كلمات كليدي : قدرت الهي، واجب الوجود، قادر بالذات
نویسنده : جابر توحيدي اقدم
قدرت در لغت نیرویی است که بتوان کارها را با آن انجام داد «قدرت» اعم از «استطاعت» است که تنها بر توانایی به وسیله اعضا و جوارح اطلاق میشود، از این رو در مورد خداوند به کار نمیرود به خلاف «قدرت» لذا به خداوند «قادر» «قدیر» و «مقتدر» گفته میشود.[1]
به کسی که قدرت دارد «قادر» گفته میشود.
در اصطلاح دو تعریف برای قدرت ارائه شده است:
1- قدرت صفتی است که به واسطه آن انجام و ترک کار برای شخص ممکن میشود.[2]
2- قدرت صفتی است که با آن اگر شخص بخواهد کار را انجام میدهد و اگر بخواهد آن را ترک میکند.[3]
تعریف نخست از متکلمان است و بر آن اشکال شده که قدرت به این معنا تنها در مورد انسان و حیوان صحیح است اما دربارۀ خداوند صحیح نیست؛ چون خداوند که واجب الوجود است هم در ذات و هم در صفت خود واجب الوجود است (یعنی هم وجود ذاتش واجب است و هم وجود صفاتش و محال است ذات و صفات خداوند موجود نباشد)
و معنای امکان در او راه ندارد. صدق قدرتی که در آن معنای صحت و امکان اخذ شود در واجب الوجود ممتنع است، چون اگر قدرت او امکان صدور فعل و ترک فعل باشد در صفات او که عین ذات است تغیر راه یافته پس در ذات جهت امکانی راه مییابد و این محال است؛ زیرا واجب الوجود بالذات از همه جهات واجب الوجود است، پس وجود قدرت نیز در او واجب است.[4]
پروردگار بالفعل و از ازل تا ابد «قادر بالذات» است. زیرا در جمیع صفات کمال فعلیت مطلقه است. اما قدرت در ما و دیگر موجودات صاحب قدرت بالقوه است. پس برای این که به فعلیت برسد باید مرجحی پیدا شود. قدرت خداوند متوقف بر داعی و مرجحی نیست تا او را به فعلی بکشاند، چون خداوند قادر بالفعل است از این رو قدرت او علم او است، پس از همان حیث که قادر است عالم هم هست و علم او سبب صدور فعل از او میشود.[5]
اما تعریف دوم از فلاسفه است و با توجه به مطالب فوق تعریف بهتری است و اطلاق آن بر خداوند صحیح است. چون در تعریف «اگر بخواهد انجام میدهد و اگر بخواهد ترک میکند»
قضیهای شرطیه است و صدق آن تنها به صدق «مقدم» محقق میشود و محتاج به صدق تالی نیست پس خداوند اگر بخواهد انجام میدهد و اگر نخواهد نمیکند، لکن همیشه میخواهد و خواستن او ازلی و عین ذات وی است و هیچ گاه تبدیل به نخواستن نمیشود، زیرا اگر وقتی بخواهد و زمانی نخواهد، این تغییر حالت است و تغییر لازمهاش امکان بلکه حدوث است و این با واجب الوجود بودن او ناسازگار است.[6]
ادله قدرت الهی
قدرت و توانایی خداوند جهان را از راههای گوناگونی میتوان اثبات کرد که در اینجا بعضی از آنها را بیان میکنیم:
1- عجائب و شگفتیهای جهان آفرینش
همچنانکه وجود پدیده بر وجود آفریننده خود گواهی میدهد، صفات و خصوصیات وجودی پدیده، منعکس کنده اوصاف و خصوصیات خالق و آفریننده خود میباشد، دیوان حافظ و سعدی و فردوسی هم نشان دهنده این است که اشعار موجود در این دیوانها اثر یکی از انسانها است و هم اینکه گوینده این اشعار از ذوق ادبی سرشار و قریحه شعری فوق العاده و نیرومند برخوردار بوده است که در سایه آن توانسته است این شاهکارهای ادبی را به وجود بیاورد. نظامهای شگفت انگیز موجودات جهان، از اتم گرفته تا کهکشانها و ساختمانهای پیچیده موجودات زنده گیاهی و حیوانی و انسانی و بررسی سلولها و پیچیدگیهای فوق العاده آنها، هم نشان دهنده صانع آنهاست و هم دلیل قدرتمندی و توانایی فوق العاده و نامتناهی او میباشد.
2- فطرت انسانی
انسان در مواقع سختی و بیچارگی ناخودآگاه به نقطهای متوجه میگردد که او را برای رفع گرفتاری و بیچارگی قادر و توانا میداند.[7] قرآن میفرماید:
«بگو اگر راست میگوئید به من خبر دهید که اگر عذاب الهی به سوی شما فرا آید یا روز رستاخیز برسد آیا جز خدا کسی را به یاری خود دعوت میکنید، بلکه تنها او را میخوانید و اگر او بخواهد چیزی را که او را برای آن میخوانید از بین ببرد در این موقع آنچه را شریک و انباز خدا پنداشتید و فراموش میکنید.»[8]
3- صاحب جمیع مراتب وجود بودن خداوند
چون ذات واجب الوجود دارای جمیع مراتب وجود است لذا باید هر صفت کمالیه وجودی را دارا باشد زیرا اگر فاقد آن باشد فاقد مرتبهای از وجود خواهد بود و این منافات با وجود غیرمتناهی است و چون صفت قدرت کمال و امر وجودی است لذا خداوند باید آن را داشته باشد.[9]
4- حدوث عالم
چون جهان حادث است (زیرا ممکن است و مسبوق به عدم) باید موثر و ایجاد کننده آن قادر مختار باشد برای اینکه اگر موجب باشد اثر و معلول او نمیشود از وی مؤخر باشد. بنابراین باید عالم قدیم باشد یا آفریننده آن حادث و هر دو باطل است چون خداوند قدیم است و حیات ازلی و ابدی دارد و جهان هم حادث است پس خداوند قادر مختار است. توضیح اینکه موثر و پدید آورنده جهان اگر موجب و وادار شده به کاری باشد اثرش از وی تخلف ناپذیر خواهد شد و لازمه آن یا قدیم بودن عالم است با اینکه عالم حادث است یا حادث بودن خود موثر که لازمهاش تسلسل است که در جای خود بطلانش اثبات شده پس موثر عالم قادر و مختار است.[10]
5- کسی که کارهایش از روی اختیار است، کاملتر و برتر از کسی است که در کارهایش مجبور است و از خود قدرتی ندارد، میدانیم که خداوند در میان همه صفاتی که یک موجود میتواند آنها را داشته باشد. کاملترین و شریفترین آنها را دارد، برای مثال صفاتی مانند قادر و مضطر، عالم و جاهل متکلم و غیرمتکلم و...که دو به دو در برابر هماند و یک موجود از آن رو که موجود است میتواند به آنها متصف شود، خداوند چون باید کاملترین و شریفترین صفات را داشته باشد از میان این صفات، صفتهای قادر، عالم، متکلم و سایر صفات کمال را دارد.[11]
6- بر اساس تعریف قدرت، قادر نبودن خداوند در صورتی صادق است که مشیت او به وقوع کاری تعلق پذیرد و در عین حال آن کار واقع نشود و یا در صورت تعلق مشیت به عدم وقوع، آن کار واقع گردد. حال میپرسیم علت عدم تحقق آنچه که خدا خواسته است، چیست؟ در پاسخ به ایین سوال، با دو احتمال روبرو خواهیم بود: احتمال اول آن است که ذات الهی، خود، علت عدم تحقق آنچه خواسته است، باشد. این احتمال کاملا نامعقول و باطل است، زیرا معقول نیست که خدا از یکسو بخواهد کاری را انجام دهد و از سوی دیگر، خود، سبب عدم وقوع آن شود. به عبارت دیگر، این فرض با حکمت الهی ناسازگار است.
احتمال دوم آن است که موجودی غیر از خدا مانع تحقق خواسته او شود. این احتمال نیز نامعقول و باطل است، زیرا در جای خود ثابت گشته که خداوند واجبالوجود است یکتا و سایر موجودات همگی ممکنالوجود و مخلوقات اویند و در همه شئون خود، وابسته به خالق و آفریدگار خود میباشند. بنابراین، معقول نیست که موجود ممکنی که از خود هیچ استقلالی ندارد، بتواند در مقابل مشیت الهی بایستد و مانع تحقق آن شود.
بدین ترتیب، ثابت میشود که خداوند، قادر است زیرا به فرض تعلق مشیت و خواست او به چیزی، هیچ مانعی از آنچه او میخواهد، قابل تصور نیست.[12]
7- خداوند به موجودات قدرت داده و کسی که به دیگران قدرت داده فاقد آن نیست پس، کمال قدرت در او وجود دارد.[13]
سه نکته
1- هر چه صاحب قدرت از نظر وجودی کاملتر باشد، قدرت بیشتری دارد طبعاً موجودی که دارای کمال بی نهایت است قدرتش نامحدود است. از همین رو قدرت خداوند نامحدود است: «انّ الله علی کل شیء قدیر»[14]
2- کاری که متعلق قدرت قرار میگیرد باید امکان تحقق داشته باشد، پس چیزی که ذاتاً محال است، مورد تعلق قدرت قرار نمیگیرد و قدرت داشتن خدا بر هر کاری بدین معنا نیست که برای مثال بتواند خدای دیگری بیافریند زیرا خدا آفریدنی نیست، یا بتواند عدد (2) را با فرض عدد (2) بودن از عدد (3) بزرگتر کند، یا فرزندی را با فرض فرزند بودن، پیش از پدرش بیافریند.
3- لازمه قدرت داشتن بر هرکاری آن نیست که همه آنها را انجام دهد، بلکه هر کاری که بخواهد انجام میدهد و خدای حکیم جز کار شایسته و حکیمانه را نمیخواهد و انجام نمیدهد هر چند قدرت بر انجام کارهای زشت و ناپسند هم دارد.[15]