كلمات كليدي : فراآيي، فروآيه، فراآيه
نویسنده : مريم معير زاده
واژه فراآیی[1] بیانگر نوعی رابطه بین دو گروه از خصوصیات در ترازهای متفاوت است. به عبارت دقیقتر، میگوییم خصوصیات A نسبت به خصوصیات B فراآیی دارند، فقط اگر نتواند تفاوتی در خصوصیات A ایجاد گردد، بدون آنکه تغییراتی در خصوصیات B صورت پذیرد. به عبارت دیگر، اگر دو چیز در خصوصیات B مشابه باشند، آنگاه باید در خصوصیات A نیز مشابه باشتد. "مقصود از اصل اتکای وجودی (فراآیی) نوعی رابطه میان خاصهها در ترازهای مختلف است که نه رابطهای منطقی به شمار میآید و نه رابطهای علی. در حالت کلی، اگر خاصههای متکا[2] (فروآیه)، یعنی خاصههایی که در ترازهای بنیادینتر قرار دارند، یکسان باشند، آنگاه خاصههای متکی[3] (فراآیه)، یعنی خاصههایی که در ترازهای بالا قرار دارند، نمیتوانند با یکدیگر تفاوت داشته باشند. با این حال نمیتوان خاصههای متکی را بر حسب خاصههای متکا تعریف کرد یا بدانها فروکاست."[4] به عنوان مثال اگر خصوصیات هنری هر اثر هنری نسبت به خصوصیات تصویری و فیزیکی آن فراآیی داشته باشند، آنگاه دو اثری که به لحاظ هنری متفاوت باشتد، لزوما باید تفاوتهایی در سطوح تصویری و فیزیکی داشته باشند. "پس در بحث فراآیی سه موضوع همگرایی، وابستگی و تحویل ناپذیری مطرح است.
همگرایی: خاصه های فراآیه همگرا با فروآیه است.
وابستگی: خاصه های فراآیه به خاصه های فروآیه وابسته است یا توسط آنها متعین میشود.
.تحویل ناپذیری: خاصه های فراآیه غیر قابل تحویل به فروآیه است."[5]
به لحاظ تاریخی کارهای جی. ئی. مور در حوزه فلسفه اخلاق خاستگاه اصلی مفهوم فراآیی بود، اما اخیرا فراآیی به عنوان مفهومی بسیار مفید در سایر حوزههای فلسفه مطرح شده است. بیشتر بحثها پیرامون مفهوم فراآیی بعد از مقاله معروف دیویدسون، یعنی رویدادهای ذهنی، مطرح شد. دیویدسون در مقاله مذبور ادعا کرده بود که مفهوم فراآیی میتواند وابستگی رویدادهای ذهنی به رویدادهای فیزیکی را بدون توسل به مفهوم تحویل تبیین کند. در حوزه فلسفه علم، فراآیی به عنوان شیوهای از اندیشیدن درباره گونههای ممکن ارتیاط بین حوزههای متفاوت علم مطرح شده است. به عنوان مثال، این تز که خصوصیات زیستی وابسته به خصوصیات شیمیایی-فیزیکی هستند، میتواند با این تز که خصوصیات زیستی نسبت به خصوصیات شیمیایی-فیزیکی فراآیی دارند توضیح داده شوند. ایده فراآیی بهویژه برای متفکرانی جذاب است که میخواهند از ایده یگانگی علم بدون توسل به رویکردهای تحویلگرایانه یا علیتی دفاع کنند.
فراآیی و تبیین
در فلسفه سوالات تبیینی خاصی وجود دارند که به نظر میرسد متفاوت از سوالات تبیینی معمولی باشند. به عنوان مثال سوالاتی مانند؛ چه چیزی یک نظریه را نظریهای خوب تایید شده میکند؟ چه زمانی یک عمل اختیاری محسوب میشود؟ در چه صورتی میتوان گفت که موجودی دارای ذهن است؟ همانگونه که واضح است، نوعی از تبیین که میباید برای اینگونه سوالات مطرح شود تا حدود زیادی غیر علیتی خواهد بود، چرا که در اینگونه سوالات منظور این نیست که بگوییم مثلا فلان چیز علت خوب تایید شده بودن نظریه، یا اختیاری بودن عمل یا دارای ذهن بودن یک موجود است. پاسخ تبیینی چنین سوالاتی معمولا اینگونه است که بگوییم، اگر نظریهای، عملی یا موجودی دارای خصوصیات فلان و بهمان باشد، میتوانییم بگوییم نظریهای خوب تایید شده، عملی اختیاری یا موجود دارای ذهن است. به عبارت بهتر میتوان گفت که خوب تایید شده بودن نظریه، اختیاری بودن عمل و دارای ذهن بودن یک موجود نسبت به خصوصیات فلان و بهمان فراآیی دارند. این قدرت تبیینی مفهوم فراآیی جایگاه و اهمیت فلسفی آن را مشخص میکند. نکته قابل توجه و مهم دیگر این است که نوعی از تبیین که فراآیی آن را مطرح میکند علیتی یا تحویلگرایانه نیست –یعنی چنین نیست که ما در تبیینمان بگوییم خصوصیات فلان و بهمان علت خوب تایید شده بودن نظریه، اختیاری بودن عمل یا دارای ذهن بودن یک موجود است، یا خوب تایید شده بودن نظریه، اختیاری بودن عمل یا دارای ذهن بودن یک موجود قابل تحویل به خصوصیات فلان و بهمان است- و از آنجاییکه مفاهیم علیت و تحویل دارای مشکلات بسیار جدی هستند، مفهوم فراآیی امید بسیاری را برای پاسخ به چنین سوالاتی از یک طرف و دفاع از ایده یگانگی علم فراهم میکند.
فراآیی و بیطرفی
مشخصه دیگر فراآیی که آن را به لحاظ فلسفی بسیار جذاب میسازد بیطرفی آن است. این بیطرفی زمانی مهم میشود که بخواهیم انواع مشابهی از تبیین را در یک حالت تبیینی کلیتر عمومیت بخشیم. به عنوان مثال این سوال را در نظر بگیرید؛ چه چیزی یک گزاره کلی را جزء قوانین طبیعت میسازد؟ یک پاسخ معمول به این سوال در حوزه فلسفه علم این است که چنین گزارهای باید درباره نظمهای واقعی باشد. فرض کنیم نظم واقعی بودن را با خصوصیاتی چون الف، ب و ج مشخص کنیم. در اینجا ممکن است پرسیده شود که چه چیزی در خصوصیات الف، ب و ج وجود دارد که باعث میشود هر گزارهای که واجد آن خصوصیات باشد جزء قوانین طبیعت محسوب گردد؟ فراآیی به ما این امکان را میدهد که نسبت به سوالاتی از این دست بیطرف بمانیم و پاسخ دهیم که، نمیدانیم چه چیزی در خصوصیات الف، ب و ج است که باعث میشود هر گزارهای که واجد آنهاست قانون طبیعت محسوب گردد و نیازی هم نیست که به چنین سوالی پاسخ دهیم. زیرا از آنجاییکه هدف ما مشخص ساختن قوانین طبیعت است، میتوان گفت که در هر جهانی که گزارهای واجد خصوصیات الف، ب و ج باشد، آنگاه آن گزاره جزء قوانین طبیعت خواهد بود. به عبارت دیگر قانون طبیعت بودن از خصوصیات الف، ب و ج فراآیی میشود. همانگونه که مشخص است ویژگی بیطرفی فراآیی قدرت تبیینی بسیاری دارد.
انواع فراآیی
یک شیوه مناسب برای بررسی انواع فراآیی این است که بررسی کنیم که هر یک از آنها برای سه پارامتر مطرح در فراآیی چه جایگاه و روابطی قائلند. این سه پارامتر عبارتند از:
"1. فروآیه و فراآیه؛ چه خانوادههایی از خصوصیات مطرح هستند.
2. کیفت رابطه فراآیی؛ چه زمانی میتوان گفت که تغییرناپذیری در خصوصیات فروآیه مستلزم تغییرناپذیری در خصوصیات فراآیه است؟ و قدرت این استلزام چقدر است؟
3. مکانیسم سنجش؛ چه چیزهایی برای مقایسه تغییرناپذیری یا تغییرپذیری مطرح هستند؟ و جفتهای مرتبط از خصوصیات دقیقا چگونه انتخاب میشوند؟"[6]
دو شرط اول شروط مستقیم مربوط به رابطه فراآیی هستند، اما شرط سوم جای بحث دارد. فرض کنیم A خانواده خصوصیات فراآیه و B خانواده خصوصیات فروآیه باشند. بر اساس جایگاه تاریخی بحث فراآیی و آنچه که از فراآیی مورد انتظار است، نوع رابطه مطرح بین دو خانواده از خصوصیات را ضرورت مطلق فرض میکنیم، بنابراین بررسی گستره همه جهانهای ممکن در همه حالتها مطرح خواهد بود.
معیار دیگر بررسی انواع حالتهای متفاوت فراآیی در ارتباط با ادعاهای مکانی-زمانی آنهاست؛ بدین معنا که تز فراآیی میتواند در مورد یک بازه زمانی-مکانی خاص مطرح باشد یا ادعاهای کلی فرازمانی-فرامکانی داشته باشد. اما چون این معیار از یک طرف تفاوت بنیادینی را در بحث ایجاد نمیکند و از طرف دیگر چون به لحاظ تاریخی چندان مطرح نشده است، ما این معیار را کنار میگذاریم.
دو حالت مشخص برای شرط سوم وجود دارد؛ بررسی موجودات خاص در یک جهان و جهانهای ممکن متفاوت یا بررسی کلیت جهانهای ممکن. به عبارت دیگر رویکردهای مربوط به فراآیی میتواند فردگرایانه یا کلگرایانه باشد.
فراآیی فردگرایانه
برای تز فراایی فردگرایانه، یعنی تزی که ادعاهایی درباره موجودات خاص دارد، با توجه به نحوه انتخاب و حوزه ادعا دو حالت متفاوت وجود دارد؛ فراآیی فردگرایانه ضعیف و فراآیی فردگرایانه قوی. تز فراآیی ضعیف ادعاهایی درباره موجودات فقط یک جهان ممکن دارد. صورت بندی تز فراآیی ضعیف چنین است:
فراآیی ضعیف؛ در جهان ممکنی چون w و برای موجوداتی چون x و y در آن، اگر x و y از لحاظ خصوصیات B تفاوتی نداشته باشند، آنگاه از لحاظ خصوصیات A نیز تفاوتی نخواهند داشت.
ویژگی فراآیی ضعیف در این است که با فرض جهان ممکن دیگری که در آن موجودات x و y در خصوصیات B مشترک، اما در خصوصیات A متفاوت باشند، سازگار است. این مساله با توجه به تز تحقق چندگانه در حوزه فلسفه علم اهمیت زیادی دارد، چرا که درستی چنین امکانی به لحاظ شهودی مشخص است. هرچند این ویژگی از لحاظ سازگاری با تز تحقق چندگانه مزیتی برای تز فراآیی ضعیف محسوب میگردد، اما به لحاظ قدرت تبیینی آن را بسیار ضعیف میسازد. چرا که این سوال مطرح میگردد که چگونه است که در یک جهان ممکن خصوصیات A نسبت به خصوصیات B فراآیی دارند، اما در جهان ممکن دیگری نه؟ یعنی قدرت استلزام مطرح در رابطه فراآیی بسیار تقلیل مییابد و در نهایت آن را به رابطهای اتفاقی در جهان ممکنی چون w تبدیل میکند و رابطهای اتفاقی آن چیزی نیست که از تبیینی موفق انتظار میرود. به عبارت دیگر میتوان گفت که تز فراآیی ضعیف مانعیت بسیار کمی دارد و گستره شمول آن زیادتر از آن چیزی است که خواهان آن هستیم.
برای رهایی از این مشکل عدهای از فلاسفه به تز فراآیی قوی روی آوردند. صورتبندی آن چنین است:
فراآیی قوی؛ در همه جهانهای ممکن، اگر موجودات x و y از لحاظ خصوصیات B تفاوتی نداشته باشند، آنگاه از لحاظ خصوصیات A نیز تفاوتی نخواهند داشت.
"در شکل فراآیی قوی، یکسانی خاصه های تراز پایه ضرورتاً یکسانی خاصه های تراز بالا را در این جهان و هر جهان قابل تصور دیگر نتیجه میدهد، ولی این ضرورتا در فراآیی ضعیف وجود ندارد."[7] همانگونه که واضح است تز فراآیی قوی قدرت تبیینی خوبی دارد، اما با تز تحقق چندگانه ظاهرا ناسازگار است. طرفداران تز فراآیی قوی در جواب این ناسازگاری میگویند، این ناسازگاری به این دلیل روی میدهد که ما در انتخاب خانواده خصوصیات فروآیه درست عمل نمیکنیم. آنها مدعیاند که اگر خانواده خصوصیات فروآیه بنیادیتر و وسیعتر انتخاب گردد، مشکل ناسازگاری ظاهری با تز تحقق چندگانه حل خواهد شد. به عنوان مثال آنها این ایده را مطرح میکنند که شرایط زمانی-مکانی هر جهان ممکن خاص جزو خانواده خصوصیات فروآیه میباشند. اما این شیوه جواب به مساله از نظر منتقدان فراآیی قوی، اولا به لحاظ تاریخی صورت مسالههایی را که فراآیی در پی پاسخ به آنها بود از بین میبرد؛ چراکه در مسائل مطروحه در حوزه فراآیی خانواده خصوصیات فروآیه و فراآیه مشخص هستند، و ثانیا به لحاظ فلسفی، با توجه به وسیع نمودن خانواده خصوصیات فروآیه، امکان مشخص نمودن آن را سخت میسازد و خود این مساله باعث امکان مطرح شدن پاسخ های موردی[8] در حوزه فراآیی میگردد.
فراآیی کلگرایانه یا جهانی
با توجه به مشکلات تزهای فردگرایانه فراآیی ضعیف و قوی برخی نظریهپردازان این حوزه معتقدند که اگر فراآیی را به جای مطرح کردن آن درباره موجودات درباره کلیت جهانهای ممکن مطرح کنیم، مشکلات کمتری خواهیم داشت و نتایج بهتری خواهیم گرفت. صورتبندی تز فراآیی جهانی به این صورت است:
فراآیی جهانی؛ خصوصیات A نسبت به خصوصیات B فراآیی جهانی دارند، اگر در هر دو جهان ممکن که دارای توزیع مشابهی از خصوصیات B باشند، آنگاه دارای توزیع مشابهی از خصوصیات A باشند.
"ایده اساسی فراآیی قوی این است که زمانی که شما وجود خصوصیات B را برای موجودی اثبات میکنید، متعاقبا وجود خصوصیات A را نیز برای آن اثبات میکنید. اما فراآیی جهانی ادعای کمتری دارد. چراکه فراآیی جهانی ادعایی درباره موجودات خاص ندارد و فقط ادعا میکند که زمانی که ما توزیع خصوصیات B را برای کلیت یک جهان نشان دهیم، متعاقبا توزیع خصوصیات A را برای آن جهان نشان دادهایم و لذا فراآیی جهانی درباره موارد مربوط به موجودات خاص درون یک جهان، که ممکن است در مورد آنها با وجود اثبات خصوصیات B خصوصیات A حضور نداشته باشند -و از اینرو با فراآیی قوی ناسازگار باشند- سازگار است."[9] اما مشکل اساسی فراآیی جهانی این است که برای آنکه بتوان تز فراآیی را درباره کلیت جهانهای ممکن به کار برد این است که همه جهانهای ممکن باید دارای موجودات یکسانی باشند و این مساله نهتنها با شهود ما ناسازگار است، بلکه قدرت تبیینی فراآیی جهانی را برخلاف ظاهر آن بسیار پایین میآورد.