كلمات كليدي : خوارج، عجارده ، ثعالبه، كفر، اطفال، فرق و اديان، فرق غير شيعي، ثعالبه
معرفی ثعالبه
ثعالبه پیروان ثعلبه ابن مشکان[1] یا به تعبیر برخی ثعلبه ابن عامر[2] هستند که طایفهای از عجارده میباشند وآنها هم طایفهای از خوارج هستند.
ثعالبه طایفهای از عجارده[3] بودند منتها در جریان ازدواج دختر ثعلبه، ثعلبه با عبدالکریم عجرد اختلاف پیدا کرده و از آنها جدا شدند و قائل به امامت ثعلبه ابن مشکان شدند.
پیدایش ثعالبه
جریان اینگونه بود که مردی از عجارده دختر ثعلبه را خواستگاری کرد. ثعلبه گفت مهر او را معین کن. خواستگار، زنی را پیش مادر ثعلبه فرستاد که از او بپرسد: آیا دختر بالغ است یا نه؟ اگر بالغ شده به شرطی که در پیش عجارده معتبر است باید اسلام را توصیف کند تا هر چه مهر او باشد بدهد. مادر دختر گفت: او زنی مسلمان و در ولایت ماست خواه بالغ یا نابالغ باشد. چون این خبر به عبدالکریم عجرد و ثعلبه ابن مشکان رسید، عبد الکریم گفت: کودکان تا بالغ نشدهاند باید از آنها بیزاری جست. ثعلبه گفت: ما باید از ایشان خواه خُرد باشند و خواه بزرگ سرپرستی کرده و آنان را تا انکار حق نکردهاند دوست بداریم. چون سخن بدینجا رسید عجارده از ثعلبه جدا شده و فرقهای جدید به نام ثعالبه بوجود آمد.[4]
در رابطه با تاریخ ولادت ثعلبه در هیچ یک از منابع به تاریخ دقیقی دست پیدا نکردیم اما به طور یقین تاریخ تشکیل فرقه به بعد از ابو حنیفه میرسد چون در واقع در برخی از نظرات تابع ابوحنیفه بودهاند و خود عبدالکریم عجرد تابع عطیه اسود یمامی است که وی هم حنفی بوده است.
عقاید ثعالبه:
اکثر عقاید ثعالبه همان عقاید خوارج میباشند و عقاید کلی خوارج عبارت است از:
مرتکب گناه کبیره کافراست.[5]
مرتکب کبیره در جهنم و عذابش خالد میماند.
امیرالمومنین را مرتکب کبیره و در نتیجه کافر میدانند[6].
البته خوارج بعدها به فرقههای مختلفی تقسیم شده و هر کدام از فرق برای خود اعتقادات خاصی دارند که ما به جهت عدم اطاله کلام از ذکر آنها پرهیز مینماییم. اما ثعالبه برای خود اعتقاد خاصی دارند. آنها بر خلاف عجارده قائلند ما در برابر اطفال کافرین و همچنین مسلمین ساکت بوده نه حکم به اسلام و نه حکم به کفر و نجاست آنها نمیکنیم تا بالغ شوند و بعد از بلوغ، تکلیف خود را مشخص کرده آنوقت حکم میکنیم که کافر یا مسلمند.[7]
تقسیمات ثعالبه:
ثعالبه در ادامه کارشان از یک گروه واحد بیرون آمده و به شش گروه تقسیم گردیدند و بعد از وی به امامت هیچ کس دیگری قائل نشدند و آن شش گروه عبارتند از:
1. اخنسیه: این گروه پیروان اخنس ابن قیس میباشند که در اعتقادات مشترک یکسان ولی در مساله تقیه اعتقاد خاصی دارند و بر خلاف اباضیه[8] میگویند قتل و هلاک کردن و سرقت در نهان حرام است و هیچ کدام از اهل قبله را نمیتوان ابتداءاً هلاک کرد مگر آنکه او را به اسلام دعوت نمود. اگر پذیرفت که هیچ و اگر نپذیرفت فقط خود او کشته میشود و قائل به تزویج زنان مسلمان به کفار میباشد.
2. معبدیه: پیروان معبد ابن عبد الرحمن بوده و در مساله تزویج زنان مسلمان به مشرکین با ثعلب اختلاف نظر داشت.
3. شیبانیه: اینان پیروان شیبان ابن سلمه بودند که در دولت بنی العباس قیام کرد و قائل به تشبیه خداوند بود و قائل به جبر.
4. رشیدیه: منسوب به رشید است و قائل بود عشر گندم و... که در زکات باید پرداخت شود اگر زمین با آب رودخانهها و چشمهها آبیاری شود نصف آن یعنی یک بیستم است و اگر با آب باران آبیاری شود یک دهم میباشد.
5. مکرمیه: آنها پیروان مکرم بن عبدالله العجلی بوده قائلند که تارک الصلوه کافر است. البته نه از جهت تارک الصلوه بودنش بلکه از جهت جهلی که به خدا دارد و همچنین اعتقاد دارند که گنهکاران به خدا جهل دارند و جهل به خدا موجب کفر است پس گنهکاران کافرند.
6. معلومیه و مجهولیه: ایشان قائل بودند کسانی که به تمام اسماء و صفات خدا شناخت نداشته باشند جاهلند و بعد از شناخت کامل مومن بحساب میآیند.[9]