كلمات كليدي : تركيب، اجزاي مقداري، تركيب حقيقي، تركيب اعتباري، تركيب عقلي، تركيب خارجي، تركيب انضمامي و اتحادي
نویسنده : مسعود اسماعيلي
ترکیب در فلسفه به معنیِ «یکی شدنِ چند چیز» یا «اتحاد امور کثیر» است و دارای تقسیماتی است:
1) تقسیم به حقیقی و اعتباری؛[1]
2) تقسیم به عقلی و خارجی؛[2]
3) تقسیم به انضمامی و اتحادی.[3]
ترکیب حقیقی آن است که میان اجزای مرکب، یک جهتِ وحدتِ حقیقی (که ناشی از ذات و وجود واحدی در ازای ترکیب است) وجود دارد و نشانه این نوع ترکیب، وجود آثار و ویژگیهایی برای خودِ مرکب (افزون بر آثار و ویژگیهای تکتک اجزاء یا آثار مجموعِ اجزاء) است؛[4] ترکیب اعتباری آن است که میان اجزای مرکب، یک جهتِ وحدتِ حقیقی (که ناشی از ذات یا وجودی واحد در ازایِ مرکب باشد) وجود ندارد؛ بلکه اتحادِ اجزاء، یا اتحادی فرضی و اعتباری است و یا اتحادی است ناشی از شکل و هیأتِ جمعیِ اجزاء؛ ترکیب خارجی آن است که اجزاء ترکیب، دارای تمایز و کثرتِ خارجیاند؛ یعنی اجزاء، در عالمِ واقع، از یکدیگر متمایزند و کثرتِ واقعی و خارجی دارند که ملاکِ کثرت و تمایز واقعی و خارجی، وجودهای مستقلِ متعدد است؛ ترکیب ذهنی یا عقلی آن است که اجزاء ترکیب، دارای تمایز و کثرتِ خارجی نبوده، در عالمِ واقع، یک چیز بیشتر نیستند و این ذهن و عقل انسان است که با نیروی تحلیلِ خود، در آن شیء واحد آن اجزاء را از یکدیگر تمییز میدهد؛ ترکیب اتحادی، ترکیبی است که در آن، ذات یک شیء با ذات شیء دیگری ، یکی میشود و ذات کاملتری را میسازد ولذا در ترکیب اتحادی، تنها با یک موجودْ مواجهیم. در واقع در این ترکیب، اجزاء وجود و ذات متمایز و متعددی در خارج ندارند ولذا یک چیز بیشتر وجود ندارد که عینِ آن دو جزء است.[5] ترکیب انضمامی آن است که اجزاء مرکب هریک در خارج، برای خود ذاتِ جداگانهای داشته باشند[6] و موجودی متمایز از موجود دیگر محسوب شوند،[7] و در نتیجه، تعدد و کثرتِ درون مرکب بالفعل باشد.[8]
ترکیب از اجزای مقداری
وقتی یک خط را میبینیم میتوانیم در آن، پارهخطهایی در نظر بگیریم و اساساً میتوانیم بگوییم که آن خط از پارهخطهای درونش تشکیل شده است. بدین ترتیب، باید هر خط را مرکب از چند پارهخط دانست. همچنین یک سطح، از سطحهای کوچکتری در درون خود تشکیل شده و یک حجم از حجمهای کوچکتری در داخل خود ترکیب یافته است. ترکیب یک خط از پارهخطهای مختلف، ترکیب یک سطح از سطحهای کوچکتر و تشکیل یک حجم از حجمهای کوچکتر، همگی گونههایی از "ترکیب از اجزای مقداری" هستند. میدانیم که خط و سطح و حجم در فلسفه، از انواعِ مقولهٔ عَرَضیِ "کمّ" (کمّیّت) هستند؛ اما نه از گونه کمیت منفصل ـ که مختص اعداد است و "تعداد" نامیده میشود ـ بلکه این سه از جنس کمیت متصل ـ که مقدار نامیده میشود ـ شمرده میشوند؛ زیرا میان اجزای آنها اتصال برقرار است؛ بر خلاف عدد طبیعی که میان اجزاء آن، انفصال حکمفرماست نه اتصال. بنابراین به طور کلی اید گفت اجزای مقداری در کمیتهای متصل (خط و سطح و حجم) یافت میشوند ولذا ترکیب از اجزای مقداری نیز مختص کمیتهای متصل است نه منفصل. البته خط در فلسفه، تقریباً سازنده دو نوع دیگر کمیت متصل (سطح و حجم) نیز هست ولذا با روشن شدن وضعیت آن، وضعیت مقادیر دیگر (کمیات متصل) نیز معلوم میشود.
تحلیلِ هویتِ اجزای مقداری
هر مرکبی یا از اجزای خارجی تشکیل میشود یا از اجزای عقلی و یا از اجزای وهمی: اجزای خارجی اجزایی هستند که در خارج، دارای وجود و هویت جدا و منحازی هستند. اجزای عقلی یا ذهنی، اجزایی هستند که تنها در ذهن از یکدیگر منحاز و متمایزند نه در خارج؛ اجزای وهمی، بوسیله قوه وهم در ذهن پدید میآیند ولی در خارج از یکدیگر منحاز نبوده، عقل نیز به تنهایی (بدون وهم) قادر به تشخیص آنها از یکدیگر نیست.
کمیات (چه منفصل و چه متصل) از آن جهت که دارای جنس و فصل هستند، مرکب خارجی و دارای اجزای خارجی محسوب نمیشوند. بلکه اجسام مرکبات خارجی هستند و اعراض جسم، بسائط خارجی هستند؛ زیرا جنس و فصل اعراض، با لحاظ لابشرطی در عقل پدید میآید نه از ماده و صورت خارجی. پس جنس و فصل اعراض با یکدیگر متحدند که البته این نحو از اتحاد با اتحاد جنس و فصل مرکبات خارجی متفاوت است؛ زیرا در مرکبات خارجی، جنس و فصل همان ماده و صورت خارجی هستند که هر یک دارای وجودی مختص خود هستند ولی جنس و فصل اعراضْ در خارج چنین نیستند.[9] لذا اگر در کمیات، اجزایی خارجی در نظر گرفته شود، این اجزاء جنس و فصل آنها نخواهند بود.
اما اجزای مقداری، اجزایی خارجی نیستند؛ زیرا در صورتی که اجزای خارجی باشند، باید تمایز و تعدد آنها واقعی و خارجی باشد که در این فرض، هر جزء مقداری باید وجود جدایی مختص خود داشته باشد؛ در حالی فرض بر این است که اجزای مقداری، یک حقیقتِ واحد به نامِ خط (یا سطح یا حجم) را ـ که از اتحاد و اتصال حقیقی برخوردار است ـ تشکیل میدهند و لذا نمیتوانند وجود مختص خود داشته باشند. چه اینکه اگر پارهخطهای مزبور، در خارجْ دارای وجودهایِ مختصِ خود بودند، دیگر خطی در خارج وجود نداشت و تنها با چند پارهخط روبرو بودیم.
پس باید گفت در واقع، این ذهن ماست که با قوهٔ تحلیلِ عقلانی و به کمک نیرویی بهنامِ "وَهم"، پارهخطهای درون خط را از یکدیگر جدا میکند و بصورت متمایز در میآورد. لذاست که فیلسوفان میگویند اجزاء مقداری اجزاء بالقوه هستند نه بالفعل.[10] یعنی متن واقعیتِ مقادیر در عالم خارج، چنین استعدادی را دارد که این اجزاء را از یکدیگر جدا کند و در نظر گیرد.
اما هرچند اجزای مقداری بالقوه و عقلیاند اما بطلان محض و معدومِ صرف نیستند؛ بلکه عقل به کمک وَهْم در خودِ آن موجود خارجی، اجزائی میبیند و آن را به آن اجزاء تحلیل میکند (لذا گاهی این نوع ترکیب را ترکیب از اجزاء وهمی مینامند)[11] و اگر این اجزاء، معدوم محض بودند چنین کاری از سوی عقل ممکن نبود.[12]
بدین ترتیب روشن میشود که ترکیب از اجزای مقداری، ترکیبی عقلی و ذهنی و به تعبیر بهتر، ترکیبی وهمی است؛ چون اجزاء آن در واقعیت، دارای وجودهای جداگانهای نیستند و همه در ضمنِ همان وجودِ متصلِ واحد (خط) موجودند. زیرا میدانیم[13] که ترکیب ذهنی آن است که اجزاء ترکیب، دارای تمایز و کثرتِ خارجی نبوده، بلکه تنها در ذهن و عقل از یکدیگر متمایز باشند؛ یعنی اجزاء، در عالمِ واقع، یک چیز بیشتر نیستند و این ذهن و عقل انسان است که با نیروی تحلیلِ خود و با استفاده از وهم، در آن شیء واحد اجزائی میبیند.
تحلیل وحدتِ درونیِ ترکیبِ اجزای مقداری
وحدتی که میان اجزاء یک کمیت متصل (همان اتصال کمّیات متصل مانند خط و سطح) وجود دارد، وحدت اتصالی نام دارد که از جمله وحدتهای حقیقی محسوب میگردد.[14] از آنجا که هر وحدت حقیقی با وجود مساوق است، هر وحدت حقیقی دارای یک موضوع حقیقی است که مشخصه آن، برخورداری از یک وجود حقیقی است. از این رو، واحد بالاتصال نیز باید دارای موضوع واحدی باشد (واحد بالموضوع باشد) و چون موضوع واحدِ "اتصال"، جسم است، باید هر اتصال حقیقی، در یک جسم ـ که دارای وجود حقیقیِ مختص به خود است ـ باشد و چون وجود جسم به صورتِ آن است، نباید جسمی که موضوع اتصال حقیقی است، دارای صور مختلفی در عرْضِ هم باشد؛ وگرنه آن جسم، با صورتهای مختلف خود، دارای چند وجود خواهد بود و لذا چند جسم محسوب میشود نه یک جسم که بتواند موضوع واحدی برای اتصال حقیقی محسوب شود. از این رو، نمیتوان یک وحدت اتصالی، میان اجسام مختلف (از یک نوع ـ مانند چند چوب مختلف _ یا از چند نوع ـ مانند چوب و آهن) یافت؛ زیرا اجسام مختلف دارای صورتهای مختلف (صورتهای مختلف بالنوع ـ مانند صورتهای چوب و آهن ـ یا صورتهای مختلف بالعدد ـ مانند صورتهای چند چوب) هستند؛ بلکه اینگونه مرکّبها، باید دارای اجزاء متشابهی باشند که وجود بالقوه دارند. زیرا هرچه دارای وحدت بالفعل است کثرتش بالقوه است ولذا اعتقاد به اینکه اجزاء یک اتصال جسمانی، ممکن است دارای صورتهای بالفعل مختلفی باشند، از دیدگاههای نادرست است.[15] بدین ترتیب، وحدت اتصالی در اجسامی وجود دارد که به صورت عادی در طبیعت (جهان مادی) موجودند و هنوز قطع نشدهاند. زیرا در چنین اجسامی است که صورت واحدی وجود دارد و بقیه اجسامی که در اثر ترکیب صناعی (توسط انسان یا هر موجود دیگری) پدید آمدهاند (مانند صندلی و خانه)، دارای چند صورت مختلفند ولذا در کل مرکب، دارای وحدت اتصالی نیست. البته پس از قطع شدن، در درون هریک از اجزای باقیمانده، وحدت اتصالی (اتصال) وجود دارد نه در میان مجموع اجزای باقیمانده در کنار یکدیگر. همچنین اگر پس از قطع و انفصال اجزاء، آن اجزاء دوباره به یکدیگر منضم و چسبانده شوند، وحدت اتصالی رخ نمیدهد و تنها در درون هریک از اجزاءْ اتصال وجود خواهد داشت.
تحلیل نوع ترکیبِ اجزای مقداری
حال که معلوم شد خط در عالم واقع دارای اتصال حقیقی است و دارای جهتِ وحدتِ حقیقی است[16] باید گفت که ترکیب یادشده، ترکیبی حقیقی و اتحادی است نه اعتباری و انضمامی. اینکه ترکیب از اجزای مقداری (مانند ترکیب یک خط از پارهخطهای بالقوه در درون آن) ترکیبی حقیقی است، به همین دلیل است که چنین ترکیبی مشتمل بر وحدت اتصالی است و وحدت اتصالی از انواع وحدت حقیقی محسوب میشود و ترکیب حقیقیْ تنها در میان اجزایی که دارای وحدت حقیقی باشند، وجود دارد.
بدین ترتیب، ترکیب یک خط از پارهخطهای مختلف و بطور کلی هرگونه ترکیب از اجزای مقداری، ترکیب حقیقی عقلی است؛ ترکیب حقیقی عقلی یا ذهنی، با «ترکیب اتحادی» یکی است ولذا ترکیب از اجزای مقداری، ترکیبی اتحادی است.[17]
جسم و ترکیب از اجزای مقداری
هر جسمی ـ از آنجا که مشتمل بر کمیت متصل هست ـ از اجزاء نامتناهی تشکیل شده و قابل انقسام به اجزاء نامتناهی است؛[18] اما جسمْ در خارجْ به تَبَعِ کمّیّت متصلِ خود، واقعاً دارای اتصال جسمانی است و اتصال جسمانی، در همان حالِ اتصال، تنها در وهم است که به اجزاء خود تقسیم میشود؛ پس جسم متصل، دارای اجزاء بالفعل نیست و تنها در قوای ادراکی، چنین اجزائی برای آن پدید میآید.[19] بدین ترتیب، اجزاء جسم متصل به تبعِ کمیت متصلش، اجزاء بالقوه هستند نه بالفعل.[20] بنابراین باید گفت که اجزاء مقداری خط در واقع یک چیزند و تعدد و تمایزی ندارند ولذاست که بالقوه محسوب میشوند.[21]