24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : حکمت متعالیه، صدرالدین شیرازی، ملاصدرا، فلسفه اسلامی، حکمت مشاء ، اشراق،صفویه، بهاءالدین عاملی، میرفندرسکی، میرداماد، معلم ثالث، اسفار، �
پایهگذرا حکمت متعالیه محمد بن ابراهیم معروف به صدرالدین شیرازی یا همان ملاصدرا (متوفای 1050) است. حکمت متعالیه به یک معنا اوج فلسفه اسلامی است که از حیث مبانی، مسائل، دغدغهها بسیار شبیه سایر فلسفههای رایج در جهان اسلام به خصوص شیعه است. در عین حال تفاوتهای قابل توجهی هم با حکمت مشاء و اشراق دارد. صدرالمتالهین شیرازی از فلاسفه دوران صفویه و متعلق به مکتب اصفهان است. شیخ بهاءالدین عاملی، میرفندرسکی، میرداماد ملقب به معلم ثالث وشاگردش ملاصدرا از بزرگان فلسفی این مکتب هستند.
ملاصدرا با تسلط بر فلسفههای عصر خود و آشنایی با کلام اسلامی و نیز گرایشهای عرفانی موجود توانست مکتبی را پایهگذاری کند که به عنصر اصلی فلسفه که همان اقامه برهان و استدلال است پایبند باشد وهم بتواند مسائلی را که تا آن موقع هیچ یک از گرایشهای عقلی همانند: مکتب مشاء، اشراق، عرفان نظری و کلام نتوانسته بودند به نحو رضایتمندی سامان دهند حل نماید. به تعبیر استاد شهید مرتضی مطهری در مکتب ملاصدرا بسیاری از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق، یا مورد اختلاف فلسفه وعرفان، و یا مورد اختلاف فلسفه وکلام برای همیشه حل شده است. البته به تصریح ایشان فلسفه صدرالمتالهین نه یک فلسفه التقاطی، بلکه یک نظام خاص فلسفی است.[1] نکته قوت ملاصدرا آشنایی او با تمام مکاتب فکری موجود و نیز هوش سرشار و استعداد فراوان و بالاتر از همه رسیدن به مقام کشف و شهود و دریافت افاضات غیبی بوده است. خود او بارها تصریح میکند که فلان مطلب ناب فلسفی را در ضمن یک کشف عرفانی به دست آورده و هم اکنون در صدد تبیین فلسفی آن است. حتی در کتاب مهم خود یعنی اسفار برخی از بخشهای مطالب خود را با عنوان نکته اشراقیه و مانند آن مطرح میسازد.
ملاصدرا در حقیقت ادامه دهنده نهضتی بود که شیخ اشراق آن را آغازیده اما نتوانسته بود به نحو رضایتمندی به پایان برساند. شیخ اشراق اصرار داشت با تکیه بر دو قوه تعقل و شهود یک نظام فلسفی با بهرهگیری از ذوقیات عرفانی پایهریزی نماید. کوشش فلسفه اشراق متمرکز بر این نکته بود که ضعف اساسی مکتب مشاء را جبران نماید. عدم هماهنگی لازم میان آموزههای مشایی و تعالیم دینی از یک طرف و بهاء ندادن به مسائل اخلاقی و تهذیب روحی از طرف دیگر دو ضعف اساسی مکتب مشاء بودند. ولی فلسفه اشراق نتوانست این دو ضعف را برطرف نماید. کوشش اصلی شیخ اشراق مصروف وارد کردن کشف و شهود در فلسفه و جلب رضایت عارفان شد، اما حتی در این مورد هم به اندازه کافی موفق نبود.[2] با قاطعیت میتوان گفت ملاصدرا در هر دو مورد با استعداد شگرفی توانست خلاهای موجود را پر کرده و با استفاده از دانش فراوان، تامل در آیات و روایات، تاملات عقلی و تجربههای عرفانی فلسفه نویی را ایجاد نماید که به حکمت متعالیه مشهور گردید و توانست رضایت خاطر بسیاری از متفکران پس از خود را به دست آورد.
از حیث محتوا گرچه حکمت متعالیه از منابع قبلی بهره فراوان برد اما مسائل بسیار جدیدی نیز بر فلسفه افزود و در ذکر مسائل قبلی نیز از دایره برهان و استدلال خارج نگردید از همین رو حکمت متعالیه یک فلسفه است و نه یک مکتب کلامی یا عرفانی گرچه در کشف مسائل، یا پیدا نمودن حد وسط از کشف و قرآن و روایات نیز بهره فراوانی برده است. ملاصدرا با رویکردی اجتهادی به فلسفههای ماقبل خود نگاه میکند، لذا آنچه را مطابق عقل مییابد میپذیرد و غیر آن را کنار میگذارد و مسائلی را که به نحو درستی تقریر نشدهاند با دلیل قاطعی در صدد اثباتشان برمیآید. فلسفه ملاصدرا یک مکتب ابتکاری است ونه یک تقلید از کتب پیشینیان.[3]
ملاصدرا کتابهای مهمی نگاشته و بر کتابهای مهم دیگری شرح نوشه وتعلیقه زده است. اسفار اربعه مهمترین کتاب اوست که هم اکنون در نه جلد چاپ شده است. مفاتیح الغیب، شواهدالربوبیه، مبدا ومعاد، شرح اصول کافی از دیگر کتابهای مهم او هستند
بحث از حقیقت وجود و اصالت آن، تشکیک در مراتب وجود، تقسیم وجود به مستقل و رابط، عین الربط بودن وجود معلول، مساله حرکت جوهری و اثبات آن ، اتحاد عاقل ومعقول، ارائه تقریری بسیار نو از برهان صدیقین که تا آن موقع سابقه نداشته است، از جمله آراء مشهور و مهمی است که ملاصدرا در فلسفه خود مطرح نمود. بسیاری از این آراء برای اولین بار در فلسفه مطرح شده ویا اقلا برای اولین بار تبیینی عقلانی یافتهاند. بررسی هر کدام از این آراء بحث مستوفایی را میطلبد که از حوصله این مقال خارج است.[4]
پس از صدرا و حتی در زمان او کسانی به مخالفت با فلسفه وی برخاستند. گاه این مخالفتها به قدری شدید بود که در زمان خودش موجب طرد و تبعید او شد، اما قوت فلسفه او باعث شد تا قرنها پس از خودش حرف اول و آخر را در فلسفه بگوید و هم اکنون نیز فلسفه او با قوت تمام به حیات خود ادامه میدهد و اکثر فلاسفه جهان اسلام از زلال حکمت متعالیه سیراب میشوند. بدیهی است که فلسفه پس از ملاصدرا به حیات نقادانه خود ادامه داده و انتقاداتی بر حکمت متعالیه توسط شاگردانش وارد گردیده است، اما اساس فلسفه امروز جهان اسلام هم چنان حکمت متعالیه است و اگر نقدی هم باشد در چهارچوب همان اصولی است که ملاصدرا خود پایهگذاری کرده است. ملاصدرا پس از خود شاگردان برجستهای چه بیواسطه و چه باواسطه پرورانده است. فیاض لاهیجی، فیض کاشانی، حکیم سبزواری، و از همعصران ما علامه محمد حسین طباطبایی از بزرگان ایشان هستند. هم اکنون نیز تعدادی از شاگردان علامه در قید حیات بوده و به افاضه مشغولند. (ادام الله ظلهم)
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان