24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : نفس، عالم، قوه مدركه، علم، تجرد عالم، تجرد نفس
نویسنده : حسن رضايي
بحث از تجرد عالم یکی از مباحثی است که فلاسفه اسلامی، در باب علم به آن پرداخته اند. آنان معتقدند که چنانچه علم و صورت علمیه مجرد است، عالم این صور نیز بایستی مجرد باشد وگرنه توانایی اداراک آنها را نخواهد داشت. عاقل و مدرک این صورتها، نفس با مرتبه عقلانی اش است که به تجرد رسیده است و هر قدر وجود نفس، کاملتر و مرتبه تجردش بالاتر باشد آگاهی وی از خودش بیشتر خواهد بود تا به اندازه ای که این را با وضوح در می یابد که جوهری است مجرد و مستقل از بدن مادی.[1] نفس، جوهر مجردی است که در جاندارانی مانند انسان و حیوانیات رفتارهای حیاتی مانند تنفس، تغذیه، رفتارهای حیاتی، حرکت ارادی و تفکر را انجام می دهد.[2]
آگاهی کامل از تجرد قوه مدرکه و عالم، فقط برای انسانهایی محقق می شود که مراحلی از تکامل معنوی را پیموده باشند اما برای غیر این افراد، فلاسفه، برهانها و دلایلی را ذکر کرده اند که به چهار دسته تقسیم[3] می شوند:
دسته اول: برهانهایی که مبتنی بر دستاورهای علوم تجربی و بخصوص روانشناسی و زیست شناسی است مانند اینکه به واسطه زیست شناسی ثابت می شود که همه اندامها و سلولهای بدن انسان تدریجا عوض می شود در حالی که نفس انسان، وجود ثابتی دارد که در طول سالهای حیات او باقی است و هر انسانی از این شخصیت واحد و ثابت خودش آگاهی دارد.
دسته دوم: دلایلی که با استفاده از رویاها و احضار ارواح، اعمال مرتاضان و کرامات اولیای خدا و مانند آن اقامه می شود.
دسته سوم: دلایلی که نخست، تجرد پدیده های نفسانی مانند ادراک، اراده ومحبت را ثابت می کند و آنگاه تجرد موضوع این امور که همان نفس است را اثبات می نماید. توضیح اینکه:
با توجه به تعریف علم و اینکه علم عبارتست از حصول معلوم و به علت اینکه معلوم، خواص و لوازم غیر قابل انفکاک ماده را ندارد و مجرد است، حصول علم عبارتست از حضور آن برای عالم. یعنی علم، برای عالم، حاضر و شاهد می باشد. اما این حصول و حضور به هر نحوی نیست بلکه حصول علم برای عالم، عبارتست از حصول یک امر بالفعل که فعلیت آن محض است و استعدادی در آن باقی نمانده که به فعلیت رسیده باشد. زیرا ما به صورت حضوری و وجدانی در خود درمییابیم که صورت علمی، از آن جهت صورت علمی است، قوه تبدیل به صورت دیگری را ندارد و همان فعلیتی را که داراست، همیشه واجد آن است. به علت همین عدم تغییر در صورت علمیه و علم است که می توان گفت: علم عبارتست از حصول یک امر مجرد از ماده و خالی ازکمبودهای قوه که این نحوه حصول را می توان حضور نامید.[4]از سوی دیگر با توجه به اینکه حضور در فلسفه به معنی حصول یک امر مجرد است و اینکه این امر مجرد باید نزد عالم حاضر باشد و امر مجرد و غیر مادی نمی تواند نزد یک امر مادی حاضر باشد، پس عالم نیز باید مجرد و غیر مادی باشد. یعنی عالم و مدرک صور علمی با این مشخصات باید دارای فعلیت تام باشد و هیچ نحوه تعلق و وابستگی به ماده نداشته باشد و تمامی کمالات مختص به آن به فعلیت رسیده باشد.[5]
دسته چهارم: برهانهایی که به صورت مستقیم به اثبات تجرد نفس پرداخته اند. برای این منظور چند برهان اقامه شده است:
1. عدم امکان تقسیم نفس: هر یک از انسانها با دقت در وجود خودشان در می یابند که وجود«من» که درک کننده است، امری بسیط و غیر قابل تقسیم است در صورتی که اساسی ترین خاصیت اجسام، قسمت پذیری انهاست. پس نفس امری مجرد و غیر مادی است.[6]
2. وقتی که انسان در محیطی قرار می گیرد که اشیاء خارجی توجه او را جلب نکند وموقعیت بدن وی هم به گونه ای نباشد که موجب توجه به بدن شود، در چنین موقعیت، اگر او توجهش را به متمرکز بر خودش یعنی به "من درک کننده" نماید، به گونه ای که توجه به هیچ امر دیگری نداشته باشد، نفس خود را درمی یابد در صورتیکه هیچ یک از اندامهای بدنش را بنابر فرض مسأله در نمی یابد.[7]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان