زور، اقتدار، قدرت، نفوذ، خشونت، قدرت مشروع، قدرت نامشروع
نویسنده : محمد محمدي
معانی قدرت:
1-توانایی و قابلیت انجام کار خاص، تولید یا تخریب؛
2-قدرت، مجموعه منابع و ابزارهای اجبار آمیز و غیر اجبار آمیزی است که حکومتها برای انجام فعالیتهای خود از آنها بهرهمندند و آنها را به کار می برند؛
3-توانایی شخص برای وادار کردن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به هر صورتی؛
4-توانایی یک طبقه برای تحقق منافعش در برابر طبقات دیگر و به زیان آنها که متضمن مبارزه طبقاتی است؛
5-توانایی یک کشور بر تأثیر گذاشتن بر رفتار دیگر کشورها و یا کنترل رفتار سیاسی کشورها. قدرت ناشی از دارائیهای محسوسی مثل پایگاه صنعتی قوی، جمعیت مناسب، تکنولوژی پیچیده و منابع قابل بهرهبرداری و نیز عوامل غیر محسوسی مثل حمایت تودههای مردم، رهبری مؤثر و سواد و فرهنگ است؛
قانونگذاری، تصمیم گیری، فرمان دادن و مجازات کردن از ابزارهای اصلی قدرت در داخل همه گروههاست. اگر قدرت فقط بر اساس زور قرار داشته باشد، فرمانبران، آن را بر حق نمیدانند و دلیل فرمانبری آنها تنها ناشی ازغلبه و ترس خواهد بود؛ اما، اگر فرمانبران از دارنده قدرت پشتیبانی کرده و او را شایسته بدانند، قدرت بر حق میشود و فرمانهایش آزادانه پذیرفته میشود. حکومت مردمی زمانی عملی میشود که بین فرماندهی و فرمانبری فاصلهای نباشد.
بنابراین میتوان گفت قدرت عبارت است از: «توانایی فکری و عملی برای ایجاد شرایط و نتایج مطلوب». شکلها و سطوح این «توانایی» متفاوت است: هم تحمیل اراده را دربر میگیرد، هم به رابطه کسانی که میخواهند نتایج مطلوب به بار آورند و کسانی که باید آن نتایج را به بار آورند، اشاره میکند و هم انواع مشارکتهای سیاسی مسالمت آمیز یا غیر مسالمت آمیز افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها را دربر میگیرد. توانایی هر کدام از این نیروهای اجتماعی – سیاسی، برای ایجاد شرایط و نتایج مورد خواست خود در عرصه سیاستهای داخلی و خارجی قدرت مربوط به آن نیرو محسوب میشود. بنابراین از قدرت فرد، قدرت گروه یا حزب، قدرت یک حکومت و یا از قدرت یک دولت میتوان نام برد. این نیروها، توانایی فکری و عملی خود را در عرصه مبارزه سیاسی، داخلی یا خارجی، در برابر نیروهای دیگر که آنها هم میتوانند افراد، گروهها و احزاب، حکومتها و دولتها باشند به کارها می بندند تا به هدفی که دارند و به نتیجهای که میخواهند برسند.
انواع قدرت:
1- قدرت سیاسی: هیأتی متشکل که در جامعه پدید میآید و قدرت را به دست میگیرد و اعمال میکند. قدرت سیاسی مبنای سازمان دولت و حکومت است که از تفکیک فرمانروایان و فرمانبران ایجاد میشود.
کادری که در آن قدرت سیاسی اجرا میشود، دولت نام دارد. از این لحاظ به قدرت سیاسی، قدرت دولتی هم گفته میشود و قدرت دولتی نوع منحصر به فردی است زیرا، اگرچه قدرت در همه نقاط جامعه ذرهدار پراکنده است و در ساختار خانواده، گروهها و نهادهای دیگر نیز یافت میشود، اما دولت در سراسر جامعه انحصار کاربرد سلطه و قدرت مشروع را در اختیار دارد.
2- قدرت نظامی: توانایی یک ملت برای پاسداری از وطن، حفاظت منافع، کمک به متحدان و نیل به هدفهایش را قدرت نظامی میگویند.
3- قدرت اقتصادی: قدرت دولت به قابلیت اقتصادی آن بستگی زیادی دارد، امروزه میزان صنعتی شدن کشورها مهمترین معیار قدرت اقتصادی است. بنابراین برای ارزیابی قدرت اقتصادی باید به عوامل صنعتی شدن توجه شود مانند: درآمد سرانه، مصرف انرژی، تولید روزانه یا سالانه فولاد، سطح مهارتهای فنی، نیروی کار و شاخص مهم توانایی تبدیل صنایع مصرفی به تولیدات نظامی.
4- قدرت ملی: یعنی مجموعه نیروهای مادی و معنوی یک ملت. قدرت ملی ناشی از شکوفایی اقتصادی، سیاست مستقل، نیروی مبارز، آرمان والا و عزم ملّی است.
مفهوم قدرت در اسلام:
علت غایی قدرت در اسلام، سعادت و فضیلت است. قدرت سیاسی در جامعه اگر بدون معیارهای خیر، فضیلت و سعادت مداری اعمال شود، از ماهیت هدفدار خود خالی میشود.
در اسلام (برخلاف دیدگاه ماکیاولیسم که هدفی فراتر از قدرت وجود ندارد و خود قدرت فی نفسه هدف است) قدرت زمانی موضوعیت پیدا میکند که بوسیله آن حقی به پا، یا باطلی برانداخته شود.