كلمات كليدي : دريدا، دو سوسور، ساخت شكني، كلام محوري، متافيزيك حضور، مطالعات رسانه، زبان شناسي، نشانه شناسي، واسازي، پساساختارگرايي
نویسنده : محبوبه حاج محمدحسيني
ژاک دریدا در خانوادهای از یهودیان پرتغالی-اسپانیایی و از طبقه متوسط فرودست در 15 ژوئیه سال 1930 در الجزایر بهدنیا آمد و در تاریخ 8 اکتبر 2004 نیز از دنیا رفت.
او در اکول نرمال سوپریور (École Normale Supérieure) پاریس (6-1952) زیر نظر ژان هپولیت متخصص در فلسفه مارکس و هگل به تحصیل پرداخت. اکول نرمال سوپریور، دانشگاهی واقع درمحله لاتینپاریساست؛ که در اصل برای تربیت معلم تأسیس شده و اکنون به آموزش پژوهشگران و استادان دانشگاه و مقامات عالی دولتی و مدیران صنایع و موسسات خصوصی میپردازد. ورود به این مدرسهی عالی، فقط برای کسانی که ملیّت فرانسوی دارند ممکن است و بسیاری ازنخبگان فرانسهاز این مدرسه فارغالتحصیل شدهاند.[1] در سال 1956 موفق به دریافت بورس تحصیلی از هاروارد و در سال 1962 نیز برنده جایزه کاوایس شد. در سوربن (4-1960) و اکول نرمال سوپریور (84-1964) فلسفه تدریس کرد. از سال 1984 نیز رئیس مرکز مطالعات علوم اجتماعی اکول دهوت اتود بوده است. از سال 1972 نیز مرتبا در دانشگاههای ییل و جانز هاپکینز امریکا تدریس کرده است. درآنجا برخلاف دانشگاه کمبریج اندیشههایش مورد توجه قرار گرفت.
در سالهای 1965 تا 72 با گروه تلکل Tel Quel که عبارت از فیلیپ سولرس (Philippe Sollers: 1936-live)، ژولیا کریستوا (Julia Kristeva: 1941-Live)، رولان بارت (Roland Barthes: 1915-1980) و دیگران است، در تماس بود. آنها درباره نظریههای معاصر بهویژه روانشناسی، ساختارگرایی و مارکسیسم بحث میکردند.
او همچنین نقش فعّالی در سازمان مجمع تحقیقات در تعیلمات فلسفی (Groupe de Recherche sur l'Enseignement Philosophique: GREPH) بر عهده داشته است. در سال 1983 به تأسیس کانون بینالمللی فلسفه با حمایت دولتی کمک کرد و نخستین رئیس آن شد.[2]
نگاهی اجمالی به آثار دریدا[3]
آثار دریدا به اصطلاح خود او، روش یا "نظریهای بنیادی" برای تشخیص و توضیح ندارند. دریدا با نقد فلسفه، مرز بین فلسفه و ادبیات را مورد تردید قرار میدهد. نوشتههایش درباره هنر، معماری و ادبیات، مفاهیم بنیانی این حوزهها را به پرسش گرفته؛ بهویژه در جاهاییکه به تقویت مرجعیت فلسفه غرب میپردازند.
دریدا به طرق مختلف به مسائل سیاسی نیز پرداخته است: نخست آنکه نوشتههای او، کاملا مرجعیّت سلسله مراتب قانون، حقوق، زبان، ارتباطات و هویت را به چالش کشانده است؛ یعنی پرسشهایی فلسفی با بار سیاسی. بخش دیگری از آثار او نیز متوجّه سیاست نهادها بوده است؛ وی معتقد بود که فلسفه باید نقش خود را در انتقال دانش و سیاستگذاری آموزشی بیازماید. دریدا همچنین در مفهومی وسیعتر به نوشتن و فعالیت سیاسی مشغول بوده است. از جمله اینکه ساختارشکنی متون و عقاید سیاسی را برعهده گرفته است. مثلا او در آثار زیر، درگیر مسائل خلع سلاح اتمی، نژادپرستی، آپارتاید، فعالیّتهای فمینیستی، پرسش از هویت ملی و موضوعاتی از قبیل مرجعیت نهادهای آموزشی بوده است:
· بیانیه اعلام استقلال امریکا؛
· نوشتههای روسو و افرادی دیگر درباره دموکراسی؛
· ایده عقل روشنگری بهعنوان نیروی سیاسی؛
· مساله هویت اروپایی و مشکلات امپریالیسم، نژادپرستی، اروپامحوری.
دلمشغولی دریدا به مارکسیسم در 1993 مورد استقبال قرار گرفت. این امر که بخشی از ساختارشکنی "چرخش اخلاقی" تلقّی میشد، از سابقه دیرینهای برخوردار بود. سابقهاش به دهه 1960 و مباحثات وی با گروه مارکسیستی تل کل و البته دوستی و همکاریش با لویی آلتوسر (Louis Pierre Althusser: 1918-1990) فیلسوف مارکسیست ساختارگرای برجسته فرانسوی در اکول نرمال سوپریور برمیگردد. پس از آن، دریدا دست به سکوت نسبی بیست و پنج سالهای زد؛ که دلیلش را فعالیت دستگاههای جزماندیش در آن دوران در جامعه عنوان کرد. در دوره جنگ سرد نیز وی را بهعلت ساختارشکنی در مارکسیسم، ضد کمونیسم و متمایل به نیروهای دست راستی دانستهاند. هرچند با سقوط حکومتهای کمونیستی اروپای شرقی در سال 1989 شاهد بازگشت وی به مسئله مارکسیسم بودیم. البته دریدا با سیاست دست راستی نولیبرال غربی نیز بهدلیل ابتلایش به "جنون خود برترانگاری" بعد از سقوط کمونیسم مخالف بود.
دریدا یک پساساختارگرای تمامعیار[4]
دریدا یک متفکر پساساختارگرا محسوب میشود؛ برخلاف کسانی همچون بارت هیچ سابقهای در ساختارگرایی ندارد. وی را بههمراه میشل فوکو (Paul Michel Foucault: 1926-1983) دو چهره اصلی پساساختارگرایی در اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 قلمداد میکنند.
سه اثر اصلی دریدا "نوشتار و تفاوت"، "گفتار و پدیدهها" و "درباره گراماتولوژی" که نخستین بار در سال 1967 منتشر شدند، پساساختارگرایی را بنیان نهادند. مشهورترین مقاله وی با عنوان "ساختار، نشانه و بازی در گفتمان علوم انسانی" (1970) نیز مبدع بسیاری از شاخصترین مضامین و مفاهیمی بود که بعدها در قالب پساساختارگرایی ظاهر شدند.
اندیشههای کلیدی
واسازی یا ساختشکنی؛ واسازی دریدا در کنار نوشتههای تبارشناسانه فوکو، روانکاوی لاکان و آراء ضد فرویدی ژیل دلوز و فلیکس گاتاری چهار جنبش نظری اصلی پارادایم پساساختارگرایی قلمداد شدهاند.[5]
اصطلاح ساختشکنی، ترجمه کلمه آلمانی تخریب (Abbau and Destruktion) است؛ که به دوره تاریخی بازنگری و ارزشیابی مجدد متون روششناختی با دستاوردهای نظری درباره نقش زبان بازمیگردد.[6]
دریدا بهعنوان واضع این اصطلاح، هدف آنرا واسازی (Dismantling) ساختارهای معنایی برمیشمرد؛ تا مقدماتی را که این ساختارها برآنها استوارند و مفاهیم عینیّت و خودبسندگی زبانی را آنگونه که برساخته میشوند، آشکار سازد.[7]
در نظر وی واسازی، هم نوعی نقد ادبی و هم نوعی فلسفه و سیاست است. بههمین دلیل، زمانیکه صراحتا اعلام کرد که "چیزی بیرون از متن وجود ندارد"، این را نیز اضافه نمود که در آنچه بدان زندگی واقعی میگویند، هرگز چیزی جز نوشتار وجود نداشته است. طبق این گفته، خود زندگی واقعی یک متن است و میتوان آنرا واسازی کرد.[8]
این ایده توانایی متون برای حفظ معانی قطعی و حذف معانی جایگزین را با چالشی اساسی مواجه میسازد. بدین ترتیب بهفرض پذیرش وجود تفسیرهای متفاوت و گاه متناقض از متون دیگر، نمیتوان مدعی شد که حقیقت را میتوان از راه زبان کشف کرد.[9]
انتقاد ساختشکنانه نیز در پی بازشناسی روابط قدرت به دو صورت است:
1. آنگونه که در خود متن بازنمایی میشود.
2. آنگونه که این روابط، بهعنوان پیششرط برخی از واکنشها به متن مطرح میشود.[10]
تفاوت (Difference)؛ واژهای ابداعی در اندیشه دریدا که برای تاکید برمعنای دوگانه فعل "différe" در زبان فرانسه است. فعل différe در فرانسه بهمعنی تفاوت داشتن و به تأخیر انداختن بهکار میرود. بنابراین، تعریف تفاوت همیشه متضمن به تأخیر انداختن و تعویق است. زیرا معنا دائما در زنجیره بیپایان دلالت از دالی به دالی دیگر منتقل میشود و چیزی بهاسم معنای ثابت وجود ندارد.[11]
شخصیتهای تأثیرگذار بر اندیشههای دریدا
دو سوسور (Ferdinand de Saussure: 1857-1913)؛ شارحان نظریه دریدا مهمترین شخصیت تأثیرگذار بر اندیشه وی را فردینان دوسوسور میدانند.[12] وی با اتخاذ تقسیمبندی سوسور بین دال و مدلول و تقسیمبندی لوی-استروس (Claude Lévi-Strauss: 1908-2009) بین طبیعت و فرهنگ بهعنوان موضوع مورد بررسی نشان داد که چگونه این دو تقسیمبندی پیشانگارههای خود را زیر سؤال میبرند؛ بهگونهای که چشمگیرترین چیز در اینجا ... رها کردن آشکار هر نوع ارجاع بهنوعی مرکز، سوژه، مرجع برتر یا بنیان است.[13]
دریدا تحت تأثیر آراء سوسور و نظریه زبانشناسی ساختاری پیشنهاد میدهد که باید با زبان، بهعنوان نظامی مستقل از هرگوینده و یا مؤلفی مفروض برخورد کنیم؛[14] با این تفاوت که دریدا برخلاف سوسور معتقد است که معنا، امری وابسته به زمینه و بافت است. او ضمن آنکه از یک طرف، نشانه را درون متن به دور از هرگونه معنای پایدار و ثابت میداند، از طرف دیگر آنها را نوعی نمایش مکتوب در نظر میگیرد و در نتیجه "متن" را بهعنوان منبع وجودی معنا معرفی میکند.[15]
این تکثیر بیپایان معانی در نتیجه وابستگی آن به بافت و زمینه، بهنوبه خود، ایده وجود مؤلفی حاکم را بیمعنا کرده و به مرکزیتزدایی از متن میانجامد.[16]
تفاوت دیگر دو سوسور و دریدادر این است که سوسور نشانه را بر مرجع ترجیح میداد؛ اما دریدا دال را بر مدلول اولویت میبخشد. دریدا تا جایی پیش میرود که میگوید نوشتار، متشکل از نشانهها نیست؛ بلکه صرفا متشکل از دالهاست. بههمین دلیل از نظر وی "معنای معنا" چیزی نیست مگر ارجاع بیپایان دالها به یکدیگر؛ که "سبب سیّالیت دائم معنا" میشود ...؛ بهطوری که مدام به چیز دیگری دلالت میکند.[17]
مارکس؛ دریدا، مارکس(Karl Heinrich Marx: 1818-1883) را احیا میسازد. او هستیشناسی واقعگرای مارکس و ایده شناخت واقعیت حال یا گذشته بدون اشباح سازنده آنها را تغییر میدهد. برای دریدا برخلاف مارکس"روح" اهمیّت دارد و نمیبایست رها و یا تکذیب گردد. از نظر دریدا وعده رهاییبخشی مارکسیسم، تنها در مفهومی جدید از عدالت، کارکرد خواهد داشت.[18]
متافیزیک حضور
مابعدالطبیعه یا متافیزیک، مبنای معرفتشناختیای است که در هرگونه شناختی، تقدّم را به ماده میدهد؛ یعنی ابتدا شیء، سپس کلمه ارائهدهنده، که آنرا ارائه میدهد و کلمه وسیلهای است که شیء را در غیاب و حتّی در حضور آن معرفی میکند و به این صورت نقش زبان در بهوجود آوردن آن شیء پنهان میماند.[19]
دریدا در نقد دلبستگی دیرینه فلسفه و زبانشناسی بهگفتار، ضعف این رویکرد را در این میداند که کلمات، به اشیایی ملموس ارجاع میشوند که مستقیما برای گویندگان گفتار، حضور دارند و بهوسیله سوژههایی در مورد آنها صحبت میشود، که گویندگان، قادر به دیدن آنها هستند. دریدا اینرا متافیزیک حضور مینامد. چنین موضعی آگاهی و نیّت انسانی را بر خودبنیادی نظام نشانهها در ساختن معنا، مرجّح میشمارد. او معتقد است که کلمات و گفتگو (در همان حال که خطاهای ادراکی فرد و تحریفات موجود در زبان، تدریجا تصحیح میشوند)، عاقبت، حقیقتی را درباره جهان آشکار میسازند. وی این موضع غلط را "کلاممحوری" مینامد و در مقابل، تأکید میکند که زبان، همواره دربرگیرنده انحرافات و معانی چندگانه است و بخش اعظم آنچه را که مدعیاش است آشکار میسازد. دریدا راه حل را جایگزین کردن زبانمحوری با ادراکی از زبان میداند که برعکس، نوشتار را بر گفتار تقدّم بخشد. وی از این ادراک با عنوان گراماتولوژی یا نوشتارشناسی یاد میکند.[20]
دریدا در اثر خود "دربارهی گراماتولوژی" به توضیح مفهوم کلاممحوری روی میآورد. بهعقیدهی وی، از ویژگیهای کلاسیک کلاممحوری، رجحان و برتری گفتار بر نوشتار است و واژه "دیفرنس" این ابهام را بهخوبی منعکس میسازد.[21] سپس با رد تعبیر "کلاممحورانه" از زبان، بهعنوان "آوا" چنین استدلال میکند که نظام نوشتار، نسبت به نظام زبان حالت بیرونی ندارد.[22]
دریدا و مطالعات رسانهای[23]
رد پای نظرات دریدا را در پژوهشهای اخیر پیرامون نقش خواننده، بهویژه مطالعه خوانش مخاطبان از برنامههای تلویزیونی بهخوبی میتوان دید.
دستاورد نظری ایده واسازی دریدا برای محققان حوزه رسانه این است که هر نوع خوانشی از متن رسانهای، قابل پذیرش است. در واقع مانند اثر بارت با عنوان S/Z میتوان آثار دریدا را نمایشگر اصل ساختارگرایانه سیلان بیپایان نشانهها دانست. بدین معنی که نظامهای نشانهای در متون، بینهایت معانی کثرتیابنده ایجاد میکنند. درواقع دریدا با این کار نقش خواننده و تعامل با متن را برجسته میسازد.
در مطالعات صورتگرفته پیرامون رسانهها، تحت تأثیر الگوی واسازی دریدا علیرغم اشاره به عواملی همچون طبقه، نژاد و جنسیت بهعنوان عواملی تعیینکننده در خوانش متون رسانهای، بیشتر بر خودبنیادی افراد در ایجاد معانی خصوصی خودشان تأکید میشود. موضوعات مورد علاقه پژوهشگران حوزه خوانش متون رسانهای که درصدد واسازی مقولات مدرنیستی پژوهش ارتباطات، همچون "متن" و "مخاطب" هستند، لذت، بازی و خیالپروری (بهعنوان واکنش به متون) هستند.
اثر جان فیسک (John Fiske, 1939-Live) با عنوان فرهنگ تلویزیون (1987) و تلاش جان هارتلی (John Hartley) (1987) در واسازی نظری مفهوم مخاطب، نمونههای بارز اولین مطالعات انجامشده در این زمینه بهشمار میروند.