ژئوپوليتيك، جغرافياي سياسي، ژئواستراتژيك، جهان انديشي ژئوپوليتيك، فردريك راتزل، نظريه ي ريملند، نظريه ي هارتلند، سرهلفرد مكيندر
نویسنده : یونس خداپرست
ژئوپولیتیک دارای نقش برجستهای در روابط بینالملل و سیاست بینالملل است و از دو بخش «ژئو» به معنای زمین و «پولیتیک» (سیاست) تشکیل یافته است. دانشنامهی سیاسی آشوری ژئوپولیتیک را «ترکیبی از جغرافیای سیاسی و علم سیاست»[1] میداند. مراد از این واژه از نظر محمود طلوعی «رابطهی بین منابع زیرزمینی و موقعیت جغرافیایی یک کشور با وضع و موقعیت سیاسی آن است.»[2]
عباسعلی مهاجری ژئوپولیتیک (علم سیاست جغرافیایی) را «بررسی رابطهی بین جغرافیا و سیاست، جغرافیای سیاسی (طراحی سیاست خارجی کشور با توجه به عوامل جغرافیایی و جمعیتی آن، نظریهای که سیاست را وابسته به محیط میداند)، مطالعهی نفوذ عوامل فیزیکی در مشی سیاسی و سیاست خارجی کشور»[3] تعریف میکند.
بهطور کلی ژئوپولیتیک از یک طرف علم سیاست جغرافیاست برای درک واقعیتهای محیط جغرافیایی و عوامل جغرافیایی که بر سیاستهای جهانی تأثیر میگذارد و آنها را متحول میکند و منافع ملی را تأمین یا حفظ میکند و از طرف دیگر اندیشه و تفکر انسانها و نهادهای صاحب قدرت است که بر خط مشی سیاستهای ملی – منطقهای و جهانی تأثیر میگذارند.
تاریخچه و اهمیت ژئوپولیتیک
در نوشتههای تاریخی دانشمندانی همچون ارسطو در یونان به نقش آب و هوا در سیاست و حتی جغرافیدانان مسلمانی مانند ابنخلدون و ابنسینا به موضوع ژئوپولیتیک اشاره کردهاند اما این واژه در قرن نوزدهم ابداع شد.
رودلف کیلن جغرافیدان سوئدی (1864م – 1922م) واژهی ژئوپولیتیک را مطرح، و معتقد بود «حکومت پنج رکن دارد که به ترتیب عبارتند از: کراتوپلیتیک[4] (مطالعهی وضع حکومتی یک کشور)، دموپلیتیک[5] (مطالعهی جمعیت یک کشور)، اکونوموپلیتیک3(مطالعهی منابع اقتصادی کشور)، سوسیوپلیتیک [6](مطالعهی وضع اجتماعی کشور) و مهمتر از همه ژئوپولیتیک (مطالعهی جغرافیای کشور) است»[7] و «در اواخر قرن نوزدهم (1897م) فردریک راتزل[8] دانشمند آلمانی (بر اساس تحقیقات رودلف کیلن) جغرافیای سیاسی و مطالعات دانشگاهی ژئوپولیتیک را بنیان نهاد و در کتاب جغرافیای سیاسی خود برای نخستینبار «حکومت» را از دید جغرافیا مورد مطالعه قرار داد.»[9]
اما مفهوم ژئوپولیتیک با جغرافیای سیاسی تفاوت دارد چرا که ژئوپولیتیک در طی فرآیند تاریخی با توجه به تغییر انسانهای مختلف در مقتضیات زمانی و مکانی، ثبات و دوام نداشته است و مفاهیم آن اعتباریند و با مقتضیات زمان و محیط جغرافیایی شکل میگیرند، دگرگون میشوند و مورد تأیید و گاهی از بین میروند. برعکس مفاهیم جغرافیای سیاسی مانند مرز، مهاجرت و غیره مفاهیمی همیشگی و پایه هستند و در طول فرآیند تاریخی دگرگون و از بین نمیروند. در تأیید مطالب فوق «زمان آلمان هیتلری، آموزش جغرافیا و ژئوپولیتیک بهعنوان اساسیترین درس، اجباری میشود و روزگاری در شوروی استالینی تدریس آن ممنوع میگردد.»[10]
جهاناندیشی ژئوپولیتیک
فرآیندی است که در طول تاریخ بر اساس مقتضیات زمانی و مکانی و اندیشهها و تفکرات انسانی دگرگون شدهاست. جهاناندیشی ژئوپولیتیک با رویارویی هخامنشیان و یونانیان بهوجود آمد که «با پیدایش امپراتوری مقدونی موازنهی قدرت جهان به زیان ایران دگرگون گردید اما در ادامه نظام دو قطبی تازهای توسط امپراتوری ایران و رومیان شکل گرفت که با نفوذ امپراتوری حبشه در شمال آفریقا و شبه جزیرهی عرب موازنهی فوق بههم خورد و جهان اسلام بهعنوان ابرقدرت تازه در خلافت عربی جایگزین ابرقدرت ایران شد».
ژئوپولیتیک توسعهطلب و استعماری توسط کشورهایی همچون هلند، پرتغال، اسپانیا، فرانسه، بریتانیا تشکیل و گسترش مییابد و در منطقهی خاورمیانه ژئوپولیتیک ابرقدرتهای ایران و عثمانی ظهور میکنند؛ اما تا اواخر قرن 19م رقابتهای دو قدرت روس و انگلیس تنوع ابرقدرتی را کنار زد و ژئوپولیتیک جهان دو قطبی تازهای را بنا نهادند.
ژئوپولیتیک جهان دو قطبی روس و انگلیس در اوایل قرن 20م با قدرتهای جدیدی روبهرو میشود که زمینهساز جنگ جهانی اول گردیدند و ژئوپولیتیک آلمان نازی (با توجه به نظریهی راتزل و هوفر) و شوروی سوسیالیستی بجای قدرت روس (بهعنوان یگانه حاکم منطقهی هارتلند) را شکل داد؛ ولی در نهایت ژئوپولیتیک جهانی، امریکا (تلاش میکرد براساس نظریهی اسپایکمن به منطقهی ریملند دست یابد و از نفوذ شوروی جلوگیری کند) را به جهان معرفی نمود که بعد از جنگ جهانی دوم نظام ژئوپولیتیک جهان دو قطبی جدید بین امریکا (بلوک غرب با پیمان ناتو) و شوروی (بلوک شرق و پیمان ورشو) به منصهی ظهور رسیدند اما سرانجام آن سقوط شوروی سوسیالیستی در دههی 1990م و تکقطبی شدن جهانی امریکا (هژمونشدن امریکا) بود.
ویژگیها و تحول نظری ژئوپولیتیک
یکی از متغیرهای تأثیرگذار بر سیاست خارجی کشورها، ویژگیهای ژئوپولیتیک آنهاست، زیرا چنین ویژگیهایی در توان و منافع ملی کشورها اساس قرار میگیرد. این ویژگیها را میتوان در دو دسته از عوامل مطرح کرد: «یکی عوامل ثبات که موقعیت جغرافیایی و شکلهای آن (دریایی و...)، فضا و تقسیمات آن، وسعت کشور، وضع توپوگرافی (مرزها، ناهمواریها و...)، شکل کشورها و انواع آن و غیره را شامل میشود. دوم عوامل متغیر که جمعیت، منابع طبیعی و انواع آن (غذایی، معدنی و...)، انرژی و مقدار مصرف آن در کشور و جهان، نهادهای سیاسی و اجتماعی و... را دربر میگیرد.»[11]
با توجه به ویژگیهای فوق، نظریهپردازانی تفکر راتزل آلمانی در ارتباط با جغرافیای سیاسی و ژئوپولیتیک را گسترش دادند که چند مورد آنها به شرح ذیلاست:
1) سرهارلفورد مکیندر[12] انگیسی نظریهی معروف «هارتلند» را بیان، و معتقد بود: «سرنوشت تاریخ جهان در گرو نزاع قدرت ارضی با قدرت دریایی است و مرکز سرزمین قارهای اروپا – آسیا را قلب جهان و قدرت جهانی میشمرد و قدرتهای دریایی را در خطر میدید».[13]
2) هاوس هوفر[14] آلمانی نظریهی معروف «سرزمین مادر» یا «هارتلند» که به مکیندر منسوب است تفسیر نمود و اساس دولت نازی برای هجوم به دیگر کشورها قرار گرفت.
3) نیکولاس اسپایکمن[15] نظریهی «ریملند» را در کتاب "جغرافیای صلح" خود مطرح، و بر نظریهی «هارتلند» مکیندر انتقاد نمود. مکیندر معتقد بود اطراف هارتلند دو ناحیه است: «یکی هلال داخلی یا حاشیهای که شامل سرزمینهایی است که پشت به خشکی اروآسیا و در کنار آب قرار دارند «موقعیت ساحلی»، دیگری هلال خارجی یا جزیرهای شامل بریتانیا، ژاپن، استرالیاست» اما در بیان اسپایکمین این محدوده، سرزمین حاشیه یا ریملند خوانده میشود که در محاصره آبهاست.[16] وی معتقد بود قلمرو جغرافیایی ایران در محدودهی ریملند قرار دارد و از نفوذ شوروی جلوگیری میکند.
4) الکساندر دوسورسکی[17] روسی بر نیروی هوایی تأکید میکند و هارتلند را بر روی قطب شمال جای داد. که فقط قابل دسترسی نیروهای هوایی است.
از دیگر نظریهپردازانی که مکتب ژئوپولیتیک را گسترس دادند فریدریش راتسل (که ارتباط گسترش فرهنگ را با فضای باز و محیط گشاده ارائه میدهد)، آلفرد ماهان[18] امریکایی (اصل را نیروهای دریاییمیداند)، الکسی دوتوکویل[19] فرانسوی (در اواخر قرن 19م با نوشتن کتاب تقسیم جهان سیاسی میان دو قدرت روس و امریکا را پیشبینی کرد) و ژان گاتمن (پدر ژئوبولیتیک نوین) است.
موقعیت ژئوپولیتیک ایران
جغرافیای طبیعی یکی از مهمترین عوامل تأثیرگذار بر موقعیت ژئوپولیتیک ایران است. از لحاظ شکل سرزمینی در شمال ایران، ژئوپولیتیک دریای خزر و آسیای مرکزی و قفقاز و در جنوب ژئوپولیتیک خلیج فارس و احاطه ایران بر تنگهی هرمز است و همچنین شکل کوهها (کوههای بلند و مرتفع زاگرس و البرز و...)، ذخایر عظیم نفت و گاز (در زمرهی 10 کشور اول جهان)، موقعیت ترانزیتی (نزدیکترین راه از منطقهی خاور و جنوب شرقی آسیا به اروپا و شمال آفریقا است) و وسعت (در ردهی 16 یا 17 کشورهای جهان)، موقعیت خاصی به ژئوپولیتیک ایران بخشیده است. موقعیت ژئوپولیتیکی ایران در دوران قاجار مورد توسعهطلبی روسها قرار گرفت و دو عهدنامهی ننگین گلستان و ترکمنچای به ایران تحمیل گردید و در دوران پهلوی در سال 1348ش با نفوذ انگلیس بحرین از استانهای کشورمان حذف شد. اما بعد از انقلاب اسلامی اگرچه موقعیت ژئوپولیتیکی ایران مانع از تهاجم امریکا گردید (بهخاطر بلوک شرق (شوروی) در ایران مداخله نکرد) ولی سقوط شوروی باعث شد امریکا در طول جنگ هشت سالهی ایران و عراق در مقابل ایران بایستد و به تأسیسات نفتی ایران در خلیج فارس و هواپیمای مسافربری کشورمان بر فراز خلیج فارس حمله کند (البته تحلیل فوق به معنی طرفداری روسها از ایران در جنگ تحمیلی ایران و عراق نیست چرا که آنها حتی بعد از آزادی خرمشهر و فتح فاو به عراق کمکهای تسلیحاتی کردند).
ژئوپولیتیک ایران بعد از انقلاب اسلامی از ناسیونالیسم مثبت محمدرضا شاهی (یعنی توجه به شرق و غرب) به انقلاب اسلامی تغییر کرد و با شعار «نه شرقی نه غربی» ژئوپولیتیک دو قطبی جهان یعنی کمونیسم شوروی و سرمایهداری (بلوک غرب) را به چالش کشید و عوامل روحانی، اعتقادی و معنوی را مقصود ژئوپولیتیک ایران اسلامی قرار داد.
از دیگر عواملی که ژئوپولیتیک ایران را دو چندان کرده، از یک طرف ژئوپولیتیک اسلامی است که کشور ایران به همراه عربستان مهمترین کشورهای مسلمان جهان اسلام هستند. که از محاسن آن وحدت سرزمینی، و از معایب آن اختلافات در ژئوپلیتیکی جهان اسلام است که نه فقط زادهی مداخلات استعمار است بلکه ناشی از عوامل قدیمی، همانند ویژگیهای فرهنگی در چنین سرزمینهایی است که دین اسلام بهعنوان دین مشترک خود پذیرفتهاند و از طرف دیگر ژئوپولیتیک اسلام تشیع است که ایران بعد از انقلاب را تنها کشور شیعهی جهان (با اکثریت تشیع) کرده است و با حرکتهای انقلابی، ژئوپولیتیک کمونیستی و سرمایهداری شرق و غرب را به لرزه در آورده است.
جهانیشدن و تحول مفهومی ژئوپولیتیک
در فرآیند پیچیدهی تاریخی ژئوپولیتیک عوامل عمدهای باعث دگرگونیهای آن شده است که چندتا از مهمترین آنها را در ذیل تشریح میکنم:
یکی به علت رهایی کشورها، از سلطهی قدرتهای استعماری از یک طرف و دگرگونی در بلوک شرق (شوروی) از طرف دیگر کشورهای استقلالیافتهی کوچک در جهان افزایش یافت. دوم «ضمیمه کردن گسترههای وسیع دریایی از سوی کشورهاست. درحالیکه قرنها کشورها بر سرزمینهای بیرون از آب مناقشه داشتهاند اما امروزه تلاش کشورها برای حاکمیت بر آبها (دریاها و اقیانوسها) است»[20] نمونهی این مورد را میتوان در دیدگاههای «مکیندر» و «اسپایکمن» ملاحظه کرد.
عامل دیگر «دگرگونی از نوع ژئواستراتژیکی است و آن اهمیت نقش زیردریاییهای اتمی در زرادخانههای جنگافزارهای بازدارندهی قدرتهای بزرگ نظامی است. این زیردریاییها پاسخی به مراقبت دائمی بسیار دقیقی است که ماهوارههای امریکا و شوروی بر مجموعهی زیرزمینهای خارج از آبها دارند»[21] با چنین تغییری محیطهای ژئوپلیتیک و قواعد بازی دگرگون گردید.
در آخر به چند نمونه از تحلیلهای متفاوت از ژئوپلیتیک که زمینههای دگرگونی آنرا فراهم کرد پرداخته میشود:
الف) ژئوکالچر[22] بهعنوان زیربنای ژئوپلیتیک (ژئوپلیتیک فرهنگی):
ژئوپلیتیک فرهنگی را امانوئل والرشتاین جامعهشناس مارکیست امریکایی مطرح و ابزار تحلیل خود را «تقسیم کار بینالمللی» قرار داد و در «ترمینولوژی خاص خود، ژئوپلیتیک را سیاست کشورهای مختلف برای اینکه در کجای این تقسیم کار (پیرامون، شبه پیرامون و هسته) قرار گرفتهاند»[23] تعریف کردند و ژئوکالچر (بهجای سیاست بر فرهنگ تمرکز نمود) را «مفهومی، که بر تحمیل الگوهای فرهنگی از سوی قدرتهای هستهای بر کشورهای پیرامون و نیمه پیرامون برای زایل ساختن فرهنگهای بومی آنها اشاره دارد»[24] دانست.
تعریف فوق از والرشتاین، بیانگر این مطلب است که ابعاد فرهنگی کشمکشهای بینالمللی زیربنا و ابعاد نظامی و سیاسی یا ژئواستراتژیکی در حاشیه قرارمیگیرد.
ب) تحلیل «ژئواکونومی»3 از ژئوپلیتیک:
در قرن بیستویکم پدیدهی ژئوپلیتیک اقتصادی بهجای توجیه نظامی و سیاسی قلمروهای استراتژیک بر توجیه اقتصادی و نظامی تأکید کرد و با فروپاشی شوروی در «دههی 1990م برژنسکی در مقالهای تحت عنوان ژئواستراتژی از راه «ژئواکونومی»[25] به ژئوپلیتیک اقتصادی پرداخت و از آن به بعد ژئوپلیتیک دریای خزر و منطقهی آسیایی مرکزی و قفقاز اهمیت ژئواکونومی پیدا کرد.
بهطورکلی منشاء ژئوپلیتیک اقتصادی، دولتها و شرکتهای تجاریاند، که در تعریف ذیل تشریح و تبیین شده است: ژئوپلیتیک اقتصادی (ژئواکونومی) «تحلیل استراتژیهای اقتصادی بدون در نظر گرفتن سود تجاری، که از طرف دولتها اعمال میشود بهمنظور اینکه دولت اقتصاد ملی یا بخشهای حیاتی آنرا حفظ کند و از این طریق کنترل و اقتدار تمام منابع تولیدی اقتصادی را بهدست گیرد و قدرتهای اقتصادی را استحکام بخشد.»[26]
ج) دیدگاه هیدروژئوپلیتیکی:[27]
چنین دیدگاهی به سبب نقش فزایندهی رودخانههاست و میتواند نقش مثبت و منفی در روابط بین کشورها ایجاد کند دو نمونه از نقش هیدروژئوپلیتیک به این شرح است: «یکی رویارویی ترکیه و سوریه، ترکیه و عراق بر سر مسئلهی تأسیس سد آبی، توسط ترکیه در قسمت بالا دست دو رودخانه دجله و فرات است که کاهش ظرفیت این دو رودخانه در دو کشور دیگر را در پی دارد.»[28] یا رودخانهی هیرمند میتواند در روابط ایران و افغانستان تأثیر مثبت و منفی از لحاظ هیدروژئوپلیتیک داشته باشد.
نتیجهگیری
1) مکتب ژئوپولیتیک و سیاست مربوط به اوضاع جغرافیایی، از یونان قدیم توسط ارسطو بیان، و در عصر جدید توسط مونتسکیو و کانت ادامه پیدا کرد و به صورت علمی در آلمان توسط راتزل به رسمیت شناخته شد و دانشمندانی همچون راتسل، هاوس هوفر، مکیندر، اسپایکمن، گاتمن و مانند اینها آنرا در جهان گسترش دادند.
2) ظهور ژئوپولیتیک پیوند اساسی با جغرافیا دارد و طرفداران ژئوپولیتیک با توجه به رابطهی علمی که بین امور سیاس و محیط جغرافیای طبیعی قائلند دولتها را به موجود زنده (ارگانیسم) تشبیه میکنند و آنرا واجد خصوصیات زیست محیطی یعنی رشد، انحطاط و تجزیه و دگرگونی میدانند.
3) درک موقعیت ژئوپولیتیکی یک کشور بهمعنای آن است که سیاست آن کشور را شناختهایم زیرا که ویژگیهای ژئوپولیتیک (عوامل متغیر و عوامل ثابت) متغیرهای تأثیرگذار در خطمشی سیاست خارجی است.
4) موقعیت ژئوپلیتیکی ایران، کشورمان را در نظام بینالملل و سیاست بینالملل در ردهی بازیگران درجه اول منطقهای و بینالمللی قرار داده است مثلا تأثیر ژئوپولیتیکی ایران در زمان جنگجهانی دوم پل ارتباطی میان متفقین و رساندن اسلحه و مهمات به شوروی بود.
5) ژئوپلیتیک بهعنوان یک راهنماست که به ما میگوید کدام مکانها با توجه به مقتضیات زمانی با اهمیتتر است و حکم میکند آنجا را تصرف کنیم یا اینکه ژئوپلیتیک یک روش است اگرچه این روش به تکامل نرسیده است اما ما را در تحلیل طرحهای کلان یاری میکند و میگوید از ژئوپلیتیک اقتصادی، فرهنگی، سیاسی یا نظامی استفاده کنید تا بتوانید دشمن خود را شکست دهید.
6) پارادایم مارکسیسم کلیهی نظریات ژئوپلیتیکی را نقد میکند و بر مطلب ذیل اذعان دارد که «سیاست ما بر تئوری طبقات مارکسیستی متکی است و نظریات ژئوپلتیکی را بهعنوان تئوری انحصارگران و امپریالیست مورد حمله قرار میدهد.»[29] بنابراین در رد این تئوری استدلالهای مارکسیستها این است که «وضعیت جغرافیایی اغلب دستخوش دگرگونی طولانی است حال آنکه تغییر اوضاع سیاسی و حتی تغییر یک صورتبندی و نظام اجتماعی به نظام دیگر در مدت کوتاهی انجام میگیرد.»[30]