دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

عقائد مرجئه murjiah

No image
عقائد مرجئه murjiah

نویسنده : حسن صفائي

كلمات كليدي : مرجئه، مرجئة الفقهاء، مرجئه محضه، ارجاء، ايمان

کلمه ارجاء در لغت عرب دو معنا دارد: یکی به معنای تأخیرانداختن، (ارجأ ألامر: أخره) و دیگری به معنای امید دادن (اعطاء الرجا).[1] در اصطلاح اول به گروهی گفته می­شد که عمل را از نیت و اعتقاد موخر دانسته، آن را داخل در حقیقت ایمان نمی­دانستند. اما اطلاق این اسم بنابر معنای دوم از اینروست که می­گفتند: معصیت به ایمان ضرر نمی­رساند، همانگونه که طاعت با وجود کفر فایده ندارد. درباره افکار، نظریات، گروههای آنان تقسیمات و آراء کم و بیش متفاوتی وجود دارد که برخی جنبه سیاسی و برخی جنبه کلامی داشته است. شواهد تاریخی بر این مطلب دلالت دارد که اولین گروهی که مرجئه نامیده شدند کسانی بودند که قضاوت درباره حق و باطل بودن عثمان و علی(ع) را به تأخیر انداختند تا خدا در روز قیامت خود در این باره حکم کند.[2] ابن­عساکر در این باره می­گوید: عده­ای از مسلمین پس از بازگشت از مرزهای اسلامی وارد مدینه شدند و دیدند که عثمان کشته شده، برخی از عثمان طرفداری می­کردند و برخی جانب علی(ع) را گرفتند. در چنین اوضاعی عده­ای برای ایجاد وحدت پیشنهاد کردند که علیه عثمان و علی(ع) حکمی صادر نکنند و این کار را به تأخیر اندازند تا خدا در این مورد قضاوت کند.[3] ابن سعد در تعریف این گروه از مرجئه می­گوید: «الذین کانوا یرجون علیا و عثمانا و لایشدون بایمان و لاکفر»، کسانی که قضاوت درباره علی(ع) و عثمان را به تأخیر انداخته­ و درباره ایمان و کفر آن دو حرفی نمی­زدند.[4] نوبختی در کتاب فرق الشیعه از گروه دیگری نام می­برد و می­گوید: پس از شهادت علی(ع) بسیاری از شیعیان آن حضرت به معاویه گرویدند. اینان عقیده داشتند که همه اهل قبله که اظهار اسلام می­کنند، مومن­اند و امید آمرزش برایشان داشتند. اینان همان مرجیانی بودند که از حاکمان وقت پیروی داشتند و طرفدار امویان بودند.[5] ابن­عساکر گروه دیگری از مرجئه را نام می­برد که مواضع آنان بر ضد امام علی(ع) و در جهت دشمنی با اهل­بیت(ع) بوده­است و می­گوید: شخصی از اعمش که از راویان حدیث بود، درخواست کرد که حدیث "علی قسیم النارو الجنة" را برایش بگوید. اعمش از این کار خودداری کرد و گفت: مرجئه­ای که در مسجد نشسته­اند نمی­گذارند از فضائل علی(ع) نقل کنم. آنان را از مسجد بیرون کن تا درخواست تو را اجابت کنم.[6] پس از شکل گیری چنین عقاید سیاسی، برخی برای توجیه دینی عقیده ارجا در صدد یافتن مبانی کلامی و اعتقادی برای آنان برآمدند و این خود زمینه ساز تولد مرجئه کلامی شد. تولد مرجئه کلامی همانند وضعیت خوارج کلامی است به این معنا که هر دو گروه در ابتدا سیاسی بودند ولی در ادامه به فرقه­های اعتقادی تبدیل شدند که خود دارای انشعابات می­باشند.

انشعابات مرجئه

نوبختی در فرق الشیعه مرجئه را به چهار قسم تقسیم می­کند که عبارتند از:[7]

1- مرجئه خراسان یا جهمیه (پیروان جهم بن صفوان)

2- مرجئه شام یا غیلانیه (پیروان غیلان بن مروان)

3- مرجئه عراق یا ماصریه (پیروان عمرو ابن قیس الماصر)

4- شکّاک و بتریه که از اصحاب حدیث و حشویه هستند

بغدادی مرجئه را سه گروه می­داند: قدریه(غیلانیه)، جبریه(جهمیه)، نه قدری و نه جبری (مرجئه خالص). او مرجئه خالص را پنج فرقه و شهرستانی آنان را شش گروه می­داند.[8] برخی نیز مرجئه را دوگروه دانسته­اند: یکی مرجئه محضه یا غلات و دیگری مرجئة الفقهاء. برخی هم آنان را چهار دسته کرده­اند، جمهمیه و اشاعره و کرامیه و مرجئة الفقهاء و برخی آنان را پنج دسته گفته­اند که عبارتند از: یونسیه، غسانیه، تومنیه، ثوبانیه، مریسیه.[9] عقیده­ای که همه این گروهها را به عنوان مرجئه در می­آورد، خارج دانستن عمل از ایمان و مؤخّر دانستن مرتبه آن از ایمان است، یعنی اینکه ایمان امری بسیط و فاقد درجات و مراتب است. با وجود این گروههای مختلف آنان در تفسیر دقیق ایمان با یکدیگر اختلاف نظر دارند که به طور اختصار، عقاید بارز هرکدام خواهد آمد.

مرجئه محضه

عقیده آنها درباره ایمان مجرد معرفت خداوند با قلب است و کسی که خدا را با قلبش نشناسد، کافر است. علما در جواب گفته­اند که لازمه این حرف آن است که ابلیس هم مؤمن باشد؛ چراکه او خدایش را می­شناخت و در قرآن از قول او آمده که گفت: خدایا مرا تا روزی که انسانها برانگیخته می­شوند، مهلت ده[10] و همچنین فرعون نیز مومن باشد؛ چون خدا درباره او و قومش چنین می­گوید: و آن را از روی ظلم وسرکشی انکار کردند، در حالیکه در دل به آن یقین داشتند پس بنگر سرانجام تبهکاران چگونه بود![11] ابن قیّم در الکافیه الشافیه در بیان اعتقاد مرجئه می­گوید: آنان این اعتقاد را مدتی مخفی کردند، سپس اظهار نمودند و گفتند : ایمان مجّرد معرفت رب با قلب است و اگر کسی اعمال کفرآمیز داشته باشد در ایمانش تأثیری ندارد. از این رو اگر خدا یا رسول(ص) یا دین اسلام را سب کند و انبیا و صالحین را بکشد و مساجد را خراب کند و تمام منکرات را انجام دهد، کافر نشده و این قول ابی­الحسین الصالحی است.[12]

مرجئة الفقهاء

مرجئه الفقهاء، اهل کوفه هستند مثل ابوحفینه و یاران او. اولین کسی که قائل شد که اعمال داخل در ایمان نیست، حماد بن ابی­سلیمان، استاد ابوحنیفه است. ابوحنیفه دو تعریف برای ایمان دارد که در تعریف اول ایمان را تصدیق قلب و قول لسانی می­داند و اکثر یارانش همین را می­گویند و در تعریف دیگر فقط تصدیق قلب را ذکر می­کند و اقرار زبانی را خارج از ارکان ایمان می­داند که به این ترتیب سخن او همانند اشاعره و ماتریدیه است[13]. اینان درباره واجبات و محرمات با اینکه آنها را لازم می­دانند و برای آن ثواب و عقاب بر می­شمارند، ولی آن را داخل در ایمان نمی­دانند و می­گویند بر انسان دو چیز واجب است، یکی ایمان و دیگری عمل و هیچکدام در دیگری داخل نیست. ایمان شیئ واحدی است که نه کم می­شود و نه زیاد که همان تصدیق است و ایمان اهل ارض و سما یکی است.

اهل­سنت همگی قائل هستند که عمل جزء ایمان است، در عین اینکه واجب می­باشد. بنابراین این اختلاف در نظر برخی لفظی و در نظر برخی معنوی است. به عنوان نمونه ابن ابی­المعز شارح الطحاویه می­گوید: که اختلاف مذکور لفظی است و موجب فساد عقیده نیست چون هر دو طایفه می­گویند که اعمال واجب و حرام داریم و هر کس در انجام واجبات کوتاهی ورزد یا مرتکب کار حرامی شود، معاقب است و حد بر او جاریست. اما جمهور اهل­سنت آن را از ایمان می­دانند ولی ابوحنیفه و اتباع او آن را از ایمان نمی­دانند. از این گذشته این اعتقاد دارای آثار ابدی است که اجمالا به سه مورد اشاره می­شود:

1. جمهور اهل­سنت با کتاب و سنت در لفظ و معنا موافق­اند، اما گروه مرجئه الفقهاء در معنا موافق و در لفظ مخالف­اند، درحالی که برای مسلمانان مخالفت با نص از نظر لفظ و معنی جایز نیست. قال الله تعالی: مؤمنان، تنها کسانی هستند که هر گاه نام خدا برده شود، دلهاشان ترسان میگردد و هنگامی که آیات او بر آنان خوانده میشود، ایمانشان فزونتر میگردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند. آنها که نماز را برپا دارند و از آنچه به آنها روزی داده­ایم، انفاق می­کنند [14] و نیز"اولئک هم المومنون حقا"[15] آری مؤمنان حقیقی آنها هستند. خداوند همه این اعمال را از ایمان می­داند، یعنی در کنار اعمال جوانحی چون خشوع قلب، زیادی ایمان هنگام تلاوت قرآن و توکل برخدا، اعمال جوارحی چون نماز و انفاق و جهاد با مال و جان نیز از ایمان است.

2.اختلاف مذکور فتح بابی است برای گروه مرجئه محضه که بگویند در دین واجبات نداریم و نماز و روزه و زکات و حج و...واجب نیستند و هرکس خدا را با قلبش بشناسد، مومن کامل است.

2. اختلاف مذکور زمینه­ایست برای فساق و گنهکاران که خود را مؤمن بشمارند وایمان خود را در ردیف جبرئیل و میکائیل بدانند و دیگر دلیلی برای توبه کردن نباشد و درباره استحقاق عذاب آنان نتوان حکمی داد.[16]

مرجئه کرامیه

کسانی هستند که می­گویند ایمان صرفا اقرار زبانی است گرچه قلب به آن معتقد نباشد. تردیدی در بطلان این حرف نیست؛ چراکه منافقین با وجود اقرار زبانی به رسالت پیامبرگرامی (ص) جایگاهشان در دوزخ است. هنگامی که منافقان نزد تو آیند می­گویند: ما شهادت می­دهیم که یقینا تو رسول خدایی، خداوند می­داند که تو رسول او هستی، ولی خداوند شهادت می­دهد که منافقان دروغگو هستند.[17] زیرا به تعبیر قرآن چیزی را می­گویند که به آن اعتقاد ندارند. "یقولون بافواههم ما لیس فی قلوبهم".[18]

تفسیرهای مرجئه از ایمان در سه دسته زیر خلاصه می­شود:

1. مجرد شناخت قلبی خدا و اعتقاد قلبی به معارف (مرجئه خالصه یا جهمیه)

2. شناخت قلبی همراه با اقرار زبانی (ابوحنیفه و پیروانش)

3. مجرد اقرار زبانی ( کرامیه)[19]

دیگر گروههای مرجئه غالبا همین را می­گویند و اگر اختلافی باشد، قابل اعتنا نیست. البته این تفاسیر از ایمان با اعتراضات دیگر مسلمانان مواجه شده است و عالمان شیعه و سنی آن عقیده را انحرافی دانسته و با آن به مخالفت برخاستند. شافعی می­گوید: صحابه و تابعین و سایر مسلمین همگی ایمان را قول و عمل و نیت می­دانند و هر یک از این ارکان به تنهائی کفایت نمی­کند.[20]

آجری در چهل حدیث خود می­گوید: اعمال جوارح ایمان را تصدیق می­کند، در غیر این صورت ایمان شخص فایده­ای برای او ندارد، بلکه ترک عمل ایمان او را تکذیب می­کند و این مذهب علماء مسلمین از گذشته تا به حال بوده­است و هر کس غیر از این را بگوید، او مرجئی خبیث است، بر دینت از او بترس. دلیل بر این مطلب قول خداوند است که می­فرماید: و به آنها دستوری داده نشده بود جز اینکه خدا را بپرستند درحالی که دین خود را برای او خالص کنند و از شرک به توحید باز گردند، نماز را بر پا دارند و زکات را بپردازند و این است آیین مستقیم و پایدار.[21]

ابوطالب مکی می­گوید: نسبت اسلام به ایمان مانند نسبت شهادتین به یکدیگر است، در اینکه به هم مربوط و بلکه شیئ واحدند و مسلم مسلمان نیست مگر اینکه به لوازم اسلامش ایمان داشته باشد و بالعکس. از لوازم تحقق ایمان عمل صالح است و از لوازم قبولی عمل صالح ایمان است. خداوند در تأیید این مطلب می­فرماید: «وَ مَنْ یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجاتُ الْعُلى»[22] و هر کس با ایمان نزد او آید، واعمال صالح انجام داده باشد،چنین کسانی درجات عالی دارند. پس هر که ایمان نداشته باشد و عمل صالح انجام دهد، منافق است و هر کس به احکام ایمان و شرایع اسلام عمل نکند، کافر است، کفری که با توحید سازگار نیست.[23]

ابن­اثیر در جامع­الاصول می­گوید: مرجئه طائفه­ای از مسلمین است که می­گویند معصیت با وجود ایمان ضرر نمی­رساند کما اینکه طاعت با وجود کفر فایده ندارد و این مذهب بدی است. اما در جانب کفر درست است که با وجود کفر طاعت فایده ندارد، ولی در جانب ایمان چگونه با معصیت ضرری به ایمان نمی­رسد!؟ کسی که چنین می­گوید باب اباحه را گشوده است در چنین حالی انسان مرتکب همه معاصی می­شود و آن را جایز می­شمرد؛ چون خطری در آن نمی­بیند و اینان مقابل قدریه­اند که می­گویند مرتکب کبیره اگر توبه نکند همیشه در جهنم است، اگرچه مومن باشد.[24]

روشن است که مرجئه با این بیانات و تفاسیر از ایمان، خود را در یک تناقض گرفتار کرده­اند. چگونه ممکن است تلازمی بین ظاهر و باطن قائل شد درحالی که برای تارک اعمال صالحه و منافقین ادعای ایمان داشت. ادعائی که اثرات فاسد خطرناکی دارد که به برخی از آنها اشاره شد. از این روست که از پیامبر(ص) و معصومین(ع) احادیث زیادی در رد عقاید ایشان و مذمت این گروه وارد شده و از ارتباط برقرار کردن با ایشان و عیادت و تشییع آنان به هنگام مرگ برحذر داشته­اند.[25] امروزه تفکر ارجائی در میان مسلمین وجود دارد تأکید بر اعتقاد قلبی و کمرنگ دانستن اعمال ظاهری و بی­توجهی به دستورات دین از آن جمله است.

مقاله

جایگاه در درختواره عقائد فرق

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

پر بازدیدترین ها

No image

فرقه مرجئه Marjyh

No image

عقائد مرجئه murjiah

No image

فرقه غیلانیه

Powered by TayaCMS