12 مرداد 1390, 0:0
فرهنگ و فلسفه سياسي
یعقوب نعمتی وروجنی
اجتماع انسانی متشکل از روابط متقابل و در هم تنیده عرصهها و بخشهای گوناگون جامعه است. اصلی ترین و مهم ترین عرصه زندگی اجتماعی که بستر و زمینه دیگر عرصه هاست روابط فرهنگی و فرهنگ عمومی جامعه است. فرهنگ و فلسفه حیات یک جامعه رابطهای دو سویه با هم دارند و همزاد یکدیگر تلقی میشوند. در واقع فرهنگ سیاسی متوجه مجموعه باورها، بینشها، ارزشها، معیارها و عقایدی است که در طول زمان صیقل خورده و در قالب آنها رفتارها و ساختارهای سیاسی شکل میگیرند. معیارها و ملاکها و الگوهای رفتار سیاسی که در طول زمان در اعتقادات و باورهای عمومی گروهی از مردم در سرزمینی مشخص درونی شود ساختارهای سیاسی و هنجارهای حیاتی آن جامعه را تشکیل میدهد.
اینکه فرهنگ و فلسفه سیاسی همزاد یکدیگرند، به این معناست که فرهنگ سیاسی بازتاب نظام سیاسی، فکری و عقیدتی و تاریخ زندگی افراد جامعهای است که آن را به وجود آورده و از آن تغذیه میکنند. مجموعهای از باورها و ارزشهای رفتار سیاسی که افراد جامعه در طول زندگی اجتماعی خویش موفق به دستیابی به آن گشتهاند و این معیارها و باورها را زمینهای برای موفقیت حیات سیاسی و فرهنگی جامعه خویش میدانند. فلسفه سیاسی ارزشها و هنجارها و کنشهای آن نظام را با معیارهای عقلی مورد ارزیابی قرار میدهد. بنابراین این باورها و ملاک با اعتقادات عمومی و دینی مردم، فرهنگ و آداب و رسوم عمومی از یک سو و ملاک عقلانی و منطقی سنجیده گردیده و زمینه را برای وضع مطلوب اجتماع و تکامل سیاسی آن آماده میسازد.
فلسفه سیاسی نیز، بنا به سرشت پرسشگر و حقیقت جوی خود، غایات سیاسی در جامعه را مورد نقد و ارزیابی قرار میدهد و میکوشد میزان کارایی و اعتبار آن را مورد سنجش عقلی و استدلالی قرار دهد. در فرهنگ سیاسی، سعی در گسترش مسائل و پدیده هایی است که زمینه را برای استقرار نظام مردمی، دستیابی به آزادی، عدالت، قانون و نهایتاً سعادت مردم مهیا میسازد.
در تمام دورانها، همه فیلسوفان، از افلاطون و ارسطو گرفته تا فیلسوفان معاصر در پی آن بودهاند که بحرانها، معضلات و تضادهای درون جامعه را ریشه یابی کنند و شیوههای معقول دستیابی به نظم مطلوب را برای سعادت بشر نشان دهند. البته هر یک از این متفکران روش و بینش خاص خود را داشته اند و طبعاً موافق نگرش و طرز تلقی خود نسبت به انسان، جامعه، حکومت و دیگر پدیدهها و مفاهیم و ساختهای سیاسی - اجتماعی آرای خود را تجویز کرده اند. افلاطون تنها فیلسوفان را واجد شرایط برای حکومت میدانست و ارسطو به حاکمیت اکثریت مردم اعتقاد داشت. برخی از فیلسوفان و نظریه پردازان فرهنگ سیاسی را به سه دسته تقسیم کردهاند: فرهنگ محدود با ویژگیهای محلی و سرسپردگی مطلق به قدرت، فرهنگ انقیادی با ویژگیهای آگاهی ملی و اطاعت پذیری، فرهنگ مشارکتی که دارای ویژگیهای آگاهی ملی، آزادیهای فردی و مشارکت آگاهانه در امور سیاسی و حکومتی است.
هنگامی که یک اندیشه ورز در نگرش به پدیدههای سیاسی و اجتماعی، بینش و چارچوب دیدگاهی خود را به کار میگیرد ارزشها و معیارهای محلی و ملی خود را در نظر میگیرد. هر جامعه ای معیارهای خاص خود را برای تشخیص و تبیین آن دارد.
بدیهی است که آنچه برای یک آمریکایی ارزش است، برای یک ایرانی ارزش نیست و سلسله مراتب ارزشها در جوامع و ملتهای مختلف، متفاوت است و در واقع این بینش و جهان بینی عمومی مردم است که به رفتار و تفکر انسانها در قالبهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی شکل و معنی میدهد و اعتقادات ملی و فرهنگ یک ملت است که ارزشها و الگوهای سیاسی و رفتارهای اجتماعی آنها را معین میکند که از آن به عنوان بینش ارزشی و تفکر فلسفه سیاسی یاد میشود.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان