24 آبان 1393, 14:0
كلمات كليدي : پوزيتويستيم اخلاقي، آمپريسم، پوزيتويسم منطقي
آمپریسم و پوزیتویسم در حقیقت ودر اصل مدعای خودشان یک نظریه فلسفی ومعرفتشناختی هستند، اما به سبب نگاه ویژه معرفتشناختی خود نتایج خاصی را نیز در اخلاق وحکمت عملی در پی دارند. از نظر آمپریستها در حوزه معرفتشناسی، یگانه ابزار شناخت و معرفت منحصر در تجربه و هرچه آزمونپذیر است میباشد؛ لذا هر چه قابل مشاهده وتجربه نیست غیرقابل شناخت، بلکه غیرمعقول است.[1] طبیعی است بر اساس این دیدگاه آموزههای اصلی ادیان همچون خدا، فرشته، بهشت و جهنم، وحی، امدادهای غیبی، نیکی عدل وبدی ظلم، واثرگذاری آنها در سعادت انسان زیر سؤال میرود.[2] پوزیتیویستها پا را از این فراتر گذاشته مدعیاند امور غیرقابل تجربه، اساساً فاقد معنا یا فاقد معنی حقیقی هستند و همچون مفاهیم "دایره مربع" و "مدوّرِ مستطیل" میمانند، بنابراین پرداختن به چنین اموری کاری بیهوده وعبث است.[3]
پوزیتویسم منطقی را میتوان بزرگترین دشمن دین واخلاق دینی دانست؛ زیرا در این طرز فکر همه قضایای متافیزیکی، اخلاق والهیات فاقد معنا بوده ونمیتوان درباره آنها حکم کرد، این قضایا نه صادقند ونه کاذب، بلکه شبیه قضیه تهی هستند که از هرگونه دلالت و اثر معرفتبخشی خالی میباشند. " آیر" به عنوان یکی از سرشناسترین طرفداران پوزیتیویسم منطقی تصریح میکند احکام اخلاقی دارای صحت و اعتبار عینی وخارجی نیستند؛ لذا معنی ندارد از صادق یا کاذب بودن چنین گزارههایی سوال کرد.[4] چنانکه پیداست این دیدگاه با نفی معنا از گزارههای دینی واخلاقی، آنها را فاقد اعتبار ساخته و راه را برای حاکمیت اخلاق سکولار هموار میسازد.
از نظر پوزیتویستها قضایای اخلاقی صرفاً بیان ترجیحات وذوق وسلیقه شخصی واحساسات ذهنیاند. گزارههایی همچون «قتل بد است» فیالواقع بیانگر سلیقه فردی است. گویا کسی میگوید من چنانکه از اسفناج بدم میآید از قتل نیز بدم میآید.[5] آیر در این خصوص میگوید:
حضور علامتی اخلاقی در قضیه، چیزی به مضمون واقعی آن نمیافزاید. مثلاً اگر به کسی بگویم «توکار بدی کردی که آن پول را دزدیدی» چیزی بیش از این نگفتهام «تو پول را دزدیدی». با علاوه کردن اینکه «توکار بدی کردی»، خبر دیگری درباره آن ندادهام. فقط عدم تصویب اخلاقی خود را اظهار داشتهام. درست مانند آن است که با لحنی حاکی از وحشت گفته باشم: «تو پول را دزدیدی»، یا این خبر را با علاوه کردن علامت تعجب نوشته باشم. لحن وحشت یا علامت تعجب، چیزی به معنی واقعی جمله نمیافزاید. فقط میرساند که اظهار این خبر نزد گوینده آن با پارهای احساسات همراه بوده است.[6]
معلوم است اخلاقی که بر پایه چنین برداشتی از معرفت وشناخت شکل بگیرد ناگزیر نسبی، شخصی وفاقد هرگونه ثبات واطلاق خواهد بود. نمیتوان گفت احساس افراد وسلیقه ایشان در موقعیتهای شبیه هم یک جور است، گرچه تا حدودی میتوان شباهتهایی را میان افراد مختلف در موقعیتهای یکسان انتظار داشت، ولی حکم کردن بر اساس امور محتمل که معارضات زیادی نیز ممکن است داشته باشند ممکن نیست وناگزیر از پذیرفتن نسبیت هستیم. این پذیرفتنی است که معمولاً انسانها در مقابل رنج همنوعان خود وظلمی که احیاناً از طرف کسی بر دیگری وارد میشود احساس یکسانی دارند، اما این احساس مشابه، اولاً همهجایی وهمهزمانی نیست وثانیاً این احساس تا وقتی است که خود آنها طرف ظالم ویا مدافع وهمنفع با او نباشند. والّا با قاطعیت تمام وبدون هیچ احساس ناراحتی، ظلمِ ظالم را به حق وآه مظلوم را عقوبتی شایسته وبه جا تلقی میکنند. نمونههای اینگونه رفتار به قدری در میان اقوام وملل مختلف ودر اعصار وقرون متوالی شایع بوده است که هیچ نیازی به مثالزدن نیست. تنها کافی است نگاهی به جنگهای اتفاق افتاده در طول تاریخ بیاندازیم تا به صحت این گفتار اذعان کنیم.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان