كلمات كليدي : گارفينكل، روش شناسي قومي، احتساب بازنگرانه، تحليل گفتگو، تشريفات تنزل پايگاهي
نویسنده : اصغر كاظمي
هارولد گارفینکل در 1917 در نیوجرسی آمریکا متولد شد. او از معدود جامعهشناسانی است که برنامههای تحقیقاتی- جامعهشناختی اصلی را بنیاد نهاد. او شاید تنها فردی باشد که چنین تحقیقاتی را در قرن 20 انجام میدهد و برخلاف بسیاری از نظریهپردازان مهم که بهطور فردی، سهمی جزئی در کانون جامعهشناسی داشتند، سهم او با رویکرد تجربی متمایزی مشخص میشود.[1]
گارفینکل صاحبنظری است که در ادامه نهضت پدیدارشناسی و بهویژه کارهای افرادی چون شوتس، مانهایم، و نیز تفکرات جدیدی که در حوزه شناخت ساختار "گفتار" عامه حاصل شده بود، مبادی پدیدارشناسی را در امریکا رواج داد. او روش مطالعه خویش را به منتهای جامعهشناسی خرد و نسبیگرایی که از درک هر نوع فرایند کلان و جدلی ناتوان میشد، سوق داد.[2]
وی در برابر ملاکهای علمی استاندارد و موجود در طبقهبندی مسائل قابل مطالعه علوم مختلف، ملاک طبقهبندی را گروههای خاص و کوچک تلقی کرد و ادعا نمود که میتوان به عدد گروهها، ملاکهای طبقهبندی مسائل را نیز بهوجود آورد. بنابراین روششناسی قومی، مختصات هر قوم و یا گروه خاصی را مبنای شناخت و طبقهبندی مسائل مربوط به آن گروه قرار داد و مختصات فرهنگ عامه را بهجای مختصات علمی در طبقهبندی و شناخت شاخصهای وقایع اجتماعی ملاک شمرد.[3] از نظر گیدنز وی مهمترین شخصیتی است که بر اینگونه پژوهش تأثیر گذارده است و او را بنیانگذار روششناسی مردمی میداند.[4]
مبانی فکری و زمینههای شکلگیری نظریه گارفینکل
یکی از اصلیترین انگیزههای محرک گارفینکل که او را تشویق به ارائه نظریاتش در حوزه جامعهشناسی نمود، تحلیلهای بهشدت انتزاعی و منفک از رویدادهای واقعی بود. جامعهشناسی در دهه 1950 تقریباً توجه خود را تماماً به محدودیتهایی که سازمان اجتماعی بر فعالیتهای انسانی اعمال میکند معطوف داشته بود، و بههیچ وجه توجهی به اینکه این فعالیتها، در وهله اول چگونه امکانپذیر شده بودند، نداشت. آنها هیچگاه توجهی به اینکه بهواقع در اجرای خود این فعالیتها چه اتفاقی روی میدهد، نداشتند. آنچه در مطالعات اجتماعی بدان توجه نمیشد جزئیات شیوه عمل و اندیشیدن افراد بود، اینکه افراد در تنگنای محدودیتها چه میکنند، و اینکه آیا اصلاً تنگنایی وجود دارد و اگر جواب مثبت است این تنگناها چه صورتی دارد، چیزی بود که در مطالعات اجتماعی هیچ توجهی بدان نمیشد. در این زمان بود که گارفینکل با احساس خلاء تبیینی با استفاده از روششناسی خاص خود به تبیین پدیدههای جامعه پرداخت.[5]
تأثیرپذیری از افکار هوسرل و جامعهشناس پیرو او آلفرد شوتس (1962) در مفاهیمی چون فهم مشترک از حیطه زندگی روزمره و تمرکز بر این نکته که، کار و نحوه عمل، معنا، ادراک، شناخت و ارتباطات در حیطه زندگی روزمره چگونه است، با این تأثیرپذیری جامعهشناسی گارفینکل به چگونگی کاربرد قواعد اجتماعی و شناختهای ناقص برای دست زدن به فعالیتهای مشترک و درک متقابل در زندگی روزمره، معطوف گردید.[6]
آثار
کتاب: مطالعاتی در روششناسی مردمی (Studies in Ethno methodology)[7] مقاله: ریشههای اصطلاح روششناسی قومی (The Origins Of The Term Ethno methodology ).
اصطلاحات و نظریات گارفینکل
- روششناسی قومی (Ethno Methodology)؛ روششناسی قومی تازهترین تحول در نظریه جامعهشناختی است.[8] و گارفینگل مبدع این لغت در سال 1940 میباشد، به نظر وی کار مطالعه پژوهشگر جامعهشناختی همانا مطالعه زندگی و کنشهای روزمره زندگانی افراد است. بهشکلی که نه در یک ساخت ذهنی و فکری بلکه در قالب شناخت پدیدههای اجتماعی بهگونهای جدا (Fragmentized) به ترسیم آید.[9]
عدهای از صاحبنظران، روششناسی قومی را بهعنوان نوعی جامعهشناسی پدیدارشناسانه و در قالب این رشته مورد توجه و مطالعه قرار میدهند و حتی آن را نمونه بارز شکوفا شدن مواعید پدیدارشناسی میپندارند. در این مورد میتوان از زانر (1973)، مایرل (1973) و هیپ، و رث (1973) نام برد. اما عدهای دیگر معتقدند که روششناسی قومی در خطوط کلی خود با روشهای مثبتگرایی بیشتر مطابقت دارد تا با اصول پدیدارشناسی؛ در میان این دسته میتوان از باومان (1973) و هیندس (1973) نام برد. با آنکه این عدم توافق درخور توجه است، لیکن به هیچوجه موضوع بحث جداگانهای را تشکیل نمیدهد، زیرا که روششناسی قومی طبعاً و بهتنهایی خارج از قالب پدیدارشناسی نقش خود را ایفا کرده است و تا حدی مستقلاً توسعه یافته است.[10]
گارفینکل بهعنوان پایهگذار این لغت روششناسی قومی، هدف آن را توصیف قومنگاری و تحصیل روشهایی میداند که عاملین عمل در بیان زندگی اجتماعی بهکار میبرند. بهعبارت دیگر، روششناسی قومی این هدفِ شوتس را که جهان اجتماعی بهوسیله کنشهای کنشگران در حین عمل و بر اساس مفروضاتی که بدیهی و مسلم تلقی میگردد تولید و نوبهنو میشود، بهکار میگیرد. وی روششناسی قومی را بهعنوان پاسخی به مسئله نظم ارائه داده است؛ پیش از او مکتب اندامگرایی با درنظر گرفتن نظم اخلاقی بهعنوان تضمینکننده وحدت اجتماعی، راهحلی را ارائه کرده بود که گارفینکل به شیوه پارسونز آن را از نو مطرح کرد، لیکن گارفینکل نظریه نظم را به نفع تحقیق در فرایندی که بهوسیله آن بینظمی از درون جریان اجتماعی روزمره ظاهر میشود، مردود اعلام کرد و این موضوع تنها کانون مشروعیت مطالعه او گردید.[11]
- روش تفسیرِِ مستند؛ این روش یکی از نظریات گارفینکل است و آن فرایندی است که وی آن را به تبعیت از مانهایم روش تفسیرِ مستند نامیده است که با توجه به این پرسش بیان شده است: اگر فهمیدن و ادراک، عنصری فعال است و از شناخت پیشین استفاده میکند، نحوه کار آن چگونه است؟[12]
بهنظر مانهایم روشِ مستند جستجویی است برای یافتن الگوی نهفتهای که در پس نمودهای ظاهری قرار دارد. این روش نمودهای واقعی را در اصل، در حکم نشانه یا بازنمودی از یک الگوی نهفته پیشپنداشته تلقی میکند. در این روش از نمودها، یک الگوی نهفته بهدست میآید. اما گارفینکل اضافه میکند که در فرایندِ این جور شدنِ نمودها با الگو، یک عنصرِ دوری نیز وجود دارد زیرا زمانی که از نمودها استفاده میکنید تا الگوی نهفتهای را انتخاب کنید، آنگاه از الگوی انتخابی خود نیز برای تفسیر نمودها بهره میگیرید.[13]
- نظم در اندیشه گارفینکل؛ از نظر وی نظم پدیدهای خارجی و عینی نیست که بهوسیله مشارکتکنندگان به وضعیات داده میشود؛ بلکه بنیان نظم مبتنی است بر قانون، که متکی بر چگونگی تعامل مردم است. لذا بهجای مطالعه نظم همچون پدیدهای عینی، باید به تأمل در روشهائی پرداخت که مشارکتکنندگان در تعامل میجویند و طبق آنها معانی را کشف میکنند و نیاتی را مبادله مینمایند. برقراری نظم به حس و درک افراد نیاز دارد و اساساً نظم در شیوهای که کنشها توصیف میشوند نهفته است.[14]
- تشریفات تنزل پایگاهی (Degradation Ceremonies)؛ از نظر گارفینکل هر ارتباطی بین افراد، که از طریق آن هویت عمومی کنشگری به مراتب پایین سنخهای اجتماعی نزول کند را گویند.[15]
تشریفات تنزل پایگاهی از نظر گارفینکل در حوزه جامعهشناسیِ نارضایی اخلاقی قرار میگیرد. نارضایی اخلاقی معلولی اجتماعی است. بهعبارتی، این نمونهای از احساسهای ویژه نسبت به راه و روشهای کمابیش سازمانیافتهای است، که انسانها در جریان گذران زندگی و به مشارکت یکدیگر، بهوجود آوردهاند. شرم، گناه و بیزاری نمونههای مهمتری از این معلولهاست. هر معلول، الگوی رفتاریِ خود را دارد. الگوی شرم را میتوان در کنارهگیری و پوشیدن قسمتی از بدن مشاهده کرد که بهطور اجتماعی مظهر شخص در بین مردم شناخته میشود، چنانکه در جامعه ما بیشتر پوشیدن چشم و صورت مرسوم است. الگوی شرم آن است که شخص میخواهد خود را از دید عموم دور کند، یعنی میخواهد خود را از توجه عموم که هویت دیگران را مشخص میکند دور نگه دارد: «میخواستم به قعر زمین فرو روم؛ دلم میخواست اگر میشد، فرار کنم و خود را پنهان سازم؛ ای کاش زمین دهان باز میکرد و مرا میبلعید.»[16]
- احتساب بازنگرانه (Reflexively Accountable)؛ منظور گارفینکل از این اصطلاح، این است که فرد مورد مطالعه را در حالت بازنگری موقعیت جدید قرار داده تا فراتر از پرسش پاسخهای عادتی، بازنگری کرده و سپس جامعهشناس توصیف یا شرحی از ما وقع را به اصطلاح احتساب کند. این احتساب البته از طریق نزدیک شدن به دنیای ذهنی افراد، در حد مطالعات خرد ممکن است، که حاصل آن نیز میتواند در جامعهشناسی کلان بهکار گرفته شود.[17]
مفهوم احتساب بازنگرانه با تأکید بر خصلت شاخصی بودن (Indexically) وقایع، توجه دید و نیز نسبیتگرایی روششناسی قومی را به موقعیتهای خاص نشان میدهد. بهدیگر سخن توصیف این جمله که، "امروز روز خوبی است" بسته به اینکه در چه موقعیتی ابراز شود، معانی متفاوتی خواهد داشت. این توجه ضمن اینکه نسبت موقعیتهای اجتماعی را احتساب میکند، گرایشی شدید به موقعیتهای خرد و ذهنی پیدا میکند. به دیگر سخن نسبیت زیاد موضوع نیت شده (Noema) میتواند منجر به غفلت از ساخت شود.[18]
- شیوههای پژوهش در روششناسی قومی از نظر گارفینکل؛ شاخه عمده روششناسی قومی تحلیل گفتگو (Conversation Analysis) یا «توصیف و توضیح قابلیتهایی است که گویندگان عادی ضمن مشارکت در کنش متقابل معقولانه و اجتماعاً سازمانیافته بهکار میبرند و به آنها اتکاء دارند» و یا «رویههایی است که گفتگوگنندگان بهوسیله آنها رفتار خودشان را تنظیم میکنند و رفتار دیگران را نیز از همین طریق میفهمند و با آن رفتار خودشان را تنظیم میکنند.» تحلیلگران گفتگو بهدنبال کشف نظم و قواعدیاند که محصول گفتوگوهای مردمند و در همین گفتگوها نیز پیدا میشوند. روششناسان مردمنگار عموماً با رفتار سروکاردارند، ولی تحلیلگران گفتگو تنها بر نوع خاصی از رفتار تأکید دارند که همان گفتگو است.
تحلیلگران گفتگو از جهت روششناختی بیشتر به بررسی گفتگوهای مردم در موقعیتهای طبیعی و در حین گفت و شنود آنها میپردازند و غالباً از نوارهای ضبط صوت و ویدئو استفاده میکنند. این روش اجازه میدهد که اطلاعات از جهان واقعی سرچشمه گیرد نه آنکه محقق آن را بر این جهان تحمیل کند. از این طریق، محقق میتواند بهجای استفاده از یادداشتهایش از گفتگوهای مردم، با کاربرد نوار بارها این گفتگو را بیازماید و بسنجد. همین فن سمعی و بصری به محقق اجازه میدهد که تحلیل بسیار موشکافانهای از گفتگوها بهدست دهد.[19]
- نمونههایی از روششناسی مردمنگارانه
الف) اِعمال راه رفتن؛ در این شیوه موضوع مورد بررسی صِرف راه رفتن نیست بلکه اِعمال راه رفتن است. منبع اساسی این نوع بررسیها، یک رشته نوارهای ویدئویی از راه رفتن آدمها است. موضوع مورد بررسی نیز، شیوههایی است که آدمها بهکار میبرند تا با یکدیگر برخورد نکنند. آدمها برای آنکه راه رفتنِ موفقیتآمیزی داشته باشند، نهتنها باید مراقب راه رفتن خودشان باشند، بلکه باید یک نوع استراتژی متناسب برای راه رفتن را نیز تدارک بینند.
ب) گفتگوهای تلفنی؛ سلام و علیک پشت تلفن: هدف در این روش بررسی شیوههای پذیرفتهشدهای است که گفتگو از طریق آن سازمان میگیرد. تحلیلگران گفتوگو به بررسی رابطه میان حرفها بیشتر علاقمندند تا رابطه میان طرفین گفتگو.
ج) ترغیب به کف زدن؛ در این شیوه استدلال میشود که، کف زدن با عبارتهایی برانگیخته میشود که از نظر لفظی طوری تنظیم شدهاند که اولاً: محتوایشان در مقایسه با گفتههای زمینهساز دیگر، مؤکد و برجسته باشد و ثانیاً: نقطه پایان آشکاری بر پیام مورد بحث گذارد.
اثرگذاری گارفینکل
بهزعم اغلب متفکران جامعهشناسی، امروزه نظریات گارفینکل تقریباً در تمامی نظریههای جامعهشناسی نفوذ کرده است. بیشتر نظریات و تئوریهایی که به مسائلی نظیر ادراکات زمینهساز، شناختِ بدیهی انگاشته شده، استدلال عملی شیوه عمل اجتماعی، تولید و بازتولید نهادهای اجتماعی میپردازند، نشانی از تأثیر گارفینکل را بر خود دارند.
در زمینه تحقیقاتی، روششناسی قومی بهطور مشخص در حوزههایی موفق بوده که جامعهشناسی سنتی کار چندانی در آن انجام نداده، حوزههایی مانند علم، قانون، موسیقی و هنر و نظایر آن. این حوزهها، حوزههایی از جامعه است که اعضاء آن از روششناسی خاصی برای انجام کارهای خود بهره میبرند. روشن و واضح است که این حوزهها کاملاً توسط روششناسی قومی قابل مطالعه هستند.[20]
حوزه مطالعاتی دیگری که روششناسی قومی حضوری چشمگیر در آن داشته مطالعه ارتباط در تعامل اجتماعی است. این حوزه، که به نام "تحلیل گفتگو" شناخته شده است، مظهر همآمیزی دیدگاههای گارفینکل و گافمن درباره مراتب و نظام ادراک و درباره نظام و مراتب تعامل است. تحلیل گفتگو یکی از بهترین راههای مطالعه تعامل اجتماعی و کاربرد زبان در جهان است. تعجبی ندارد که روششناسی قومی حضور چشمگیری نیز در مطالعه هوش مصنوعی، رودرویی انسان و رایانه، فضای مجازی (Cyberspace) و کاربرد سیستمهای پیشرفته تکنولوژیک دارد.[21]
نقد دیدگاه و روششناسی گارفینکل
مهمترین نقدی که متوجه گارفینکل میباشد، مربوط به روششناسی اوست. از نظر صاحبنظران روششناسی قومی، این نوع روششناسی گارفینکل محافظهکارانه است زیرا در برابر مسائل جامعه و مشکلات انسانهای فقیر و طبقات تحت ستم، پاسخی درخور ندارد. روششناسی قومی علیرغم توجه درستاش به روش فهم معانی باطنی (Intrinsic) و درک روابط میانذهنی (Intersubjective) از این مسئله غافل میشوند که پایگاه یا طبقه اجتماعی عوض کردن یا شکستن و از نو ساختن قالبهای ساختی، امری عینی است نه ذهنی، این امر مستلزم کنش اجتماعی است نه درونی، آن هم کنش پیوسته انسان در ساختار روابط متقابل نمادین اجتماعی، نه محصور در فضای ذهنی وقایع خرد، گروهها یا خردهفرهنگها.[22]
بعضی از صاحبنظران عقیده دارند که تأکید روششناسی قومی گارفینکل بر موارد و پدیدههای خاص و منفرد و گذرا، این شیوه کار را از صورت روش نظامیافته و عام خارج ساخته است؛ زیرا که علم باید بتواند اطلاعات بهدست آمده را تعمیم دهد. فقدان نظریه در روششناسی قومی سبب شده است که از حد یک نظریه خارج شده و بهشیوهای برای مطالعه خاص پدیدههای اجتماعی تقلیل یاید؛ بهطوریکه عدهای مانند جرج پساتاس حتی آن را برای مطالعه رخدادهای اجتماعی هم کافی نمیدانند و به طریق اولی جنبه نظری آن را نفی میکنند.[23]
نقد پایانی؛ در دیدگاه گارفینکل، تأثیر عوامل و ساختهای اقتصادی و اجتماعی در سطح کلان نادیده گرفته شده است؛ این دیدگاه تحولات عمده اجتماعی مانند: انقلاب، جنگ و غیره را نمیتواند تبیین کند. نقد دیگر اینکه دانشهای مربوط به عقل سلیم، زندگی روزمره و امور بدیهی را معتبر میدانند؛ ولی درباره چگونگی این اعتبار سخنی نمیگویند.[24]