شوراي سلطنت، محمدرضا شاه، شاپور بختيار، امام خميني(ره)، سيد جلال الدين تهراني، انحلال شوراي سلطنت، علوم سياسي
نویسنده : محمد علی زندی
محمدرضا شاه وقتی از همه جا مأیوس بود و سقوط خود را حتمی میدید، متوسل به اختیارات قانونی مندرج در قانون اساسی گشت، راه نجاتی میخواست؛ سعی داشت خروج خودش را از مملکت که در واقع اخراج اجباری بود در قالب نوعی ضرورت شخصی درآورد و آنرا به معالجه و استراحت تبدیل سازد.[1] به همین دلیل بحث شورای سلطنت مطرح شد.
زمینههای شکلگیری شورای سلطنت
موضوع تشکیل شورای سلطنت، نخستینبار توسط دکترعلی امینی، بعد از روی کار آمدن شریف امامی مطرح گردید. اما شاه با آن مخالفت نمود.[2] البته تشکیل چنین شورایی از اختیارات قانونی شاه و منطبق با قانون اساسی مشروطیت بود. پس از روی کار آمدن ارتشبد ازهاری، دکتر امینی در ملاقاتهایش با شاه در آبان و آذر 1357، ضرورت تشکیل آنرا دوباره مطرح ساخت. او در این ملاقاتها حتی در مورد افرادی که میبایست به عضویت شورا درآیند، نظرهایی مطرح ساخت.[3] نظر امینی آن بود که از افرادی دعوت شود که از خرداد 1342 به بعد، به رژیم وابسته نبودند؛ کسانی همانند شخص امینی، دکتر سنجابی، محسن پزشکپور و غلامحسین صدیقی برای این کار درنظر گرفته شده بودند.[4] شاه در ابتدا نظر امینی را پذیرفت. اما پس از مشورت با افرادی چون اردشیر زاهدی، غلامعلی اویسی، و رحیمی به مخالفت با آن برخاست. علاوهبر آن شاه، شورای سلطنت را به معنی قیم خویش میدانست و مخالف آن بود.[5]
با افزایش نارضایتیها بهخصوص پس از تظاهرات تاسوعا و عاشورا، شاه به ناچار با طرح امینی موافقت کرد و او را مأمور تشکیل شورای سلطنت نمود.[6]
اعضای شورای سلطنت
برخلاف همیشه که دولتمردان و رجال سیاسی آرزو میکردند که عضو شورای سلطنت باشند و از افتخارات جاوید آنها محسوب میشد اکنون شاه و سلطنت به چنان وضع خفتباری افتاده بود که کسی حاضر به قبول عضویت در شورای سلطنت نبود. شاه سعی داشت افرادی را برگزیند که به او وفادار باشند و در عین حال در بین مردم بدسابقه نباشند و به هر حال تا ممکن است از چهرههای موجهی انتخاب گردند.[7]
امینی که میدانست راهحلهای سیاسی بدون موافقت و تأیید و یا شرکت روحانیون مبارز پیرو امام خمینی(ره) موفقیتآمیز نخواهد بود، با آنان و از جمله با شهید مطهری تماس گرفت و خواهان معرفی چند نفر شد. شهید مطهری نیز پس از مشورت با دوستان، در ظاهر، آقایان محیط طباطبایی، دکتر یدالله سحابی، دکتر علیآبادی، دکتر ایزدی، و مهندس میانچی را معرفی نمود.[8] امینی با شخصیتهایی مانند، سحابی، سنجابی، اللهیار صالح، دکتر علیاکبر سیاسی و دکتر صدیقی تماس گرفت، اما آنها از شرکت در شورای سلطنت خودداری نمودند. سحابی پس از مشورت با دوستان و شورای انقلاب، از شرکت در شورای سلطنت خودداری نمود.[9]
صدیقی نیز چون مخالف سفر شاه به خارج از کشور بود و تمایل داشت تا شاه با اقامت در ایران از امور کنارهگیری نموده و قدرت را به شورای سلطنت واگذارد، از عضویت در آن سرباز زد.[10] امینی نیز اگرچه خود تلاش زیادی برای تشکیل شورای سلطنت نمود، اما از عضویت در آن خودداری ورزید.[11]
با وجود اینکه رهبران انقلاب در داخل ایران به عضویت افراد برجسته در شورای سلطنت رضایت ندادند، ولی در عین حال توافق نمودند تا برخی از افرادی که در فعالیتهای ملی و اسلامی سابقهی مشهودی نداشتند، برای عضویت در شورای سلطنت پیشنهاد شوند.[12] هدف از این کار این بود تا افراد مورد نظر که آماده بودند پس از خروج شاه در صورت لزوم استعفا دهند، موجبات انحلال آنرا فراهم آورند. از میان این افراد، دکتر علیآبادی که عضویت در شورا را پذیرفته بود، استعفایش را بهطور خصوصی به شورای انقلاب داده بود تا در صورت لزوم منتشر شود.[13]
با توجه به اینکه تعیین اعضای شورای سلطنت از اختیارات شاه بود، او نیز در این راستا میکوشید. وی در مذاکراتی که در روز 21دی با هایزر و سولیوان داشت، اعلام نمود که با دقت این موضوع را پیگیری میکند و از بختیار خواسته است تا ریاست شورا را بر عهده گرفته و دو الی سه نفر از اعضای کابینهاش را نیز وارد آن نماید. شاه همچنین اعلام کرد که مایل است تا قرهباغی از ارتش، یک نفر از مذهبیون و یک نفر دیگر که او هنوز نتوانسته بود مشخص کند، در شورا عضویت داشته باشند. وی برای نیل به ترکیب مناسبی از افراد، جلسات متعددی با شرکت بختیار، امینی و صدیقی تشکیل داد و راجع به افرادی که صلاحیت حضور در شورا را دارند، مشورت نمود. افراد متعددی برای شرکت در شورا پیشنهاد شدند، از جمله دکتر علیآبادی، دکتر سیاسی، و دکتر سروری، که تنها دکتر علیآبادی عضویت در آنرا پذیرفت.[14] همچنین سید جلالالدین تهرانی، برای عضویت در شورا پیشنهاد گردید و با انتخاب وی از نظر بختیار، یک شخصیت مذهبی که میتوانست رابط بین دولت و نیروهای مذهبی باشد، انتخاب شده بود[15] و سرانجام با توجه به همین ویژگی سید جلالالدین تهرانی به ریاست شورا انتخاب شد.[16]
سر انجام در روز 24دی 1357، دو روز قبل از رفتن شاه اعضای شورای سلطنت بدین شرح تعیین و معرفی شدند:
1. دکتر شاپور بختیار، نخستوزیر،
2. دکتر محمد سجادی، رئیس مجلس سنا،
3. دکتر علیقلی اردلان، وزیر دربار،
4. دکتر جواد سعید، ریس مجلس شورای ملی،
5. دکتر علیآبادی، دادستان سابق،
6. محمد وارسته، وزیر دارایی سابق،
7. عبدالله انتظام، مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران،
8. سید جلال تهرانی، سناتور سابق،
9. ارتشبد قرهباغی، رئیس ستاد بزرگ ارتشتاران.[17]
در مورد وظایف و اختیارات شورای سلطنت، در همان زمان دکتر جواد سعید، ریس مجلس شورای ملی، اعلام کرد که آن شورا، تمامی وظایف شاه را در ادارهی امور کشور بر اساس قانون اساسی بر عهده خواهد گرفت.[18]
با اعلام اسامی اعضاء شورای سلطنت در روز 24دی 57، اولین جلسه آن در ساعت 4 بعد از ظهر همین روز در کاخ نیاوران تشکیل گردید. در این جلسه قرار بر آن شد که با توجه به این که در روز 25 دیماه مجلس سنا و در روز 26 دیماه مجلس شورای ملی به آقای بختیار رأی اعتماد خواهد داد، شاه در روز 27 دیماه از کشور خارج شود. شاه نیز آنرا پذیرفت.[19] در این جلسه همچنین هر یک از اعضاء در مورد اوضاع بحرانی کشور صحبت نمودند. در پایان همین جلسه، بختیار از شاه تقاضا نمود تا با تشکیل جلسهای با حضور فرماندهان نیروهای مسلح در روز بعد به آنان تأکید نماید که از آن پس فرماندهان ارتش تحت نظارت دولت قرار دارند. مسالهای که مورد موافقت شاه قرارگرفت.[20]
روز 25دی، مجلس سنا با 38 رأی موافق، 1مخالف و 2ممتنع به کابینه بختیار رأی اعتماد داد. عصر همان روز(25 دی) شاه برنامهی سفر خود را تغییر داد و تصمیم گرفت روز 26 دیماه از کشور خارج شود. روز 26 دیماه کابینهی بختیار با اکثریت سه چهارم نمایندگان مجلس شورای ملی، رأی اعتماد گرفت. بختیار بعد از گرفتن رأی اعتماد از مجلس به فرودگاه مهرآباد رفت و شاه را برای همیشه از ایران بدرقه کرد.[21]
اگرچه با تشکیل شورای سلطنت انتظار میرفت تا بختیار چگونگی تشکیل جلسات شورا را پس از خروج شاه مشخص و به اعضا اعلام نماید، اما این کار صورت نگرفت، همچنین برخلاف تصور اعضا و از جمله قرهباغی که انتظار داشتند شورا هفتهای یک یا دوبار برای رسیدگی به وضع بحرانی کشور جلسهای تشکیل دهد و نخستوزیر، طرح و برنامهاش را برای رفع مشکلات بیان دارد و اعضا در مورد آن تصمیمگیری نمایند، چنین کاری صورت نگرفت.[22] به نوشتهی قرهباغی، بختیار تمایلی به تشکیل شورای سلطنت نداشت و پس از خروج شاه، به پیشنهاد و اصرار وی، شورا دوبار تشکیل شده بود.[23]
انحلال شورای سلطنت
روز 26/ 10/ 1357، امام خمینی(ره) به مناسبت فرا رسیدن اربعین امام حسین(ع) بیانیهای از پاریس صادر کرد و شورای نیابت سلطنت را غیرقانونی و دخالت اعضای آنرا در امور مملکت جرم دانست، همچنین از مردم دعوت کرد که مخالفت خود را با شورای نیابت سلطنت غیرقانونی اعلام کنند.[24] در این بیانیه گفته شده بود:
«به کسانی که در شورای سلطنت غیر قانونی بهعنوان عضویت داخل شدهاند، اخطار میکنم که این عمل غیرقانونی و دخالت آنان در مقدّرات کشور جرم است و بیدرنگ از این شورا کنارهگیری کنند و درصورت تخلف، مسئول پیش آمدها هستند... راهپیمایی و تظاهرات در این اربعین وظیفهی شرعی و ملی است. ملت بزرگ در سراسر ایران، با راهپیمایی و تظاهرات خود این مردار متعفن نظام شاهنشاهی را دفن میکنند و مخالفت خود را به شورای سلطنت غیرقانونی اعلام مینمایند و پشتیبانی خود را برای چندمین بار از جمهوری اسلامی اعلام میکنند.»[25]
در چنین شرایطی، سید جلالالدین تهرانی، رئیس شورای سلطنت در روز 28 دیماه از طرف بختیار برای مذاکره در مورد اوضاع و احوال ایران و انجام برنامههای آتی شورای سلطنت در ایران[26] و تشویق امام خمینی(ره) برای همکاری با دولت بختیار، به ملاقات امام در پاریس رفت.[27]
ابراهیم یزدی در پاسخ به خبرنگاران اعلام داشت که امام، سید جلالالدین تهرانی را بهعنوان رئیس شورای سلطنت نخواهد پذیرفت و مذاکره برای تفاهم با بختیار نیز به هیچ عنوان قابل طرح نیست.[28]
سید جلالالدین تهرانی در روز 28 دیماه پس از ورود به فرودگاه پاریس در مصاحبهای گفت که به امام بهعنوان شخصیتی که مورد وسیعترین احترمات مردم ایران میباشد احترام میگذارد.[29] روز 30 دیماه، دکتر یزدی، نامهای از سوی سید جلالالدین تهرانی خطاب به امام خمینی(ره) دریافت کرد. در این نامه تهرانی درخواست کرده بود از امام دیدن کند. اطرافیان امام در جلسهای که درحضور ایشان با شرکت حاج احمد آقا و آیتالله اشراقی (داماد امام) تشکیل گردید، پس از بحث و مشورت اعلام داشتند که اجابت درخواست تهرانی منوط به استعفای کتبی ایشان از شورای سلطنت و غیرقانونی خواندن آن میباشد.[30] تهرانی بلافاصله با پیشنهادات مطرح شده موافقت کرد او در صبح روز اول بهمن، طی نامهای، استعفای خود را از شورای سلطنت اعلام داشت.[31] چون در متن استعفا اشارهای به غیرقانونی بودن شورای سلطنت نشده بود. مورد قبول امام خمینی(ره) قرار نگرفت، قرار شد برای اصلاح متن حاج احمد آقا با تهرانی صحبت کند، لذا حاج احمد آقا به اتفاق سیفالدین نبوی به محل اقامت تهرانی رفتند و پس از مذاکره با او، متن استعفانامه طبق نظر امام اصلاح شد. متن جدید مورد قبول امام واقع شد و تهرانی در عصر همان روز با امام ملاقات کرد. دیدار تهرانی با امام، کوتاه و تشریفاتی بود و حدود ده دقیقه طول کشید و مطالبی جز تسلیم استعفایش و دعای خیر توسط امام مطلب دیگری مطرح نشد.[32]
بعد از استعفای تهرانی، دومین جلسهی شورا بار دیگر با فشار قرهباغی تشکیل شد. هدف اصلی از تشکیل آن، انتخاب ریاست جدید شورا برای امضای فرامین ارتش بود، زیرا شاه در هنگام خروج، اختیارات لازم و از جمله امضای فرامین ارتش را به قرهباغی، ریاست ستاد بزرگ ارتشتاران نداده بود.[33] پس از تشکیل شورا، از طرف اعضاء به وارسته مأموریت داده شد تا بهعنوان نایب شورای سلطنت، فرامین مورد نظر را امضاء کند. در این جلسه اعضاء با اشاره به اوضاع بسیار آشفته کشور از وضع اغتشاشات و افزایش اعتصابات ابراز نگرانی شدید نمودند و چون همه چیز را ناشی از دخالت دول خارجی میدانستند، پیشنهاد نمودند تا با سفرای کشورهای امریکا، انگلیس و حتی شوروی مذاکره نموده و با اطلاع از خواستههای آنان و برآورده کردن آنها هرچه سریعتر به آشوبها پایان داده شود.[34]
در پاسخ به این اظهارات بختیار اعلام کرد که مشغول مذاکره با آنها میباشد و دو راه حل بیشتر وجود ندارد. نخست انجام رفراندوم به منظور اینکه مردم نظر خود را بیان دارند، اما قبل از آن که وی راه حل دوم را بگوید، آقای سجادی گفت که مجلسین سنا و شورا را دعوت نمایند تا در یک نشست مشترک، دو ماده از قانون اساسی را که مربوط به سلطنت هست تغییر دهند و اعلام جمهوری نمایند. مسألهای که بختیار پس از پیروزی انقلاب آنرا به شدت انکارکرد. در پایان این جلسه بختیار اعلام نمود که برای نیل به اهداف، نیاز به زمان دارد و در نهایت، با وعدههای وی، این جلسه که در حقیقت آخرین نشست شورا بود، به پایان رسید.[35] بدین ترتیب، شورای سلطنت که با استعفای رئیس و اعضای برجستهاش (علیآبادی و وارسته) فاقد اعتبار قانونی بود جزء تشکیل دو جلسهی بیثمر، بهطور عملی گامی در جهت تثبیت دولت بختیار نتوانست بردارد و با ورود امام به ایران مانند سایر نهادهای رژیم به کلی فروپاشید.[36]