كلمات كليدي : مدل قياسي قانونمند، منطق تاييد تجربي، پارادوكس تاييد، پارادوكس سبز آبي، همپل
نویسنده : سيد محمد تقي موحد ابطحي
کارل گوستاو همپل در 8 ژانویه 1905 در اورانینبورگ آلمان به دنیا آمد. در دانشگاه های گوتینگن، هایدلبرگ، وین و برلین درس خواند. دکترای خود را در 1934 از دانشگاه برلین دریافت کرد. در ابتدا ریاضیات و فیزیک می خواند، اما بعد به فلسفه روی آورد و تحت تاثیر رایشنباخ، شلیک و کارناپ قرار گرفت و از طریق گروه فلسفه علم تجربی برلین با حلقه وین ارتباط پیدا کرد. در 1934 آلمان را ترک کرد و تا 1937 در بروکسل با همکاری اوپنهایم به تحقیق پرداخت. سپس به آمریکا رفت و در 1944 به تابعیت آن کشور درآمد و همکاری خود را با کارنپ آغاز کرد. تدریس در دانشگاه های ییل(1948 تا 1955)، پرینستون(از 1955 به بعد)، سیتی کالج نیویوریک، کالج کویینز، هاروارد، اورشلیم، برکلی، پیترسبورک، استاد کرسی فلسفه استوارت در دانشگاه کلمبیا، عضویت فرهنگستان علوم آمریکا و سردبیری نشریه شناخت وابسته به حلقه وین از مناسب علمی وی میباشند. آثار همپل بیشتر در منطق، فلسفه ریاضیات و علم و روششناسی است. استفاده از زبان منطقی و ریاضی در تحلیل مفاهیم علمی و فلسفی و نثر شیوا و روان، از ویژگی آثار همپل است. همپل در 1988 در سن 83 سالگی از دنیا رفت[1].
همپل سعی داشت آرای اصلی پوزیتویستهای منطقی را به شکل پذیرفتهتری عرضه کند، با این حال گاهی نیز از نظرات این مکتب عدول و به نقد افکار آنها پرداخته است. برای مثال وی در مقالههای دهه 1930 استدلال میکند که ملاک معنیداری که پوزیتیویستها تا آن مقطع ارائه کردهاند، قابل دفاع نیست؛ چرا که مطابق آن همه احکام کلی علوم تجربی بیمعنا خواهند بود. ملاکی که وی برای معناداری پیشنهاد میکند، انعطافپذیرتر از ملاک اولیه پوزیتویستهای منطقی است. وی با استناد به این که ارائه تعریف دقیق درباره بسیاری از اصطلاحات متداول در علوم ناممکن است، مدعی شد که ملاک معنیداری باید درستی از راهی پیش برود که دانشمندان از آن راه، زبان روزمره و متداول علمی را توسعه میبخشند. مقالههای وی در این مقطع در حقیقت راه گذر از پوزیتیویسم منطقی به تجربهگرایی منطقی را هموار کرد.[2] همپل از افکار خارج از جریان اصلی پوزیتویسم نیز اثر پذیرفته است. برای مثال متاثر از پوپر، غالبا و بیآنکه تصریح کند، آزمونپذیری را مترادف با ابطالپذیری میگیرد، با این حال وی به تایید نظریهها نیز توجه داشته و کوشید که میان این دو معیار را جمع کند. کوشش او در این زمینه، ادامه کوششهای کارنپ برای تاسیس منطق استقرائی است که راه او را از راه پوپر جدا میکند[3].
در مقاله "نقش قانون های کلی در تاریخ[4]"(1942) کوشید تا اثبات کند که تاریخدانان وقایع تاریخ بشری را به همان شیوهای تبیین میکنند که علمای طبیعی رویدادای جهان طبیعی را و میان تاریخ (علوم انسانی به طور کلی) با علوم طبیعی از حیث روش تفاوت اساسی وجود ندارد. این نوشته گام بزرگی در تعمیق اندیشه وحدت علم بود که از مهمترین آراء فلاسفه پیرو حلقه وین است. وی در مقدمه کتاب فلسفه علوم طبیعی هم اشاره می کند که بسیاری از آنچه وی درباره روشها و مفاهیم اساسی تحقیق علمی مطرح کرده است، در مورد علوم اجتماعی هم مانند علوم طبیعی صادق است[5].
در مقاله "مطالعاتی در منطق تبیین[6]"(1943) الگویی برای تبیین علی عرضه کرد که به الگوی قیاسی قانونمند (مدل D-N) یا الگوی قانون فراگیرنده معروف است. بر اساس این الگو وقتی میتوانیم بگوییم رویدادی را تبیین کردهایم که منطقا بتوانیم آن را از چند قانون کلی و چند گزاره که حاکی از رویدادهای سابق برآناند، استنتاج کنیم. این تعبیر به مفهوم بحث برانگیز تبیین که از دیدگاه پوزیتویستها همواره متضمن معانی مابعدالطبیعی بود، و بنابراین از استفاده آن ابا داشتند، معنایی بخشید که به خوبی در چارچوب اندیشه های اصلی مکتب وین جای میگرفت[7].
همپل در دهه 1940 تلاش بسیاری انجام داد تا یک تبیین صوری از مفهوم قانون و تبیین قیاسی ارائه کند، اما نظریه وی با مثال های نقضی روبرو شد و سرانجام وی را متقاعد ساخت که نمیتوان درباره قوانین علمی و تبیینها نظریهای کاملا صوری و منطقی ارائه کرد[8].
همپل در مقاله مطالعاتی در منطق تبیین بحث پارادوکس تایید برای اولین بار طرح کرد. این پارادوکس در قالب مثال چنین بیان شده است. شهودا در مییابیم که:
کلاغ سیاه مشاهده شده(Ra Ba)،
موید قضیه
S1 = "هر کلاغی سیاه است" ( (x)(Rx --- Bx) ) میباشد.
از طرفی این قضیه منطقا معادل است با
S2 = "هر غیر کلاغی غیر سیاه است."
بنابراین هر مشاهدهای که S2 را تایید کند، S1 را هم تایید میکند. مطابق این استدلال هر غیر سیاه غیر کلاغی، برای مثال کاغذ سفید یا کفش سبز موید "هر کلاغی سیاه است." میباشد که این مطلب با شهود ما سازگاری ندارد. پارادوکس تایید برای فیلسوفان علم (به خصوص گودمن)، بسیار الهام بخش شد، اما خود همپل معتقد بود که در اینجا پارادوکس واقعی وجود ندارد و پارادوکسی که احساس میشود، حاصل شهودهای مخدوش است. وی در صدد برآمد تا با اصلاح درک شهودی ما درباره تبیین، این پارادوکس را حل کند[9].
همپل در مقاله "وجوه تبیین علمی[10]"(1965) در واکنش به پارادوکس سبزآبی گودمن، میپذیرد که تایید باید تا اندازهای عملگرایانه باشد و محدودیتهایی را برای انواع محمولهای مجاز دربرگیرد.
در مقاله ماهیت صدق ریاضی میکوشد به این سوال پاسخ دهد که در ریاضیات چه دلایلی ما را ملزم به پذیرفتن نظریههای آن میکند؟ وی پس از بررسی دیدگاههای چندی در این زمینه (برای مثال بدیهی بودن یا تجربی بودن گزارههای ریاضی یا تقلیل ریاضی به منطق و ...) سرانجام به این نتیجه میرسد که نظام ریاضیات، ساختار مفهومی مهمی است که هیچگونه محتوای تجربی ندارد، ولی، ابزار نظری قوی و ضروریای برای فهم علمی جهان تجربیات ما میباشد[11].
در مقاله هندسه و علم تجربی(1945)، وجه تمایز ریاضیات را از شاخههای مختلف علم تجربی، ضرورت منحصر به فرد نتایج آن معرفی کرده، سپس با اشاره به تاریخچهای از نارسائی هندسه اقلیدسی و پیدایش هندسههای نااقلیدسی و بحث درباره هندسه محض و هندسه تجربی به این نتیجه می رسد که تا آنجا که قوانین ریاضی به واقعیت اشاره دارند، یقینی و ضروری نیستند، و تا آنجا که یقینی هستند، به واقعیت اشارهای ندارند[12].
همپل در کتاب فلسفه علوم طبیعی[13](1966) به فرایند پژوهش علمی اشاره میکند. به عقیده وی پژوهش علمی با یک مسئله آغاز میشود، سپس برای حل آن مسئله فرضیات مختلفی ارائه میگردد. نتایج این فرضیات به روش قیاسی به دست آمده و بر اساس آنها هر یک از فرضیات آزمایش میگردند. نتایج متفاوتی که از آزمایش به دست میآید را میتوان در دو قالب کلی زیر نمایش داد:
الف) اگر H(فرضیه) صادق باشد، آنگاه I(نتایجی که به روش قیاسی از فرضیه به دست میآیند) هم صادق است. شواهد تجربی نشان میدهد که I صادق نیست. از این دو مقدمه با استفاده از منطق قیاسی نتیجه می گیریم که H صادق نیست.
ب) اگر H صادق باشد، آنگاه I هم صادق است. شواهد تجربی نشان می دهد که I صادق است. در این جا با استفاده از منطق قیاسی نمیتوان نتیجه گرفت که H صادق است. اما وضع و حالت وقتی که فرضیهای بارها به محک آزمون میرود و از همه آنها موفق بیرون میآید، با وضعیتی که اصلا فرضیه را نیازمودهایم، متفاوت است و این نشان میدهد که چنین آزمون هایی تا اندازهای فرضیه را تایید و تقویت میکنند که البته دامنه این تایید به جنبههای مختلف فرضیه و دادههای آزمونی وابسته است[14]. همپل همچون کارنپ به دنبال ارائه نظریهای برای تایید بود. با این تفاوت که کارنپ نظریه کمی درباره تایید (این که درجه حمایت یک شاهد تجربی از یک فرضیه چقدر است؟) را دنبال میکرد و همپل به دنبال نظریه کیفی درباره تایید بود و به عبارتی میخواست روشن کند که تحت چه شرایطی شواهد به دست آمده از آزمون تجربی از فرضیه حمایت میکند؟[15] به عقیده وی کمیت، تنوع و دقت شواهد تجربی از جمله عواملی لازم برای تایید یک فرضیه هستند و از آنجا که این عوامل قابل بررسی دقیق کمی نیستند، پروژه کارنپ هر چند در مورد زبان تاسیسی او به نتایج روشنگری رسیده است، اما این پروژه در ارتباط با زبانی که در علم به کار می رود ناموفق است[16].
همپل دیدگاه کسانی را که معتقدند با استفاده از منطق استقرائی (مشاهده واقعیات، طبقهبندی آنها و به دست آوردن احکام کلی) میتوان به روش مکانیکی فرضیهپردازی کرد را این چنین نقد میکند: اولا امکان گردآوری تمام واقعیات مرتبط با یک پدیده خاص وجود ندارد؛ چرا که در این صورت باید وضعیت تمامی ستارگان، سیارات، خصوصیات ظاهری و باطنی افراد و ... در زمان وقوع پدیده مورد مطالعه گردآوری شود. در ثانی واقعیات تجربی را می توان به صورتهای کاملا مختلفی طبقهبندی کرد. پس در این دو مرحله دانشمند ناچار است از فرضیههای صریح یا ضمنی پیشینی استفاده کند که خود آنها به روش استقرائی به دست نیامده باشند. نکته دیگری که همپل به آن اشاره میکند این است که مفاهیم نظری موجود در فرضیهها (اتم، الکترون، تابع موج و ..) هیچگاه نمیتوانند از گزارههای مشاهدتی نتیجه شده باشند. به عقیده همپل چیزی به نام قواعد استقراء که بتوان با استفاده از آن فرضیهها را به طور مکانیکی به دست آورد وجود ندارد و رسیدن از دادهها به فرضیات نیازمند تفکر خلاق است[17]. وی متاثر از تز دوئم کواین و با استناد به نقش فرضیههای کمکی در فرایند استنتاج گزارههای مشاهدتی از فرضیه اصلی[18] آزمون قاطع و سرنوشت ساز در علم را منطقا غیر ممکن میداند، اما مسامحتا و از لحاظ عملی برخی از آزمونهای علمی را آزمون قاطع میداند[19].