24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : حركت در اعراض، حركت ثانوي، حركت در حركت، اعراض مفارق، اعراض لازم، حركت جوهري، علامه طباطبايي
نویسنده : حسن رضايي
حرکت عبارتست از خروج تدریجی شیء از قوه به فعل[1]و حرکت در حرکت عبارتست از حرکت ثانوی و دومی که برای اعراض مفارق مانند کم خاص، کیف خاص و مقدار خاص، اتفاق میافتد.[2]با این توضیح که وقتی جوهر جسمی بر اساس حرکت جوهری تغییر میکند و حرکت مینماید، در اعراض آن جسم دو حرکت روی میدهد؛ یک: حرکت در همه اعراض (چه آنها که ثابت به نظر میرسند و لازم جسم هستند و چه آنها که متحرک و متغیر به نظر میرسند و مفارق هستند). اعراضی که لازمه وجود موضوع در خارج هستند و وجود آن بدون آنها امکان ندارد؛ مانند اعراضی که لازمه ماهیت شیء هستند، با جعل موضوعشان به جعل واحد ایجاد میشوند، بیآنکه میان آنها و موضوعشان جعل دیگری صورت بگیرد. در نتیجه، تحولِ یکی به معنای تحول و تغییر دیگری خواهد بود؛ زیرا ثبات و برقراری صفات با وجود تغییر و دگرگونی موضوع بیمعناست[3]و تحول و دگرگونی یکی یه معنای تغییر و تحول دیگری خواهد بود.[4]
علاوه بر این حرکت عمومی -که در همه احوالات و اعراض جسم روی میدهد و آنرا میتوان حرکت نخست و اولیه نامید- حرکت دیگری نیز در اعراض مفارق[5] که به واسطه حرکت بر موضوعات خود عارض میشوند، روی میدهد؛ مانند آنچه که در حرکات مقولههای أین، کم، کیف و وضع مشاهده میشود. این حرکت را میتوان حرکت ثانوی یا حرکت در حرکت نامید.[6]مثلا و قتی که سیب، تغییر رنگ میدهد، جوهر و عوارض آن (حتی رنگ آن) تغییر مییابد ولو در ظاهر، رنگ آن ثابت به نظر باید. پس تغییر رنگ سیب، خودش تبدیل سیب از نوعی به نوع دیگر است که حرکت ثانوی آن عرض خواهد بود.[7] این حرکت را که محسوس نیست و اسم ندارد علامه طباطبایی کشف و اثبات نمود. هر چند که به نظر استاد مطهری، بهتر است نام آنرا حرکت مرکب بنامیم نه حرکت در حرکت. زیرا حرکت در حرکت در جایی است که حرکتی در ضمن حرکت دیگر روی دهد. مثلا وقتی سنگی از بالا به طرف زمین پرتاب میشود، سنگ در ضمن این حرکتش، دائما سرعتش افزایش مییابد و در حقیقت در ضمن حرکتش، حرکت دیگری نموده است.[8] این مطلب در کلمات قدما در ضمن بحث حرکت در مقوله "أن ینفعل و أن یفعل" آمده است و تا زمان ملاصدرا، اکثراً به محال بودن آن معتقد بودند و در میان معاصرین، علامه طباطبایی به درستی آنرا به اثبات رساندند.
دو ایراد بر این حرکت وارد نمودهاند:
اولا: حرکت در یک مقوله مستلزم آن است که در هر یک آن، یکی از افراد آن مقوله، بر متحرک وارد شود، در حالی که اگر تغییر رنگ سیب، یک حرکت ثانوی و حرکت در حرکت باشد، مقوله کیف فاقد فردی که حداقل یک لحظه موجود باشد، میشود؛ لذا امکان ندارد که در هر آن، یک فرد از آن مقوله بر سیب وارد شود بلکه وجود هر فرد نیز تدریجی و در ظرف زمان خواهد بود. بنابراین نمیتوان ورود تدریجی این افراد را حرکت شمرد.[9]
ثانیا: متحرک در هر یک از حدود حرکت، نباید بیش از یک "آن" قرار بگیرد؛ زیرا اگر در یک حد مدتی استقرا یابد، در آن حد ساکن خواهد بود و این خلف متحرک بودن آن است. حال اگر دو حرکت و افراد فرضی آن دارای امتداد زمانی باشند و خودشان تدریجی باشند، متحرک در هر بک از دو حرکت، مدتی مستقر خواهد شد، پس رسیدنش به یک حد، مصادف با خروجش نخواهد بود و این خلف متحرک بودن آن است.[10]
در جواب از ایراد اول گفته شده است که آنچه شرط اساسی در هر حرکتی است، انقسام حرکت به اجزایی است که پیوستگی و کشش حرکت به واسطه آن زائل شود و باید این انقسام سرانجام به اجزای آنی و دفعی برسد. اما اینکه مستقیما و بیواسطه به اجزای دفعی تقسیم شوند، در حرکت معتبر نیست. در جواب از ایراد دوم نیز آمده است که اینکه در حرکت دوم، ورود متحرک در یک حد، ماندن میباشد، محذوری ندارد و فقط موجب پیدایش کندی در حرکت میگردد و منشا این کندی حرکت نیز چیزی نیست جز ترکیب حرکتها. چون معروض حرکت دوم، حرکت نخستی است که خودش امری ممتد و زماندار است و حرکت دوم نیز خودش دارای زمان است. پس زمان حرکت اول به زمان حرکت دوم اضافه میشود و هر چه زمان بیشتری برای حرکت نیاز باشد، حرکت کندتر خواهد بود.[11]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان