24 آبان 1393, 14:6
كلمات كليدي : عقل اول، عقول عشره، صادر اول، قاعده الواحد، ارسطو، واجب بالذات، وحدت تشكيكي، بسيط من جميع الجهات
نویسنده : حسن رضايي
بر طبق نظر اشراقیون عقل اول عبارتست از اولین مخلوق الهی. آنان میگویند: حق-تعالى- اوّل چیزى که آفرید، ملکى بود که آن را «عقل اوّل» مینامند. این اصطلاحات از آن زمان رواج یافت که فلاسفه مشاهده کردند که بر اساس قواعد مسلم عقلی، از یک سوی ذات واجب الوجود که خالق عالم است، از همه جهات بسیط است و از همه جوانب کثرت، خالی و منزه است و از سویی دیگر، از چنین موجودی که از همه جهات دارای بساطت است و هیچ جهت کثرتی در آن نیست، جز موجود بسیط دیگری نمیتواند صادر شود و گرنه سنخیت میان علت و معلول از بین میرود که بطلانش واضح و در موضع خود مسلم است.[1] از سوی سوم، آنان میدیدند که در عالم، کثرتها وجود دارند و موجودات با ماهیات متباین در خارج هستند. بنابراین لازم بود که یک نظامی ترسیم شود که هم کثرتها را در عالم توجیه نماید و هم با "قاعده الواحد" منافاتی نداشته باشد. بدین منظور آنان در صدد حل این معضل برآمدند و قائل به موجوداتی شدند که میان ذات باری تعالی و ممکنات مادی و غیر مادی که دارای کثرتها هستند، واسطه باشند و این تلاش با نظریه عقول عشره ارسطو نظم خاصی یافت و پس از آن اکثر حرفها و بحثها حول این عقول بود.[2] مشکل اصلی، موجودی بود که اولین مخلوق الهی است. این مخلوق بر اساس قاعده الواحد میبایست از همه جهات بسیط باشد[3] و در عین حال باید میتوانست که ماهیات متکثر بعدی را به وجود بیاورد. بر این اساس در صدد تبیین اولین موجودی برآمدند که از ذات واجب الوجود صادر شده است. هر کدام از اندیشمندان بر اساس ذوق فکری خود، موجودی را به عنوان "صادر اول" معرفی نمود. وجود عام و تجلى سارى،[4] هیولى و صورت، جوهر و عرض، خیر و شر، اثبات و نفى، ایجاب و، لوح و قلم، فیض و محبت و غلبه از جمله این نظرات است.[5]
در این میان فلاسفه معتقد بودند که این موجود، عقل است. زیرا سایر احتمالات موجود باطل است؛ چند احتمال در مقام وجود داشت. اول اینکه این موجود نفس باشد که موجودی مجرد است ولی این باطل است و نفس نمیتواند این موجود صادر اول باشد؛ زیرا نفس مخلوط به دو نوع عدم است؛ یکى عدم تحلیلى ذهنى از جهت آنکه موجود ممکن است «و کل ممکن زوج ترکیبى له وجود و ماهیة» و دیگر عدم واقعى عینى که عبارتست از قوت و فعل؛ زیرا نفس هم بنا بر عقیده فلاسفهای که قائل به جسمانیة الحدوث بودن آن میباشند، مانند سایر موجودات مادى متصف به قوت و فعل است و بنابراین مرکب از قوت و فعل است. احتمال دوم، طبایع مادی است. این نظر نیز نادرست است؛ زیرا در طبایع نیز سه جهت عدمى وجود دارد که علاوه بر دو جهت عدمی فوق، جهت سوم مختص به آن مادى بودن آنها است. صور مقداریه هم ممکن نیست که اولین مخلوق باشند؛ زیرا که آنها دارای جهات متعدد عدمى هستند. بنابراین فقط عقل میماند که میتواند به عنوان صادر اول معرفی شود. چنانکه رسول اکرم(ص) مىفرماید: «اوّل ما خلق اللّه العقل». این مَلک دارای سه جهت است که آن را "سه پر" خوانند: یکى به معرفت خداوند متعال تعلّق دارد و یکى به معرفت خود و یکى به امکان خود.[6] عقل اول، به منزله همان نفس عالم است که افلاطون در"کتاب طیماوس" بدان اشاره نموده است؛ زیرا هم عقل ابن سینا و هم نفس عالم افلاطون در عین اینکه مخلوق ذات خداوند هستند، منشأ مخلوقات و مبدأ حرکات میباشند و چون خداوند واحد است، موجود اول، یعنى عقل نیز واحد است.[7]
این صادر دارای کثرت بالعرضی است؛ زیرا ذاتا ممکن است و در قیاس با ذات باری واجب است. زیرا که ذات خود و ذات مبدع خود را درمىیابد. اما جهت کثرتی که در آن وجود دارد ناشى از ذات حق نیست، بلکه ناشى از جهت امکانی خود او است. و این موجود، چنانچه گفته شد دارای سه جهت بود که آن را سه پر خوانند: یکى به معرفت حق-تعالى- تعلّق دارد و یکى به معرفت خود و یکى به امکان خود تعلّق دارد. از آن جهت که به معرفت حق تعلّق دارد که معرفت شریفتر است، عقل دوم را ایجاد نمود و به واسطه آن جهت که به امکان خود تعلّق دارد که از رتبه وجودی پایینتری برخوردار است جسمى را آفرید و آن فلک است و بدان جهت که تعلّق به معرفت خود داشت که آن واسطه است، جان آن فلک را آفرید که به آن نفس میگویند. عقل دوم نیز دارای همین سه جهت است.[8] همین طور تا عقل دهم و فلک نهم ایجاد شدند[9] و از عقل دهم، عقول و نفوس بشرى افاضه شد. و از فلک نهم عناصر اربعه.[10]
علیرغم این تفاصیل، یک اشکال اساسی هنوز پابرجاست. اشکال این است که عقول و نفوس کثیره و افلاک نه گانه با ستارگان بىشمار و این همه محسوسات مادّى گوناگون به چه ترتیبى از خداوند متعال به واسطه این عقل اوّل صادر شدهاند؟ اگر عقل اوّل، بر طبق قاعده الواحد میبایست مثل واجب تعالى «واحد من جمیع الجهات» باشد، پس جز یک عقل، چیز دیگرى از آن به وجود نمىآید و این سلسله هرگز به پیدایش اجسام منتهى نمىشود. امّا اجسام به وجود آمدهاند، پس براى اینکه کثرات صادر شوند باید کثرتى هر چند اعتبارى در عقل اوّل باشد.[11] هر یک از فلاسفه در جواب از این اشکال، نظری ارائه داده اند. اما به نظر میرسد این جوابها نیز قانع کننده نبوده است. چنانچه صاحب مواقف بعد از بیان و ذکر ادله فلاسفه مبنى بر وجود عقول عشره و توجیهی که برخی در مورد صدور امور کثیره از موجودی واحد بیان کردهاند، میگوید: این اعتبارات و جهات که در عقل اول وجود دارد و بدان وسیله عالم کثرات را توجیه میشود، اگر وجودى است، مصدر آنها که همین وجود واحد است، نیز باید متعدد و متکثر باشد و اگر عدمی است و از اعتبارات عقلى، ایرادش این است که بر فرض همین اعتبارات منشأ صدور این کثرتها شده است، در حالیکه امور عدمى نمیتواند منشأ امور وجودى باشد.[12] در مقام پاسخ به این سؤال عدهای گفتهاند که این جهات و اعتبارات، عدمى هستند و علیرغم عدمی بودنشان لکن شرط در تأثیر گذار بودن عقل اول جهت ایجاد کثرات هستند. عدهای دیگر معتقدند که این اعتبارات و جهات وجودى هستند ولی مجعول نمىباشند تا گفته شود مصدر این امور وجودی نیز خودش باید متکثر باشد، بلکه این امور از ذات عقل اول نشأت میگیرند.[13]
ایراد مهم دیگری که به ذهن میرسد این است که بر اساس این قاعده، غیر از عقل اول، سایر موجودات مخلوق غیر خداوند هستند و این با توحید افعالی ناسازگار و معارض است و راه اثبات صانع را میبندد.[14] علاوه بر اندیشمندان و متکلمان مسلمان، برخی از متفلسفان غربی نیز از حل این شبهه عاجز شدهاند و حتی این فلاسفه غربی به دلیل عجز و ناتوانی از این مسئله، گمان کردهاند که فلسفه و متافیزیک باطل است و عقل در شناخت واقع، ناتوان است.[15] در جواب از این شبهه، حکما و فلاسفه هر یک نظری را ارائه دادهاند. بر اساس حکمت مشاء و اشراق، این تعارض بدین صورت حل میشود که کار با واسطه خداوند میتواند کثیر باشد؛ زیرا معنای قاعده الواحد این نیست که غیر از حق تعالی میتواند فاعل حقیقی دیگری بشود. بلکه این قاعده، صدور صادر اول را بدون قید و شرط و بدون واسطه مستند به واجب الوجود میداند و این منافاتی با این ندارد که دیگر موجودات نیز به صورت با واسطه از واجب صادر شده باشند. وساطت سایر موجودات نیز در ایجاد پدیدههای عالم، وساطت مجازی و غیر حقیقی است به این معنا که هز یک از آنها به نحو تأثیر آماده ساز، شرط و یا رفع مانع در صدور موجودی دخیل هستند. بر اساس حکمت متعالیه، وحدت صادر نخست، وحدت تشکیکی ظلی است که در ظل وحدت حقیقی واجب الوجود بالذات قرار گرفته و همه کثرتهای شخصی، عددی، نوعی و جنسی را فرا میگیرد و با کثرت تشکیکی جمع میشود. بنابراین بر اساس قاعده الواحد، صدور بدون واسطه غیر از عقل اول توسط واجب بالذات نفی میشود و بر اساس توحید افعالی، فعل واجب میتواند یک فعل باشد که به نحو تشکیکی همه کثرت ها را دربر میگیرد.[16]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان