24 آبان 1393, 14:5
نویسنده : عبدالقادر همايون
كلمات كليدي : ترور، ناصرالدين شاه، اميركبير، شهيد ثالث، كشتار شيعيان
جریان بابیت پس از دستگیری علیمحمد باب روزهای نابسامانی را سپری میکرد و هر روز وضعیت بابیت رو به افول میرفت. از طرفی حسینعلی نوری نیز که جایگاهی در بین بابیان نداشت، سعی داشت در کسوت پیشکاری برادر کوچک خود یعنی صبح ازل (که به عنوان جانشین باب منصوب گردیده بود) موقعیت خود را سامان بخشد و در بین بابیان این موقعیت نداشته را تثبیت نماید؛ لذا از هر خوش خدمتی به روس دریغ نمینمود و در این راه حاضر گردید چه خونها که بر روی زمین بریزد و این شوق به ریاست در حسینعلی نوری به حدی بود که حتی نه از ترور غیر بابیان، بلکه بابیان معترض به اوضاع نیز درنگ نمینمود و در این مقاله به گوشهای از جنایات سران بابی و بهائی اشارهای مینمائیم.
این واقعه را شاید از حیث سیاسی بتوان با اهمیتترین واقعه تاریخ بابیت و بهائیت ارزیابی کرد. پس از اعدام سید علیمحمد باب که توسط امیرکبیر و به مقصود ختم ماجرای بابیه صورت گرفت، گروهی از بابیان به رهبری شیخ علی ترشیزی بر آن شدند تا ناصرالدین شاه و امیرکبیر و امام جمعه تهران را به قتل رسانند، اما ناکارآمدی نقشه طراحی شده، موجب دستگیری 38تن از سران بابیان و براه افتادن موجی از بابی کشی در کشور شد.
امان الله شفا مبلغ سابق بهائی معتقد است که حادثه ترور شاه با برنامه ریزی و دستور شخص بهاءالله (میرزا حسینعلی نوری) بوده است و صدها نفر، قربانی جاه طلبی و نقشه شوم او شدهاند و اگر چنین نبود چرا بهاء مضطرب شده و خود را به سفارت روس میانداخته.[1]البته ذکر این مطلب ضروری است که در پی ترور شاه و مخصوصا امیرکبیر، بیشترین نفع را دولتهایی میبردند که در ایران به هر طریق ممکن سرمایههای مختلف این مملکت را به یغما میبردند؛ لذا دست داشتن بیگانگان در این ترورها را که در پی منافعی برای دول متبوع خود بوده است نمیتوان نادیده انگاشت.
در جوامع مذهبی و سنتی، طبقه و قشر روحانی از جایگاه خاصی برخوردار میباشند، لذا علمای شیعه بخصوص از آغاز غیبت کبری تاکنون، نقش شایان توجهی در گسترش مذهب حقه شیعه ایفا کردهاند و از نفوذ و اقتدار خود، نهایت استفاده را برای خدمت به اسلام و مسلمین نمودهاند.با روی کار آمدن پادشاهان صفوی که برای اولین بار در کل ایران، مذهب تشیع بعنوان مذهب رسمی اعلام گردید، بطور طبیعی و قهری، میدان فعالیت برای علمای شیعه آمادهتر شد.در دوران سلسله قاجاریه نیز، نقش روحانیت و موضعگیریهای آنها در مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، بسیار حائز اهمیت و قابل توجه و تأمل میباشد.آیت الله شیخ محمدتقی برغانی از جمله عالمان این دوره است. وی نقش بسیار زیادی در هدایت و ارشاد مردم و مبارزه با افکار انحرافی شیخیه و بابیه ایفاء کرده و سرانجام در این راه به شهادت رسیده است.
بیتردید قتل مرحوم ملا محمدتقی برغانی توسط بابیان صورت گرفته و توطئه آن را قرةالعین (از یاران خاص باب و جزء حروف حی) طراحی کرده بود. محمدمصطفی بغدادی بهائی، از همراهان قرة العین در آخرین سفر وی به قزوین، درباره این جنایت می گوید: قره العین به این عبد (که در آن وقت کودکی دهساله بودم) فرمودند که به آنها (بابیان همراه با قرةالعین)بگویم:جمیع از قزوین خارج شوید زیرا اتفاق عظیمی در قزوین روی خواهد داد که از حدوث آن واقعه قزوین به لرزه خواهد افتاد و خون شما ریخته خواهد شد، در حالیکه خداوند برای شما کارهای مهمی مقدر فرموده مخصوصا برای تو و پدرت شیخ محمد.من به منزل مراجعت کرده امر صریح و مبرم ایشان را به اطلاع همه رسانیدم. گفتند مراجعت کن و عرض کن که چرا شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم محلاتی با ما از قزوین خارج نمیشوند. این عبد مراجعت کرده و عرائض آنها را به عرض حضرت طاهره رساندم. فرمودند برگرد و به آنها بگو:زمان شهادت شیخ صالح کریمی و ملا ابراهیم فاضل محلاتی در رسیده است و .....بعد از پانزده روز قضیه قتل حاج ملاتقی بزرگ علمای قزوین پیش آمد؛ زیرا هر روز منبر میرفت و به جنابان شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی که مبشرین به ظهور حضرت اعلی بودند لعن میکرد و همچنین حضرت اعلی را سب ولعن مینمود و مردم را به دشمنی و عداوت با مؤمنین تحریک میکرد و اغوا مینمود؛ تا اینکه خداوند کسی را مسلط فرمود تا از او انتقام بگیرد. دشمنان ظالم این تهمت را به شیخ صالح کریمی و ملاابراهیم محلاتی نسبت دادند و ملا ابراهیم را شهید و ملاصالح را به طهران فرستادند، در صورتی که آن دو مظلوم در قتل آن مرد لعین (ملا تقی)دست نداشتند و از تهمت مبرا بودند.[2]
راستی چرا محمدمصطفی بغدادی که در آن روزگار کودکی دهساله بوده و در قزوین هم حضور نداشته با قاطعیت مدعی عدم مداخله ملاصالح و ملاابراهیم در واقعه قتل میگردد؟ تاریخ نگاری محمدمصطفی بغدادی وبررسی مجموعه وقایعی که در طول مدت ورود قرةالعین به قزوین تا فرار وی از زندان و ورود وی به تهران اتفاق میافتد و نیز نفرت عمیق قرةالعین از عمو و پدرشوهر سابقش، تردیدی باقی نمیگذارد که این قتل با برنامهریزی و رهبری مستقیم قرةالعین و هماهنگیهای او با سایر رهبران بابیه صورت گرفته است؛ چرا که بهاءالله بلافاصله بعد از بازداشت قرةالعین، اقدام به تلاش برای آزادی او از زندان میکند و به راحت موفق به رهانیدن وی میشود.یکی از نویسندگان بهائی در این باره مینویسد:بهاءالله به آقا محمد (هادی فرهادی)دستور دادند که به قزوین رفته مخفیانه جناب طاهره را به طهران آورده، تحویل جناب کلیم بدهد. آقا محمد (هادی فرهادی) با هر تدبیری بود طاهره را مخفیانه به طهران برد و به منزل جمال مبارک رسانید.[3]
در پی توطئه قتل ناصرالدین شاه توسط بابیان که منجر به دستگیری آنها و تبعیدشان به عراق گردید، بابیان نیز فجایعی را در عراق به بار آوردند که اشارهای کوتان به آن می نمائیم. در روزهائی که بابیان دسته جمعی به عراق تبعید شده بودند، هر روز حکایت شرمآوری از خود را در تاریخ حیات فرقه پوشالی بابیه ثبت میکردند که حتی بهاءالله نتوانسته است آن را انکار نماید. در کتاب مائده آسمانی این جمله از بهاءالله، درباره شیوه عملکرد اجتماعی بهائیان آمده است: «جمیع ملوک الیوم این طایفه را اهل فساد میدانند، چه که فی الحقیقه در اوایل اعمالی از این طایفه ظاهر، که فرایض ایمان مرتعد (میشد). در اموال ناس، من غیر اذن تصرف مینمودند و نهب و غارت و سفک دماء را از اعمال حسنه میشمردند. »[4]
شوقی افندی نیز از ذکر این وقایع ابا نکرده و آوردهاست «در عراق شیوه بابیان این بود که شبها به دزدیدن لباس و نقدینه و کفش و کلاه زوار اماکن مقدسه و شمعها و صحایف و زیارتنامهها و جامهای آب سقاخانهها پردازند».[5]بهاءالله در بغداد با عنوان پیشکاری ازل به فعالیت میان جمعیت آشفته بابیان پرداخت.این گروه به علت سر در گمی و نداشتن جایگاه مشخص دینی و دنیوی به یک معضل اجتماعی در عراق تبدیل شده بودند و بهاءالله با استفاده از این فضای آشوبزده و پریشان با زیرکی و سیاست به استحکام جایگاه خود و تضعیف موقعیت یحیی ازل در میان بابیان پرداخت.او ازل را به بهانههای امنیتی در خفاء نگهداشته و خود زمام امور را بدست گرفت.جناب بهاءالله از این اوضاع آشفته و همچنین بیتوجهی حکومت عثمانی به مسائل داخلی بابیان استفاده کرده، با شرارت به تسویه حساب و حذف فیزیکی مخالفین خویش پرداخت. نتیجه این شرارتها فرار بابیان مهم و قابل اعتنا از بغداد و ایجاد فضای رعب شدید در میان آنان و قتل و کشتار مخالفان بود.
عزیه خانم نوری گروهی که با رهبری زیر زمینی بهاء به قلع و قمع بابیان بغداد مشغول بودند را جلادان خونخوار نامیده و میگوید: اصحاب طبقه اول که اسامیشان مذکور شد از خوف آن جلادان خونخوار به عزم زیارت اعتاب شریفه به جانب کربلا و نجف و برخی به اطراف دیگر هزیمت نمودند. سید اسماعیل اصفهانی را سر بریدند و حاجی میرزا احمد کاشی را شکم دریدند. آقا ابوالقاسم کاشی را کشته در دجله انداختند. سید احمد را کارش را ساختند. میرزا رضا خالوی سید محمد، مغز سرش را به سنگ پراکندند و میرزا علی، پهلویش را دریده به شاهراه عدمش راندند و غیر از این اشخاص جمعی دیگر را در شب تار کشته، اجساد آنها را به دجله انداختند و بعضی را در روز روشن در میان بازار حراج با خنجر و قمه پارهپاره کردند چنانکه بعضی از مومنین و معتقدین را این حرکات، فاسخ اعتقاد و ناسخ اعتماد گردید بواسطه این اعمال زشت و خلافکاریها از دین بیان عدول کرده و این بیت را انشاد نموده در محافل میخواندند و میخندیدند:
اگر حسینعلی، مظهر حسین علی است هزار رحمت حق بر روان پاک یزید !!
و میگفتند ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم![6]این بود گوشهای از ترور و کشتار در بهائیت که همچون لکه ننگی بر پیشانی این فرقه میدرخشد.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان