كلمات كليدي : مصدر، عامل نصب مفعول له، منصوب به نزع خافض، مفعول لأجله، مفعول من أجله، مفعول له حصولي، مفعول له تحصيلي، حروف تعليل
عنوان مورد بحث از اسم (مفعول) و قید آن (له) تشکیل شده و در مقابل "مفعول مطلق" است که چنین قیدی را ندارد. لفظ "مفعول" به تنهایی، اسم مفعول از مادّهی "فعل" و در لغت به معنای معمول و انجام یافته است[1] اما در صورت اِسناد آن به قید "له"، معنای "انجام یافته به سبب آن" خواهد داشت.[2] در این معنا "لام" برای تعلیل بوده[3] و قید "له" در مقابل قیود دیگری همچون قید "به" در "مفعولبه" و یا قید "فیه" در "مفعولفیه" است.[4]
"مفعولله" در اصطلاح نحو، عبارت است از مصدری منصوب که علت وقوع فعل و عملی را بیان میکند؛[5] مانند: «جِئْتُ رغبةً فیکَ»؛ در این مثال "رغبةً" مصدر منصوبی است که علّت انجام کار (آمدن) را بیان میکند.
وجه نامگذاری
همانطور که در معنای لغوی بیان شد حرف جرّ "لام" در "مفعولله" برای تعلیل است که با لحاظ این معنا، معنای لغوی در "مفعولله" با معنای اصطلاحی آن موافق خواهد بود؛ زیرا "مفعولله" مصدری است که توسط آن، علت و سبب وقوع انجام یافتهای (فعل و عملی) بیان میشود.
جایگاه "مفعولله"
در علم نحو، مباحث "مفعولله" در باب اسم، بخش منصوبات در کنار سایر مفاعیل بررسی میشود اما در میان عالمان نحو در ترتیب ذکر مفاعیل دو رویکرد مشاهده میشود؛ بعضی[6] مبحث "مفعولله" را به لحاظ مصدر بودن و نزدیکی آن به مفعول مطلق، بعد از مبحث "مفعولمطلق" آوردهاند[7] و در مقابل بعضی دیگر[8] بعد از مبحث "مفعولفیه" به آن پرداختهاند.
ذکر این نکته قابل توجه است که از مفعولله به "مفعول لأجله" و "مفعول من أجله" نیز تعبیر شده است.[9]
اقسام "مفعولله"
"مفعولله" بر دو قسم است:
1. مفعول لأجله
این قسم از مفعولله که به آن "مفعولله تحصیلی" نیز میگویند[10] در جایی است که فعل و عمل برای به دست آوردن و تحصیل آن واقع میشود؛ مانند: «ضَربتُک تأدیباً»؛ در این مثال "تأدیباً" مفعولله تحصیلی است که فعل و عمل زدن (ضرب) به خاطر به دست آوردن و تحصیل آن (ادب کردن) واقع شده است.
2. مفعول مِن أجله
این قسم از مفعولله که به آن "مفعولله حصولی" نیز میگویند[11] در جایی است که فعل و عمل به خاطر حاصل بودن آن، واقع میشود؛ مانند: «قعدتُ عن الحربِ جُبناً»؛ در این مثال "جُبناً" مفعولله حصولی است که فعل و عمل بازماندن (قعود) به خاطر حاصل بودن آن (ترسو و بزدل بودن) واقع شده است.
شرایط نصب "مفعولله"
مفعولله با وجود شرایطی منصوب واقع میشود که در ادامه به آنها اشاره میشود:
1. مصدر بودن آن؛[12] از این رو "العسَل" در مثال «جئتُک لِلعسلِ» به جهت مصدر نبودن، مجرور به "لام" شده و نصب آن (جئتُکَ العسلَ) بنابر مفعولله جایز نیست.
2. اتحاد آن با عامل در فاعل؛[13] از این رو لفظ "إستغاثة" در مثال «أجبتُ الصارخَ لإستغاثتِه»؛ مجرور به "لام" شده و نصب آن (أجِبتُ الصارخَ إستغاثتَهُ) بنا بر مفعولله جایز نیست؛ زیرا فاعل "إجابة" (متکلم)، غیر از فاعل "إستغاثة" (فریاد زننده) است.
3. اتحاد آن با عامل در زمان؛[14] از این رو لفظ "مساعدة" در مثال «ساعَدْتَنِی الیومَ لِمُساعِدَتِی إیّاک غَداً»؛ مجرور به "لام" شده و نصب آن (ساعَدتَنِی الیومَ مُساعِدَتِی إیّاک غَداً) بنا بر مفعولله جایز نیست؛ زیرا زمان در "ساعَدتَنِی" (امروز) با زمان در "مُسَاعِدة" (فردا) اتحاد ندارد.
در صورت عدم تحقق یکی از این شروط مذکور، نصب مفعولله جایز نبوده و در این صورت جر آن به حروف تعلیل ضروری است. این حروف که در کلام بر تعلیل دلالت دارند عبارتاند از:[15]
الف. "لام"؛ مانند: «جِئتُکَ لِلسمنِ ».
ب. "فی"؛ مانند: «دَخَلَت إمرأةٌ النارَ فِی هِرَّةٍ حَبَسَتهَا ».[16]
ج. "الباء"؛ مانند: «فَأَهلَکنَاهُم بِذُنُوبِهِم».[17]
د. "مِن"؛ مانند: «وَ لا تَقتُلُوا أَولَادَکُم مِن إملَاقٍ نَحنُ نَرزُقُکُم وَ إیّاهُم ».[18]
ذکر این نکته قابل توجه است که در صورت عدم تحقق شرایط نصب مفعولله و جر آن به حروف تعلیل، مفعولله اصطلاحی نبوده و در اعراب آن تعبیر "جار و مجرور" به کار میرود.[19]
حکم اعراب در "مفعولله"
حکم اعراب در مفعولله با توجه به وجود شرایط نصب و عدم آن بر دو گونه است:
1. جواز نصب و جر
در صورت وجود شرایط مذکور در نصب مفعولله، نصب آن بنابر مفعولله و جرّ آن به حروف تعلیل جایز است؛[20] مانند: «لازمتُ البیتَ إستجماماً»؛ در این مثال "إستجماماً" مفعولله و منصوب واقع شده و جرّ آن (لِلإستجمامٍ) نیز جایز است.
2. وجوب جر
در صورت عدم وجود شرایط مذکور در نصب مفعولله، جرّ آن به حروف تعلیل واجب است؛[21] مانند: «سَرَّتنِی أَشجَارُها لِثِمَارِها»؛ در این مثال لفظ "ثمار" به جهت مصدر نبودن، شرط نصب مفعولله را نداشته از این رو مجرور به حرف جرّ "لام" شده است.
عامل نصب "مفعولله"
با توجه به منصوب بودن مفعولله که از تعریف اصطلاحی آن نیز معلوم میشود، عامل نصب آن[22] بر دو گونه است:[23]
1. فعل؛ مانند: «تَحَفّظتُ فِی کلامِی خَشیةَ الزَللِ»؛ در این مثال "تَحَفّظتُ" عامل نصب و فعل است.
2. شبه فعل؛مانند: «الجُلوسُ فی المَسجِد انتظارَ الصّلاةِ عبادةٌ»؛[24] در این مثال "الجُلوس" عامل نصب و شبه فعل است.
اشکال "مفعولله"
مفعولله در کلام به سه شکل به کار میرود که در ادامه ضمن بررسی هر یک به حکم اعراب آنها نیز اشاره میشود:
1. مقرون به "ال"؛ مانند: «أجْلِسُ بینَ الأصدقاءِ الصلحَ»؛ در این مثال "الصلحَ" مفعولله و مقرون به "ال" واقع شده است. این شکل از کاربرد، بیشتر به صورت مجرور واقع میشود.[25]
2. مضاف؛ مانند: «تَحَفّظتُ فی کلامی خشیةَ الزللِ»؛ در این مثال "خشیةَ" مفعولله و مضاف واقع شده است. در این شکل از کاربرد، اعراب به دو نحو جایز است:[26]
الف. نصب؛ مانند: «تصدَّقتُ إبتغاءَ مرضاةِ الله».
ب. جر؛ مانند: « تصدَّقتُ لإبتغاءِ مرضاةِ الله».
3. مجرد از "ال" و اضافه؛ مانند: «زرتُ المریضَ اطمئناناً عَلیهِ»، در این مثال "اطمئناناً" مفعولله و مجرد از "ال" و اضافه واقع شده است.[27]
این شکل از کاربرد، شایع بوده و بیشتر به صورت منصوب واقع میشود.[28]
"مفعولله" در قرآن و حدیث
1. آیه «وَ إمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغَاءَ رَحمَةٍ من رَبِّکَ تَرجُوهَا فَقُل لَهُم قَولَاً مَیسُورًا»؛[29] (و هرگاه از آنان روی برتابی، و انتظار رحمت پروردگارت را داشته باشی، با گفتار نرم و آمیخته با لطف با آنها سخن بگو)؛ در این آیه شریفه "ابتِغَاءَ" مصدر منصوب و مفعولله واقع شده است.[30]
2. حدیث «و قال صلی الله علیه و آله: الجُلوسُ فی المسجِد انتظارَ الصّلاةِ عبادةٌ ما لم یُحدِثْ قیل: یا رسولَ اللهِ: و ما الحَدَثُ؟ قال صلّی الله علیه و آله: الاغتیاب»؛[31] (پیامبر اسلام فرمودند: نشستن در مسجد به انتظار نماز عبادت است تا حدثی از او سر نزده، پرسیدند: یا رسول الله حدث چیست؟ فرمود: غیبت)؛ در این حدیث شریف "انتظارَ" مصدر منصوب و مفعولله واقع شده است.
نکته
در پایان ذکر این نکته قابل توجه است که "حذف عامل مفعولله"، "تقدم مفعولله بر عامل"، "حذف مفعولله از کلام" و "عدم تعدد در مفعولله" از جمله مباحث مهم "مفعولله" هستند که در ضمن عنوان مستقل "اصل در مفعولله" مورد بررسی قرار میگیرند.