دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فعالیت های سیاسی آیت الله سید رضا فیروز آبادی

No image
فعالیت های سیاسی آیت الله سید رضا فیروز آبادی

فعالیّت هاى سیاسى

عالم گرانقدر شهر کهن رى، داراى شم سیاسى، کیاست و مردم دارى بود. او سیاست را ملازم روحانیت مى دانست و به همین جهت، همزمان با اشتغال به تحصیل، به بحث و مطالعه در امور سیاست و اداره امور کشور پرداخت. در انقلاب مشروطیت نیز تلاش فراوانى کرد و از این انقلاب حمایت نمود. برخى از محورهایى که بیانگر تلاش وى در عرصه سیاست است، به شرح زیر مى باشند:

1. در سنگر مجلس

اوّلین دوره نمایندگى او در دوره سوم مجلس (1294 ش.) بود که از طرف مردم «غار و فشافویه» به عنوان نماینده مجلس شوراى ملّى انتخاب شد. در دوره هاى ششم (1305 ش.) هفتم (1307 ش.) و چهاردهم (1322 ش.) نیز به نمایندگى از مردم تهران، رى و حومه به سمت نمایندگى این مجلس انتخاب گردید. وى به عنوان یک روحانى دلسوز و دردمند، خود را بلندگوى اسلام و ارزش ها مى دانست. به طور کلّى مى توان عُمق دیانت، نوع اندیشه، روش سلوک و تفکّرات سازنده و ارزشمند آن عالم بزرگوار را از نطق هایش در مجلس، شناخت. حفظ امنیّت، دفاع از استقلال کشور، عدم استخدام متخصصان خارجى، تن ندادن به تجددگرایى، آبادانى و سازندگى، رشد کمى و کیفى زندگى مردم، بالا بردن سطح صادرات، کاستن حجم واردات، مخالفت با حیف و میل اموال عمومى، عدم تحمیل مخارج غیر ضرورى بر بودجه کشور، تولید و ایجاد اشتغال، حمایت از ضعیفان و مستمندان و...، از مهمترین خواسته هاى آن عالم مبارز، در آن روزگار بود.

آن چه در زیر مى آید، فرازهاى از سخنرانى هاى او در مجلس شوراى ملّى است:

الف) مدافع دستورات دین

او در مرحله نخست، دفاع از دستورات اسلام را وظیفه خود مى دانست و در اجراى آن دستورات تلاش فراوان نمود. وى در هنگام مذاکره پیرامون تفسیر یکى از مواد قانون مجازات عمومى گفت:

«قانون مجازات شرعى، چه نقصى دارد که قانون مجازات عمومى را مى خواهند اجرا کنند[25]؟

همچنین در مورد اجراى احکامى چون قصاص قاتل، قطع انگشتان دزد و... گفت:

«با اجراى این احکام، آسایش نوع بشر فراهم مى شود و اگر کسى بگوید نقص دارد، از عدم اطّلاع است[26]».

ب) دفاع از حقوق مردم

او به مجلس نرفته بود، تا مثل بعضى از نمایندگان، به نان و نوایى برسد و آسایش خود را بر رنج توده هاى محروم و مستضعف ترجیح دهد. او خود را حامى و مدافع حقوق پایمال شدگانى مى دانست که وى را به عنوان نماینده برگزیده بودند و به همین جهت، با شجاعت و قاطعیت، همواره از حقوق مردم و ارزش هاى دینى و ملّى دفاع مى کرد.

وى در جلسه 28 اسفند 1305 ش. مجلس، با صلابت و شجاعت چنین به دفاع از موکّلینش پرداخت:

«... من آمده ام این جا که یک شاهى هم حق موکّلین خودم را حفظ کنم... من حرفم را مى زنم. من هرگز حاضر نیستم موکلین مرا غارت کنید...[27]».

وى در سخنرانى دوم آبان 1306 ش. خطاب به نمایندگان گفت:

«... ما این جا آمده ایم که حفظ حقوق این ملّت را بکنیم. ما این جا آمده ایم که خودمان اوّلاً طمع به مال ملّت نکنیم بعد هم نگذاریم دیگران این کار را بکنند...[28]».

ج) مخالفت با مصارف بیهوده

از آن جایى که آیت الله فیروزآبادى، از میان مردم مستضعف و مظلوم برخاسته بود، تمام همّتش بر نجات آنان از فقر و بدبختى بود. مخارج و مصارف بیهوده اى را که بعضى از نهادها و دولت مردان انجام مى دادند را باعث فقر بیشتر مردم مى دانست و این گونه مصارف را خلاف عرف و شرع بر مى شمرد. به همین جهت، با این نوع مخارج به مبارزه برخاست. وى در جلسه 31 فروردین 1306 ش. گفت:

«بنده خیلى متأسفم از اخلاق بد خودم ولى چه کنم بنده شخصى هستم رعیت و رعیت زاده توى ده با رعایا زندگانى کرده ام و با احوال آنها آشنا هستم. این جا من مى بینم که این وجهى که جمع شده است، تمام از فقرا گرفته مى شود. کسى که یک سیر آب نبات بخواهد بخورد، باید صد دینار به دولت پول بدهد. این جور، این پول ها جمع شده و از این مردم گرفته شده است... . خرج ما، خرج اروپایى استولى دخل ما، دخل ایرانى. وقتى دخل ما ایرانى شد، باید خرجمان هم ایرانى باشد. باید در خرجمان هم دقّت کنیم و نباید بى دقّت نظر، خرج اروپایى بکنیم[29]

همچنین وى در جلسه 18 آبان 1306 ش. گفت:

«... ماها باید حافظ بیت المال مسلمین و ملّت باشیم و اگر بدانیم صد هزار تومان از مال ملّت حیف و میل شده است یا اختلاس شده است، باید اقدام کنیم بایستیم اظهار کنیم جدّیت کنیم تا آن چیزى که اختلاس شده برگردد و براى دفعات دگر هم سابقه نشود و مال مردم، به مصرف خود مردم برسد...[30]

د) دفاع از بیت المال مسلمین

سید جلیل و عالم فهیم سرزمین رى، اجراى قانون اسلام و دفاع از بیت المال مسلمین را وظیفه خود مى دانست و همواره مى کوشید تا دست خائنان و متجاوزان به بیت المال مسلمین را قطع و کوتاه سازد. خطابه او در جلسه 25 آبان 1306 ش. در جمع نمایندگان مجلس شوراى ملّى، بیانگر همّت، صلابت، هوشیارى و بیدارى آن مدافع حریم دین و دیانت مى باشددر این سخنرانى آمده است:

«...از آنجایى که شارع مقدّس یک قانونى دست ما داده است، ما نمى خواهیم از آن قانون تجاوز کنیم و آن این است که حفظ بیت المال مسلمین، بر ما و تمام افرادى که این جا هستند، واجب است...[31]».

در 16 آذر 1306 ش. در حضور جمعى از نمایندگان، در سخنانى قطع دست خائنان و سارقان را آرزو کرد که متأسّفانه در طول حیات پربارش، به وقوع نپیوست. او در این سخنرانى این، علاقه قلبى خود را چنین اظهار کرد:

«بنده امیدوارم که یک زمانى برسد که سارقین و مختلسین مجازات شوند و امیدوارم که یک وقتى بیاید که دست سارقین و خائنین از سر اموال عمومى مردم کوتاه شود و دست هایى که از این اشخاص حمایت مى کنند، از بین بروند و هیچ وقت حمایت از جنایتکار نکنندهیچ وقت حمایت از قاتل نکنند و هیچ وقت حمایت از کسانى که شب و روز در صدد بردن مال مردم و خوردن مال مردم هستند، نکنند...[32]».

2. همکارى با شهید مدرّسآیت الله فیروزآبادى در زمان نمایندگى، نظرات خویش نسبت به مصالح کشور و حفظ حقوق ملّت را بدون ترس و واهمه، ابراز مى داشت و از هیاهو و جنجال آفرینى رضاخان و برخى از نزدیکانش نمى هراسید.

در دوره پنجم مجلس شوراى ملّى بود که زمزمه جمهوریت در ایران به وجود آمد. در آن سال، چند نفر در ورامین، در جریان انتخابات نمایندگان مجلس کشته شدند. این عالم انقلابى معتقد بود که در شرایط کنونى، نظام جمهوریت، کارگشا و پسندیده نیست زیرا خود شاهد بود که این نظام، براى کسانى که براى جان انسان ها ارزش قائل نیستند و بر سر مسئله انتخابات، چندین نفر را مى کشند، سودمند نیست. به این جهت، عملاً در صف حامیان شهید مدرّس[33] ـ که قهرمان مبارزه با جمهوریت بود ـ قرار گرفت و با تطمیع و تهدیدهاى موافقان نظام جمهورى، دست از مخالفت برنداشت. علاوه بر این، با حضور اصناف تهران در منزلش، انجمنى بر ضد نظام جمهورى به وجود آورد و سرانجام از طرف حکومت نظامى وقت[34]، در جلسه اى که در یکى از شب ها پیرامون این مسئله تشکیل شده بود، دستگیر شد. نامه هایى که آن دو همسنگر شجاع در تاریخ 9 و 23 شهریور سال 1305 ش. با جمعى از نمایندگان منفرد خطاب به رئیس مجلس وقت نوشتند، میزان همکارى و همآهنگى آن دو را به خوبى نشان مى دهد. آن چه در پى مى آید، متن نامه 23 شهریور آنان مى باشد:

«مجلس شوراى ملّى

به تاریخ 23 شهریور 1305

هو

مقام منیع ریاست مجلس مقدّس، دامت شوکته

ما منفردین، امضا کنندگان ذیل، تمایل خود را نسبت به آقاى آقامیرزا حسن خان مستوفى اظهار مى نمائیم. امضاءها[35]»

بر اساس همین روابط سازنده و همفکرى بود که او به آسانى از ترور شهید مدرّس نگذشت و با پیگیرى و مطرح ساختن آن در مجلس، خواستار کشف و شناسایى عاملان آن شد[36]. وى در تاریخ 10 آبان 1305 ش. خطاب به نمایندگان مجلس گفت:

«... متأسفانه مى بینیم در پایتخت ایران، نزدیک مجلس شوراى ملّى، نیم ساعت از آفتاب گذشته، نسبت به آقاى مدرّس این قضیه مهم اتّفاق افتاده است و چند روز است انتظار تمام ملّت از دولت این است که کشف این مسئله شده باشد و بنده امیدوارم که به زودى موفق به کشف این مسئله بشوند که در واقع به حیثیات تمام این ملّت بر مى خورد. به جهت این که یک همچو امر به این بزرگى که در روز و نزدیک مجلس شوراى ملّى واقع شده، دولت و نظمیه نتوانند کشف کنند، در واقع به حیثیات تمام مردم بر مى خورد و امیدوارم یک جدیتى بفرمایند که زودتر کشف این امر بشود که اسباب رو سفیدى همه ماها شود[37]».

اگرچه مرحوم فیروزآبادى در برخى مسائل سیاسى، آن هم در جزئیات، با شهید مدرّس اختلافاتى داشت، امّا این مقدار اختلاف با توجه به این که هردو از عالمان بنام و از نمایندگان مطرح مجلس بودند، کاملاً طبیعى و قابل قبول است. یکى از اختلافات آن دو، ادامه قرارداد «میلسپو» بود که مدرّس با آن مخالفت و فیروزآبادى از آن جانبدارى مى کرد[38].

3. هم اندیشى با مبارزى دیگر

آیت الله فیروزآبادى با این که در مرکز کشور و در سِمت نمایندگى مجلس قرار داشت، طبعاً از محدویت هاى خاصى رنج مى برد. از این رو، هرگز از افشاگرى و حمایت از انقلابیون عصر خویش دست برنداشت ولى موضع گیرى هاى او با توجه به موقعیتى که داشت، با احتیاط صورت مى گرفت. یکى از برجسته ترین تحوّلات سیاسى مهم عصر او، نهضت آقانورالله[39] بود. او در این باره، با احتیاط و شجاعت، با رهبران این نهضت به هم اندیشى پرداخت. براى روشن شدن مطلب، لازم است به آن نهضت و حرکت احتیاط آمیز فیروزآبادى و سایر عالمان تهران اشاره کنیم.

پنجم ربیع الاول سال 1346 ق. نقطه اوج مبارزات حاج آقا نورالله در اصفهان بود. او در این سال، قیام همه جانبه اى را با فراخوانى عالمان طراز اوّل شهرهاى مختلف ایران شروع کرد و به وسیله پیک، نامه و تلگراف، از روحانیان برجسته شهرهاى مختلف خواست تا هرچه زودتر خودشان را به شهر قم برسانند و خود نیز همراه با سیصد تن از عالمان طراز اوّل شیعه، روانه شهر مقدّس قم شد.

به دنبال مهاجرت سراسرى عالمان برجسته به سوى قم، طبقات مختلف مردم، بخصوص نیروهاى سیاسى به هیجان آمده، زمینه حرکتى بزرگ و اساسى در عزل رضاخان از سلطنت به وجود آمد. رضاخان که از این قیام هماهنگ روحانیت به وحشت افتاد، در حضور جمعى از اطرافیانش گفت:

«مدرّس کم بود، حالا آخوندها هم بر علیه من به قم لشکر کشى نموده اندبا این لشکرکشى چه کنم»؟

اطرافیان او براى آرامش دل پریشانش گفتند:

«شما که این همه سران عشایر و خوانین و مخالفین عمده را نابود کرده اید، یک آخوند که بیشتر نیست».

او در پاسخ گفت:

«قضیّه کوچک نیست آن اصفهانى، آدم خطرناکى است».

عالمان انقلابى با استقرار در قم، اهداف خود را در شش ماده نوشتند و به دربار فرستادند. دستگاه ستم شاهى که به وحشت افتاده بود، براى انجام تقاضاهاى آنها قول مساعد داد و خاطر نشان کرد تا عالمان معترض و انقلابى، براى پیگرى و مذاکرات بیشتر، به تهران بیایند. آقا نورالله که از دسیسه هاى رضاخان اطّلاع داشت، با این تقاضا مخالفت کرد و همچنان به قیام و مبارزه اش ادامه داد.

آقانورالله در فراخوانى عالمان گوشه و کنار کشور، تلاش هاى فراوانى کرد. یکى از پیک هاى او به «هیئت علمیّه تهران» که آقاى فیروزآبادى عضو آن بود، ارسال شد و براى استمرار مبارزه از آنان یارى طلبید. این هیئت، خطاب به آقانورالله و سایر عالمان معترض قم چنین نوشتند:

«این داعیان و تمام اسلامیان، از حرکت و نهضت آن حصون اسلام، کمال تشکر و امتنان داریم و نیل به نعمت فتح و نصرت را امیدواریم و از یوم ورود آن ذوات مقدسه به بلده طیبه، دست از وظایف شخصیه کشیده و در تحصیل مرام و مقصود، سعى داشته و داریم و تقاعد و تکامل را در آن مورد، حرام و غیر مشروع مى دانیم البته آن ذوات مقدسه تصدیق مى فرمایند که تمام ابواب حرکت و قیام، بر روى این داعیان، مسدود و از همه جهت محصوریم. مع هذا، کمال امیدوارى را داریم که از همم عالیه و انفاس قدسیه آن ذوات مقدسه، مغلوب نگردیم و بعون الله و حسن تاییده، چندان طول نکشد که حجج اسلام، مقضى المرام به وطن مألوف، با نهایت عزّت و سعادت مراجعت نمایند و به ارسال مراسلات، مسامحه و مضایقه نفرمایند و داعیان را به دستورات لازمه و هرگونه مؤثر و فرمایش، قرین استظهار... بفرمایند[40]».

با این پاسخ محترمانه، علماى تهران از پیوستن به مهاجرین خوددارى کردند و همین موضوع، موجب گله و شکایت علماى اصفهان از آنان شد. علماى تهران پس از اطّلاع از شکایات علماى مهاجر، نامه دیگرى به قم ارسال کردند که در آن آمده است:

«مرقومه شریفه... خیلى مورد تعجب و تأسف واقع گردید که آقایان عظام ـ دامت برکاتهم ـ گمان فرمودند و یا احتمال دادند که آقایان هیئت مقدسه علمیه مرکز ـ اعلى الله بدین بلیه عظمى عمومى و مصایب مسلمین شرکت ندارند و یا غفلت از ادامه وظایف خود دارند... حاشا ثم حاشا! البته به عرض آقایان اعلام رسیده که قریب یک ماه است که تمام آقایان حجج اسلام و حصون ایمان ـ دامت برکاتهم ـ از امورات شخصیّه و مشاغل نوعیه خود دست برداشته اند و متفقاً به کلمه واحده در مقام چاره جویى و اصلاح و انجام مقاصد مشروعه که اساساً راجع است به حفظ نوامیس اسلامیه و ودایع الهیه و جلوگیرى از هر قبیل قوانینى که بر خلاف قوانین مقدسه اسلام وضع شود، قیام و اقدام دارندبالاخص در قضیه نظام اجبارى که فوق العاده از حد تحمل خارج و طاقت فرسا است... ان شاءالله تعالى از هیچ گونه اقدامات مقتضیه ارجاع اوامر مقدسه خوددارى نخواهد شد...[41]».

علماى تهران علاوه بر نامه هاى مشترک، تحت عنوان هیئت علمیه مرکز[42]، پاسخ هاى جداگانه اى نیز به علماى مهاجر ارسال داشتند و به تجلیل اقدامات آنان پرداختند. یکى از عالمانى که به صورت خصوصى نیز به رهبر نهضت مهاجران نامه نگاشت، آیت الله فیروزآبادى بود. وى که در آن روزگار، نماینده مجلس بود و از نزدیک شاهد ستم رژیم رضا خانى بود، با ارسال نامه اى خصوصى، موافقتش را با نهضت آقانورالله اعلام کرد و با احتیاط کامل به حمایت از آن پرداخت. او خطاب به آقانورالله نوشت:

«همواره بقا و عزتتان را براى تقویت اسلام و اسلامیان از خداوند مسألت مى نمایم. تلگراف و دستخط مبارک که به افتخار و مأموریت بنده از آن ناحیه مقدسه صادر شده بود، زیارت شد. به قدر وسع خود در مأموریت خود، اقدام کرده و مى کنم و از خداوند توفیق مى خواهم. آرزوى شرفیابى هم داشته و دارم اما افسوس که معذورم امید عفو دارم. امید است بنده زاده، سیّد محمّد، حضور مبارکتان شرفیاب شده، از طرف بنده معذرت بخواهد.

حاج سیّد رضا فیروزآبادى[43]»

از بررسى نامه هاى عالمان مهاجر قم و پاسخ علماى تهران، مى توان چنین نتیجه گرفت که علماى تهران و به ویژه آیت الله فیروزآبادى، در آن برهه حسّاس تاریخى، از پیوستن مستقیم به جمع معترضان عذر آوردند[44] و واضح است که این طلب عذر، به معناى حمایت از رژیم رضاشاه و مخالفت با نهضت آقانورالله نبود. آنان نیز داراى دیدگاه هایى بودند که تمام آنها را در این نهضت نمى دیدند و یا محدویت هاى دولت در مرکز، مانع پیوستن آنان شده بود. علاوه بر این، نهضت علماى اصفهان، کاملاً باب میل شهید مدرّس نیز نبودگرچه او نداى عالمان مقیم قم را لبیک گفت و خودش در جمع آنان حاضر شد و در جلسه اعتراض آمیز آنان شرکت کرداما با مشاهده برخى نواقص، مجلس آنها را با حالت ناراحتى ترک کرد[45].

4. تبعید به کلات نادرىآیت الله فیروزآبادى دردومین شب اسارت، به وسیله گارى به کلات نادرى تبعید شد. در این سفر اجبارى، علاوه بر وى، روحانیان مبارزى چون خالصى زاده (1266 ـ 1342 ش.) و شیخ حسین لنکرانى (1271 ـ 1368 ش.) نیز حضور داشتند[46]. در بین راه، مأموران، صدمات روحى بسیارى به او و یارانش وارد کردند که آنان همه آن اهانت ها را با بردبارى تحمّل کردند.

مأموران در بعضى نقاط بین راه، با فشار به مردم غذا تهیه مى کردند و آیت الله فیروزآبادى و همراهان از خوردن آنها امتناع مى کردند. آیت الله فیروزآبادى با پول شخصى و مبلغى که قرض کرده بود، غذا تهیه مى کرد. این وضعیّت تا شریف آباد[47] ادامه یافت. در آن جا مأموران محافظش عوض شدند و گارى نیز به اسب و قاطر و الاغ تبدیل شد. در بین راه، بر اثر اصابت لگد اسب، پایش شکست. رئیس مأموران در این بخش از سفر پررنجش، شخص شریفى بود. او قافله را متوقف ساخت و یکى از اهالى روستاى مجاور را که مرد شکسته بندى بود، حاضر کرد تا پاى وى را ببندد و پس از چند روز توقف، به سفر ادامه دادند تا به «کلات نادرى» رسیدند. مأموران منطقه کلات ایشان را تحویل گرفتند و طبق معمول مورد بازجویى قرار دادند. در یکى از همین بازجویى ها بود که پرسیدند:

ـ چه مى خواهید؟

وى پاسخ داد:

ـ مى خواهم نماز را در مسجد ادا کنم.

مأموران در ابتدا قبول نکردند، ولى بعد پذیرفتندمشروط به این که:

در موقع نماز، یک نفر ژاندارم در مسجد همراهش باشددر بین راه و مسجد با کسى سخن نگوید و پس از نماز فوراً برگردد.

مرحوم فیروزآبادى طبق شرایط فوق، به مسجد مى رفت و نمازش را مى خواند. یک شب نمازش نسبت به شب هاى قبل، بیشتر طول کشید که مأمور محافظش، بد اخلاقى و اهانت کرد. اهالى کلات که در مسجد حاضر بودند، با مشاهده اهانت هاى آن مأمور، ناراحت شدندولى چاره اى جز سکوت نداشتند. صبح روز بعد، آن مأمور، هنگام پاک کردن تفنگش، دچار سانحه شدفشنگى منفجر شد و ماهیچه هاى پایش را پاره کرد. مردم کلات با اطّلاع از قضایاى شب گذشته و این حادثه، به آن عالم جلیل اعتقاد پیدا کردند و نسبت به وى احترام بسیار قائل شدند. بیست و دو روز بدین منوال گذشت تا این که به تقاضاى اهالى غار و فشافویه، دستور آزادى وى صادر شد و با مشایعت و تجلیل فراوان از کلات، عازم مشهد و پس از یک ماه توقف و رفع کسالت، از مشهد به تهران بازگشت.

5. بزرگداشت شهدا

یکى از جنبه هاى مبارزاتى مرحوم فیروزآبادى، اعلام تسلیت و برگزارى مجلس بزرگداشت شهداى قیام ملّى سى ام تیر 1331 ش. بود. وى به این مناسبت، اطلاعیه اى منتشر ساخت. متن و محتواى این اطلاعیه، گواه ناخرسندى آن عالم وارسته از حاکمیت طاغوت و بیانگر مبارزه اش بر ضد دشمنان دین و اسلام مى باشد. در این نامه چنین آمده است:

«ولاتحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتاً بل احیاء عند ربهم یرزقون

با نهایت تأسف و تألم، تسلیت خود را به خانواده مقتولین، مظلومین واقعه دلخراش که در راه استقلال وطن و حفظ دین مبین اسلام، جان خود را فدا نموده اند، به خانواده آنها و جامعه مسلمین تقدیم مى دارم و مجلس ختمى در روز جمعه 2 ذیقعده در حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) از ساعت هشت صبح الى یازده، در صحن مطهّر (مسجد جامع) منعقد مى شود.

برادران دینى را براى شرکت در این مجلس سوگوارى دعوت مى نمایم[48]».

در پرونده سیاسى آیت الله فیروزآبادى، ده ها نامه، بیانیه، هشدار، ملاقات با زندانیان سیاسى و... وجود دارد که هریک بیانگر ژرف نگرى آن عالم وارسته و اهتمامش به امور سیاسى و مملکت دارى مى باشد. او بعضى از این نامه ها، بیانیه ها و اطلاعیه ها را به تنهایى و بعضى دیگر را با عالمان مبارزى چون سیّد حسن مدرّس، سید محمود طالقانى و سیاستمدارانى چون مصدّق و برخى از استادان دانشگاه نوشته است.

بررسى و دقت در این نامه ها، بیانیه ها و هشدارهاى این عالم جلیل و همراهان مبارزش، از جهت مخاطبان نیز قابل تأمّل است. آنان بیشتر این اطلاعیه ها و هشدارها را خطاب به ملّت شریف ایران، رؤساى مجلس، وزارت کشور و... نوشته اند که این امربیانگر اهتمام و توجه آنان به امور سیاسى است.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS