجتماعى، علمى، فکرى و فلسفى امکان ندارد. در حوزههاى علمیه، دانشگاه و محیطهاى فرهنگى و مطبوعاتى، هو کردن کسى که حرف تازهاى مىآورد، یکى از بزرگترین خطاهاست... ."
7) اصل هفتم، اصلاح و تصحیح روشهاست؛ حالب توجه است که از منظر رهبری، اصلاحات بهمعنای درست آن یکی از مبانى اصولگرایى است. "اصلاحات باید ضابطهمند و مبتنى بر ارزشها و معیارها و خطکشهاى اسلامى و ایرانى باشد. معیار برای اصل اصلاحات، قانون اساسى است؛ بر این اساس، باید ما اصلاحات کنیم؛ ما به اصلاحات احتیاج داریم. اصلاحات چیست؟ تصحیح روشهاى ماست؛ تصحیح هدفهاى مرحلهاى است؛ تصحیح تصمیمگیریهاست؛ تعصبنورزیدن روى تصمیمگیریهای ناحق است. این غیر از ساختارشکنى و مبارزهى با قانون اساسى، مبارزهى با اسلام و مبارزهى با استقلال یک کشور است."
8) اصل دیگر شکوفایى اقتصادى است؛ بهمعنای تلاش برای رسیدگى به زندگى مردم و رسیدگى به اقتصاد کشور که برخی از موارد مربوط به آن که در شاخصههای اصولگرایی قرار دارد عبارت است از: "حمایت از سرمایهگذارى؛ کارآفرینى؛ ترویج تولید داخلى؛ مبارزه مجدانه با قاچاق و فساد؛ اینکه اشتغال بهعنوان یک مبناى اصلى و یک هدف مهم دنبال بشود؛ ثبات و شفافیت و انسجام در سیاستها و مقررات اقتصادى ایجاد شود...."
در نتیجه میبینیم که در تبیین اصولگرایی از زاویهی اهداف و شاخصهها و عملکرد، اصلاحطلب بودن آنهم بهمعنای درست آن، یک مورد از هشت شاخصهی مهم و مبنایی آنهاست.