كلمات كليدي : عدم، عدم مطلق، عدم مقيد، مطلق عدم، تمايز در اعدام
نویسنده : حسن رضايي
عدم در لغت به معنای نیستی و نقطه مقابل وجود است. معادل فرانسوی این واژه، Neant و انگلیسی آن عبارتست ازNonbeing .[1] عدم نیز مانند وجود دو اطلاق دارد. عدم مطلق و عدم مقید. هر گاه عدم در مقابل مطلق وجود قرار بگیرد، عدم مطلق است و اگر مقابل وجود مطلق قرار بگیرد، مطلق عدم است. تفاوت میان وجود مطلق و مطلق وجود در این است که تحقق مطلق وجود با یک فرد از آن هم صادق است و نفی آن با نفی همه افراد وجود؛ یعنی عدم مطلق ممکن است اعم از افراد ذهنی وجود و افراد خارجی باشد.ولی وجود مطلق به واسطه تحقق یک فرد محقق میگردد و با نفی فردی نیز منتفی میگردد.[2]
عدم مساوی است با نیستی مطلق و نداری محض و هیچ بهرهای از وجود ندارد و به همین جهت است که تمایز میان مصادیق آن راه ندارد و علیت هم به آن منسوب نمیگردد.[3] وحدت مفهوم عدم، بینیاز از برهان بوده و در زمره بدیهیات و اولیات است و دلایلی که برای آن مطرح شده است، جنبه تنبیهی دارد.[4]کثرت پذیر نبودن عدم مختص به موطنی خاص نظیر ذهن یا خارج نیست.عدم در هیچ ظرفی جز از ناحیه اضافه به غیر متکثر نمیشود و در چنین مواردی نیز عدم به حصههای مختلفی که مربوط به مسلوبهای گوناگون باشد تقسیم نمیشود؛ یعنی عدم دارای حصههای متفاوتی که مربوط به شجر، حجر و غیره باشد، نیست.تمام اموری که در بقعه عدم و در کتم بطلان و ظلمتکده نیستی است، فرض میشوند، از آن جهت که معدوم هستند، فاقد کثرت است و معدوم در هر ظرفی اعم از خارج و ذهن که باشد، چیزی جز همان بطلان و لاشیء نیست و در این مسأله، تفاوتی میان عدم و معدوم نیست و اگر تمایزی به عدم راه مییابد، در حقیقت متعلق به اموری است که عدم به آنها اضافه میشود و استناد هر گونه امتیاز به عدم و یا معدوم، مجازی است.[5]
بحث از عدم تاریخچه بسیار طولانی است. در میان فلاسفه اسلامی، ابن سینا در کتاب شفا، بحث از آن و احکام آنرا مطرح نمود و افرادی مانند خواجه نصیر در تجرید آنرا دنبال کردند.عدهای متکلمان با ایراد شبهاتی بر این نظرات بحث مزبور را دنبال کردند و سایر حکما و متکلمین نیز در پی نفی یا تأیید این نظرات، در بحث شرکت داشته اند و بر غنای آن افزودند.
در میان فلاسفه غرب، عدم جایگاه دیگری دارد. هگل، عدم را معادل وجود میداند. فلاسفه اصالت وجود انسانی، وجود و عدم را متفاوت میدانند و سارتر، عدم را دارای یک صفات جعلی میداند؛ یعنی چون معنای آن نفی و فقدان است و خود به خود وجود ندارد بنابراین عدم، جعلی است و همیشه به دنبال و به تبع وجود است.[6]
احکام عدم:
1.عدم به واسطه اضافه به ملکات و عدم مقید و مضاف شدن، همانگونه که تکثر مجازی مییابد و تمایز مییابد، به احکام دیگر وجود نیز متصف میگردد. یکی از این احکام، استناد علیت به اعدام است. در این باره گفته میشود، علت معدوم بودن معلول، عدم علت است. مثلا اینکه میگویند عدم مشروط به عدم شرط وابسته است و نه به عدم سایر اشیاء، و یا این که وجود ضد با عدم ضد دیگر همراه است، حکمی مجازی و از باب وصف به حال متعلق موصف میباشد.[7]
2.عدم همانگونه که کثرت پذیر نیست، وحدت پذیر نیز نیست و دارای تحصلی نیز نیست؛ زیرا وحدت مساوق با هستی است و هستی، نقیض عدم و نیستی است. به عبارت دیگر، وحدت و کثرت فرع بر اصل هستی شیء هستند و عدم، لاشیء است و لاشیء نه متصف به وحدت میشود و نه متصف به کثرت.[8]
3.در میان اعدام، علیت نیز وجود ندارد.[9] زیرا عدم واقعیتی ندارد. عدم نفس لاواقعیت است. در میان پوچی، علیت و معلولیت معنی ندارد تا بگوییم عدمی علت برای عدمی دیگر است.[10]
4.از معدوم مطلق که هیچ بهرهای از تحصل ندارد، نمیتوان خبر داد؛ زیرا از چیزی میتوان خبر داد که شیئیت داشته باشد و عدم و معدوم مطلق شیئیتی ندارد.[11]این امر هم شامل خبر سلبی است و هم شامل خبر ایجابی. [12]
ایرادات معنای مشهور عدم
دو ایراد بر اصل معنای مشهور عدم وارد شده است:
1.شبهه اول، شبهه معدوم مطلق یا مجهول مطلق است. این ایراد میگوید اگرعدم مساوی با نیستی محض است، پس چطور از آن خبر داده میشود و مثلا گفته میشود، معدوم مطلق شیء نیست.[13]بنابراین همه معدومها سراسر نیستی و ناداری نیستند بلکه برخی از معدومها ممتنع هستند و عین نیستی است و تعدادی از عدمها، معدوم ممکن است که شیئیت دارد اگرچه وجود ندارند.عدهای آمدند و این بحث را به موارد دیگری نیز تعمیم دادند.این موارد در ردیف اصل اشکال معدوم مطلق قرار دارند و جوابهایی که به این امور داده شده است، به نوعی جواب از این ایراد نیز هست. این موارد عبارتند از:تصور عدم برای نفس، توسط خودش؛ امتناع شریک الباری؛ کل خبری کاذب.لاثابت و لا موجود فی الذهن.[14]
دو جواب از این ایراد داده شده است:
أ.جواب اول این است که شما گفتید که در قسم معدوم های مطلق ممکن، موضوع قضیه خبری قرار می گیرند و از آنها خبر داده میشود پس شیئیت دارند، همین ایراد در مورد معدوم ممتنع نیز جاری است.در این قسم نیز چنین کاری صورت میگیرد؛ مثلا قضیه امتناع اجتماع نقیضین به اعتبار ظرف خارج است و گفته می شود که اجتماع نقیضین محال است در حالی که تحققی در خارج برای اجتماع نقیضین وجود ندارد. بنابراین در معدومهای ممتنع هم باید این حرف را میزدید و این ایراد اختصاصی به معدوم ممکن ندارد.[15]
ب.معوم مطلق چیزی است که نه در ظرف ذهن تحقق دارد و نه در ظرف خارج.در حالیکه آنچه موضوع قضیه واقع میشود حداقل باید ثبوتی (ولو فرضی) در ذهن داشته باشد. پس این موارد که به عنوان معدوم مطلق ارائه شد، در ظرف ذهن تحقق دارند و چنین اموری اصلا معدوم مطلق نیستند.[16]
2.ایراد دوم نیز از سوی عده دیگری از متکلمان ارائه شده است.این افراد معتقد هستند که برخی از امور است که اگرچه وجود ندارند ولی معدوم هم نیستند و به وسطه اتصاف به "عدم وجود و عدم نیستی"در ظرفی که واسطه میان وجود و عدم است و به نام "حال"معروف است قرار دارند و در این ظرف دارای شیئیت هستند.
جواب این ایراد نیز این است که این امر مستلزم ارتفاع نقیضین بوده و شبهه در مقابل بدیهی است.[17]
3.خواجه نصیر الدین طوسی در تجرید الاعتقاد در مورد کثرت نداشتن اعدام و عدم تمایز در آنها، سه مثال به عنوان نقض آورده است.این موارد عبارتند از، "علیت عدم علت برای عدم معلول"، "منافات عدم شرط با وجود مشروط "و "مصحح بودن عدم یک ضد برای وجود ضد دیگر".[18] جواب این ایراد این است که این احکام مربوط به عدم مطلق نیست. بلکه مربوط به عدم مضاف و مقید است. توضیح اینکه در مقابل عدم مطلق، عدم مقید و مضاف قرار دارد که بهرهای فرضی از وجود دارد و به این ترتیب، عقل آنرا به وجود نسبت میدهد و در سایه این اضافه، بهرهای از ثبوت و وجود فرضی در ظرف ذهن میپذیرد و به تبع همین ثبوت، تمایر میان آن راه مییابد و و مثلا گفته میشود فلانی کور نیست، ناشنوا نیست.[19]در این موارد، عقل ابتدا اشیائی را که به ذات و یا به عوارض خود مطابق با یکی از انحاء چهارگانه تمایز، متمایز هستند، مانند علت و معلول، شرط و مشروط، ساهی و سفیدی که متضاد با یک دیگر هستند، تصور میکند و آنگاه مفهوم واحد عدم را به آنها اضافه مینماید. سپس عدم علت و عدم معلول، و عدم شرط و عدم مشروط، و یا عدم سیاهی و عدم سفیدی به دست میآید.[20]
اهمیت بحث از عدم:
در مورد اهمیت بحث عدم بایستی گفت، این بحث از چند جنبه اهمیت دارد؛
أ.این مفهوم چون منشأ ایجاد قاعده مهم امتناع اجتماع و ارتفاع نقیضین است و به همین واسطه در مباحث علمی و فلسفی که نقش مهمی را دارد و تا بحث از آن روشن نشود، نمی توان هیچ قاعده علمی را اثبات نمود؛[21]
ب.از سوی دیگر یکی از راه های اثبات وجود ذهنی، بحث از عدم است؛[22]
ج.اهمیت دیگر این بحث از این جنبه است که بدون شناخت صحیحی از عدم، شناخت دقیقی از موجودات پیدا نمی کنیم و اندیشیدن به درستی روی نمی دهد؛ زیرا مثال تا مراد از سرد بودن اتاق معلوم نشود، درک درستی از گرما به دست نمی آید.[23]حکیم سبزواری در این زمینه می گوید که اگر عدم را نشناسیم، از شناخت کثرت هستی باز خواهیم ماند؛ زیرا کثرت از فقدان برخی نسبت به برخی دیگر ظهور مینماید و اگر هیچ موجودی فاقد موجودی دیگر نباشد و وهر موجودی واجد جمیع اشیاء باشد، بیش از یک شیء محقق نخواهد بود و در این صورت کثرت پدیدار نخواهد شد. در نتیجه کثرت از جهت فقدان و عدم اشیاء نسبت به یک دیگر ظهور می کند.[24]
د.از طریق وحدت مفهوم عدم و نیستی، برای اثبات وحدت مفهوم هستی و اشتراک معنوی وجود استفاده میشود.خواجه نصیر طوسی، در تجرید و سبزواری از این استدلال استفاده نموده اند.البته چنین استدلالی مستلزم دور نیست؛ زیرا تصور اصل معنای عدم به وساطت مفهوم وجود است. اما اثبات وحدت معنای متصور عدم از طریق وحدت مفهوم وجود نیست تا اگر بخواهیم از طریق وحدت مفهوم عدم، وحدت مفهوم وجود را ثابت کند، دور پیش بیاید.[25]
ه.یکی دیگر از موارد اهمیت بحث از عدم، از جهت طرح بحث وحدت و کثرت است.زیرا از احکام کثرت "غیریت" است و غیریت بر دو قسم ذاتی و غیر ذاتی است.غیریت ذاتی، تقابل نام دارد و از اقسام تقابل تناقض است.طرح مسأله تناقض بدون ادراک عدم، ناممکن است؛ زیرا تناقض، ناسازگاری یک شیء با سلب آن است و نقیض هر امر رفع آن است. بنابراین اگر سلب و رفع اشیاء را که عدم آنهاست ادراک نکنیم، تناقض را نیز نمی توانیم درک نماییم.[26]