كلمات كليدي : نوع، صورت نوعيه، صورت، صورت جسمي، جوهر
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
صورت نوعیه واژهای مرکب از "صورت" و "نوع" میباشد. "صورت" در لغت به معنای شکل و قیافه است[1] و در اصطلاح فلاسفه چیزی را گویند که منشأ همه آثار در شیء است.[2]
"نوع" در لغت به معنای صنف و گروه[3] است و در اصطلاح فلاسفه و منطقدانان، چیزی است که شامل همه اجزاء ماهیت شیء (جنس و فصل) باشد. مثلاً حقیقت حیوان ناطق را که "انسان" است نوع مینامند.[4] صورت نوعیه در اصطلاح فلاسفه در مثال فوق همان صورت انسانیت و انسان بودن است.
ماده و صورت؛ تشکیل دهنده جسم
جوهر خود دارای اقسامی است. یکی از اقسام آن، جوهر جسمانی یا همان جسم است. جسم مرکب از ماده (هیولی) و صورت (صورت جسمیه) است. جوهری را که حامل «استعداد» یا «امکان تبدیل شدن» است و پذیرای صورتهای متعدد میباشد «مادّه» یا «هیولی» مینامند. این مادّه در همۀ تبدیل و تبدّلهای یک نوع، وجود دارد. در حقیقت مادّه خودش هیچ فعلیّتی ندارد و همۀ فعلیّتش به این است که پذیرای صورتهای متفاوت است. مثلاً در میز یک مادّه اوّلیه وجود دارد که بین چوب و درخت و خاکستر و سایر تغییراتی که این میز ممکن است داشته باشد مشترک است. توضیح این که هر شیای (مثل: دانۀ گندم، دانۀ جو، تخممرغ و تخم گنجشگ) استعداد و امکان قریب تبدیل شدن به یک چیز به خصوص را دارد. فلذا دانۀ گندم، امکان جو شدن یا مرغ خانگی شدن یا گنجشک شدن به صورت قریب را ندارد و همچنین سایر موارد دیگر.
بنابراین ماده جوهری است که حامل استعداد قریب تبدیل شدن به یک شیء و تبدیل نشدن به اشیاء دیگر میباشد.
صورت، یکی دیگر از از اقسام جوهر و یکی از اجزای تشکیل دهنده صورت نوعیه است و در تعریف آن گفتهاند: صورت، جوهر بالفعلی است که منشأ آثار و خواصّ شیء است.[5]
مراد از قید «بالفعل»، همان منشأ آثار و خواصّ شیء بودن است مثل آب که صورت «آب بودن» منشأ آثار آن میباشد. یعنی همۀ خواصّ و آثار آب از آن سرچشمه میگیرد.
مثال مشهوری که برای فهم بهتر «صورت» و «مادّه» میزنند این است که وقتی به میز توجه میکنیم نحوۀ خاص میز بودن که منشأ آثار میز است را صورت آن و چوب یا فلز را مادّۀ آن میدانند.
یکی از ویژگیهای صورت این است که مستقل از مادّه نیست بلکه همواره در مادّهای موجود میشود و از این جهت شبیه عرض است، با این تفاوت که عرض وجودی وابسته به موضوع خود دارد، اما در رابطۀ صورت و ماده قضیه بر عکس است؛ یعنی این ماده است که وابسته به صورت بوده و به وسیلۀ آن فعلیت یافته و موجود میشود.
همانطور که صورت مستقل از مادّه نیست مادّه نیز بدون صورت تحقّق پیدا نمیکند بلکه همواره به واسطه صورت است که موجود میشود، حتی میتوان گفت صورت از شرایط حصول مادّه و به منزلۀ فاعل آن میباشد.[6]
فلاسفه[7] علاوه بر صورت جسمیه، جوهر دیگری را در اجسام به نام "صورت نوعیه" اثبات کردهاند. از نظر ایشان اختلاف آثاری که در اجسام گوناگون مشهود است، ایجاب میکند که بر حسب اختلاف آثار جسمانی، تقسیم دیگری را در خود جسم به وجود آورده و در نتیجه، مطلق جسم، صورتهای جدید جوهری پیدا کند.[8]
دلیل وجود صورت نوعیه
دلیل فلاسفه آن است که در افراد هر نوعی از انواع جسمانی، آثار و خواص مشخصی وجود دارد به گونهای که آثار و عوارض یک نوع، در نوع دیگر وجود ندارد. مثلاً آثار و مشخصهای که درخت دارد، انسان ندارد و همچنین در انواع مختلف از این قرار است و از طرفی نمیتوان گفت جوهر جسمانی یا مطلق جسم منشأ همه این آثار میباشد، چون "جسمیت" در همه انواع جوهری جسم وجود دارد در حالیکه این آثار مختلف در آن موجود نیست. از طرف دیگر این آثار را نمیتوان به اعراض جسم نسبت داد به این بیان که هر اثری به واسطه اثر پیشین (که خود یک عرض است) به وجود آمده باشد. مثلاً آثاری که در انسان موجود هست اما در جسم وجود ندارد. مانند ضاحکیت به واسطه عوارض حیوان مثل "ماشی بودن" به وجود آمده باشد، آثار و عوارض ماشی به وسیله عوارض جسم نامی مثل وزن داشتن به وجود آمده باشد و هکذا... و از آنجا که همه این عوارض، وجودشان بالغیر است نسبت به اثر پیشین هم سخن تکرار شده و موجب تسلسل یا دور میشود. تسلسل به این بیان که هر اثری علت برای اثر بعد از خودش شده و این سلسله تا بینهایت ادامه پیدا میکند و دور به این بیان که هر اثری، اثر بعد از خود را به وجود میآورد ولی این سلسله تا بینهایت ادامه پیدا نمیکند بلکه اثر آخری، اثر اولی را به وجود میآورد.
اگر چه بطلان دور و تسلسل مفصل بوده و در جای خود به اثبات رسیده است لکن به جهت اهمیت بطلان این دو در بحث ما علت بطلان دور و تسلسل به صورت روان و اجمال بیان می کنیم:
دور: دور در علل آن است که A در وجودش نیازمند به B باشد که خود B در وجودش نیازمند A باشد. لازمه دور به طوری که در غالب مثال بیان کردیم این است که دو بار اجتماع نقیضین پیش آید. زیرا وقتی که می گوییم A در وجودش نیازمند B است یعنی B را ندارد و وقتی گفته میشود B در وجودش نیازمند A است یعنی A ، Bرا دارد (چون معطی شیء نمیتواند فاقد شیء باشد) و همینطور در جانب B هم به همین بیان اجتماع نقیضین پیش میآید و در مجموع دو بار اجتماع نقیضین پیش میآید.[9]
تسلسل: تسلسل در علل آن است که A در وجودش به B احتیاج داشته باشد و B در وجودش به C احتیاج داشته باشد و C در وجودش به D احتیاج داشته باشد و همینطور تا بینهایت پیش میرود بدون اینکه به وجودی برسند که دیگر خودش نیازمند نباشد. معلوم است چنین سلسلهای هرگز تحقق پیدا نخواهد کرد. البته بسیاری بطلان دور و تسلسل را بدیهی میدانند به طوری که فقط تصور کردن آن برای تصدیقش کافی است.
برای جلوگیری از دور و تسلسل، باید آثار را به چیزی استناد دهیم که از جوهر جسم بیرون نیست بلکه هم داخل در جسم بوده و هم تشکیل دهنده جسم باشد. تشکیل دهنده جوهر نیز خود، جوهر است (زیرا از ضمیمه شدن اعراض به یکدیگر هیچگاه، جوهر به وجود نمیآید و همچنین است ضمیمه شدن جوهر و عرض) و از آنجا که این تشکیل دهنده جوهر، اخص از مطلق جسم است پس یک صورت جوهری وجود دارد که جسم را نوع نوع میکند.[10] صورت جوهری را که در هر یک از انواع وجود دارد "صورت نوعیه" مینامند.
لازم به ذکر است صورت نوعی، مقوم ماده ثانیه خود (یعنی جسمی که از هیولی و صورت جسمی ترکیب یافته) میباشد و به همین جهت، تقدم علی بر جسم دارد، همان گونه که صورت جسمیه به نوبه خود جزء العله و شریک علت برای ماده اولی است و تقدم علی بر آن دارد.
یکی از لوازم پذیرفتن "صورت نوعیه" این است که وقتی یک صورت نوعی از بین میرود و صورت نوعی دیگر جایگزین آن میگردد، شخص صورت جسمی باقی نمیماند بلکه "جسمیت" به واسطه یک صورت نوعی خاص تحقق مییابد و زمانی که آن صورت نوعی، جای خود را به صورت نوعی دیگری داد، جسم پیشین همراه با زوال آن صورت نوعی از بین رفته و با حدوث صورت جدید، صورت جسمیه دیگری به وجود میآید، مثلاً: اگر آب تبدیل به بخار شود، صورت جسمیهای که در آب است از بین رفته و صورت جسمیه دیگری در بخار به وجود میآید. صورت جسمیه بخار اگر چه از نظر نوع با صورت جسمیه آب متحد است اما شخص آن صورت جسمیه نیست و این تفاوت به خاطر علیت صورت نوعیه نسبت به صورت جسمیه است.[11]