دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

فعالیت های سیاسی آیت الله محمّد سعید حکیم

No image
فعالیت های سیاسی آیت الله محمّد سعید حکیم

فعالیتهاى سیاسى

آیت الله حکیم در کنار درس و بحث به مسائل سیاسى جهان اسلام توجه نشان مى داد.

بعد از روى کار آمدن عبدالسلام عارف در سال 1963 ق (1341 ش) و تلاش وى براى برقرارى قانون سوسیالیستى، آیت الله سید محسن حکیم همراه چند نفر از علما نامه اى به عبد السلام نوشتند و این اقدام را به شدت محکوم کردند.[10] از جمله امضا کنندگان این نامه آیت الله سید محمدسعید حکیم بود.

با روى کار آمدن حزب بعث در سال 1968م (1346ش) در عراق، این حزب براى تقویت و تحکیم حاکمیت خود دست به اقداماتى وحشیانه زد که از این اقدامات مى توان به اعدامهاى متعدد و تصویب قانون اساسى جدید اشاره کرد.[11] معظم له با درایت و دوراندیشى که داشت از همان ابتدا از ماهیت این حزب و اهدافش با خبر شد و به افشاگرى پرداخت و مردم را از آنها بر حذر داشت. این افشاگریها باعث شد سالها ممنوع الخروج شود.

در زمان حکومت حسن البکر و در سال 1354ش (1396 ق) حکومت بعث مردم را از زیارت امام حسین(علیه السلام) در ماه صفر منع کرده بود، اما مردم همچنان دسته دسته به زیارت امام حسین(علیه السلام) مى رفتند. در سال 1355ش حکومت تصمیم گرفت اقدامات امنیتى شدیدترى را اعمال کند. براى همین در مسیر زوّار توپ و تانک مستقر کردند، اما مردم باز براى زیارت حرم امام حسین دسته دسته به کربلاسفر مى کردند. با این حال حکومت در منع مردم اصرار داشت و حتى یک کودک را به شهادت رساند. مردم خشمگین پیراهن خونین کودک را بر دست گرفتند و تا حرم امام حسین(علیه السلام) بردند. طى این اقدام که به انتفاضه صفر معروف شد، اولین تظاهرات مردمى بعد از رحلت آیت الله سید محسن حکیم انجام شد. آیت الله سید محمد باقر حکیم به عنوان نماینده شهید سید محمد باقر صدر در آن حضور یافت و در سخنرانى خود به افشاگرى درباره حکومت بعث پرداخت. حضرت آیت الله سید محمدسعید حکیم هم با جمعى از علما و خاندان حکیم به زیارت حرم ابى عبدالله شتافته بودند، در این انتفاضه شرکت کردند. حکومت بعث که از این جریان بسیار عصبانى شده بود دست به کشتار و دستگیرى وسیعى زد و آیت الله سید محمد باقر حکیم را در 22 صفر دستگیر کرد.[12]

وقتى آیت الله سید محمدسعید حکیم توسط بعضى از سرشناسان خبردار شد که نام وى هم در فهرست حکومت بعث قرار گرفته است، همراه فرزندانش تا بسته شدن پرونده این ماجرا در مکانى مخفى شد و در این مدت تنها همسرش از این مکان اطلاع داشت.

صدام در سال 1979 (1357 ش) حکومت را در دست گرفت و بسیارى از علما را زیر فشار قرار داد و مجبور کرد از عراق مهاجرت کنند، اما سید محمدسعید فشارها را تحمل کرد و براى اینکه حوزه نجف همچنان پابرجا بماند، در عراقاقامت گزید. این پافشارى تا پایان حکومت صدام ادامه داشت. یک سال پیش از سقوط صدام هنگامى که براى معالجه به خارج مسافرت کرد، بسیارى از مؤمنان از ایشان خواستند دیگر به عراق برنگردد، اما او فرمود:

«از آن بیم دارم که بازنگشتن من به حوزه نجفسبب ناامیدى بسیارى از مؤمنان شود و در داخل و خارج تصور کنند من به دنبال فرصتى بودم تا مردم عراق را در گرفتاریهایشان تنها گذارم و این سبب تشویق دیگران به ترک حوزه و عراق شود.»

هنگامى که انقلاب اسلامى ایران به پیروزى رسید، صدام با پشتیبانى اروپا و آمریکا به ایرانحمله کرد. او به تصور اینکه نیروهاى نظامى ایران از هم پاشیده شده است، قصد داشت به مدت چند روز نظام نوپاى ایران را ساقط کند. صدام با مجوسى خواندن ایرانیان خود را سردار قادسیه خواند و در نظر دیگران جنگ ایران و عراق را جنگ اسلام و کفر نشان داد، اما وقتى با مقاومت مردم روبه رو شد و نتوانست به اهداف مورد نظرش برسد، با تظاهر به اسلام تصمیم گرفت از قدرت علما و مرجعیت استفاده کند، لذا اعلام کرد که ما مسلمانیم و ایرانیان هم مسلمانند و مرجع اختلاف بین مسلمانان علما هستند. از این جهت کنفرانسى ترتیب داد[13] تا علما با حمایت ضمنى از او، فتواى جهاد را از آنان بگیرد و نیروهاى مردمى را بر ضد جمهورى اسلامى بسیج کند. آیت الله خویى به علت اینکه ایرانى بود، از شرکت در این کنفرانس عذر خواست، اما با توجه به اینکه خاندان حکیم از محبوبیت فوق العاده اى در عراق برخوردار بودند و خود از علماى عراقى شمرده مى شدند، به این کنفرانس دعوت شدند. علت دیگر اصرار حزب بعث بر شرکت خاندان حکیم این بود که آیت الله سید محمد باقر حکیم به ایران آمده بود و چندى پیش از آن مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق را تأسیس کرده بود و نیروهاى مردمى عراقى را بر ضد صدام سازمان دهى مى کرد[14] و شرکت خاندان حکیم در این کنفرانس مى توانست خط بطلانى بر اقدامات این سید مجاهد باشد، اما خاندان حکیم از شرکت در این کنفرانس عذر خواستند. آنان با این استدلال که در اینجا مسأله خون مردم مطرح است، تقیه را کنار گذاشتند و شرکت در آن را همکارى با حکومت ظالم و تقویت آن دانستند. آل حکیم براى اینکه موضع واحدى در قبال حکومت بگیرند تصمیم گرفتند در بین خود جلسه اى بگیرند، اما آیت الله سید محمدسعید حکیم معتقد بود حرمت شرکت در این کنفرانس واضح است، بنابراین جایى براى بررسى این موضوع نیست و اگر جلسه اى تشکیل شود خبرش به گوش حکومت خواهد رسید و در نتیجه فشار بر ما بیشتر شده و خواهند گفت: شما بر اساس جلسه خود، قرار بر شرکت نکردن داشتید، ولى اگر جلسه تشکیل نشود، هر کس براى خود عذرى مى آورد. جلسه بدون حضور آیت الله سید محمدسعید حکیم در منزل مرحوم آیت الله سید محسن حکیم برگزار شد، ولى گفته سید محمدسعید به واقعیت پیوست و بعدها این جلسه مشکل ساز شد.

وقتى حکومت از حضور آل حکیم در این کنفرانس مأیوس شد، شخصى که از طرف صدام آمده بود با ابو مخلص تکریتى مسئول سازمان امنیت نجف، بدون خبر قبلى به منزل سید محمدرضا حکیم فرزند آیت الله سید محسن حکیم رفت.

ابو مخلص گفت: از طرف صدام سفارشى دارم اینکه خاندان حکیم باید در این کنفرانس شرکت کنند و گرنه ما آنان را خائن تلقى مى کنیم! وقتى سید محمدرضا با شجاعت شرکت در کنفرانس را ردّ کرد، بحث بالا گرفت و ابو مخلص شروع به تهدید کرد. سید محمدرضا هم در پاسخ گفت: «ابو مخلص انت تطبخ حصو» یعنى تو دارى سنگ مى پزى، کنایه از اینکه با این تهدیدها نمى توانى کارى انجام دهى. به این ترتیب این گروه با خشم از خانه سید محمدرضا بیرون رفتند.

خاندان حکیم براى اینکه رژیم آنان را با ارعاب یا فشار به شرکت در کنفرانس مجبور نکند، تدبیرى اندیشیدند و در زمان برگزارى کنفرانس هر کدام به جایى مسافرت کردند. آیت الله سید محمدسعید حکیم هم با یکى از فرزندانش به سامراء رفت. سرانجام کنفرانس بدون حضور این خاندان برگزار شد و مردم متوجه عدم حضورشان شدند. از این جهت مردم عراق وقعى به این کنفرانس ننهادند. حکومت بعث هم آل حکیم را خائن معرفى کرد و حدود دو هفته بعد با هجوم نیروهاى بعث آنان را دستگیر کرد. در این دستگیرى آیت الله سید محمدعلى حکیم، آیت الله سید محمدسعید حکیم و فرزندان و برادرانش هم دستگیر شدند.

اسارت

در شب بیست و ششم رجب 1403 (بهار 1362) نود تن از فرزندان و نوه هاى آیت الله سید محسن حکیم دستگیر و به زندان سازمان امنیت عراق منتقل شدند. حکومت بعث با این استدلال که شما به هیچ وجه حاضر به همکارى نشدید و براى حکومت محرز شد که شما با ما دشمن هستید. شروع به اعدام این خاندان کردند. آنان در سه نوبت هیجده نفر از این خاندان را به شهادت رساندند. رژیم بعث قصد داشت کسانى را که در جلسه خانوادگى شرکت کرده بودند به شهادت رساند، اما چون در میان آنها بزرگانى بودند که اعدام آنها به نفع رژیم نبود، بعضى از فرزندان آنها را به شهادت رساندند. ده روز بعد از دستگیرى، در هفتم شعبان صدام ابتدا دستور اعدام شش نفر (آیت الله سید عبد الصاحب، سید علاء الدین و سید محمدحسین از فرزندان آیت الله سید محسن حکیم، سید کمال الدین و سید عبدالوهاب از فرزندان سید یوسف حکیم و سید احمد فرزند سید محمد رضا حکیم)، را صادر کرد. آنان را بدون محاکمه تیر باران و شبانه در بیابانى بین کربلا و نجف دفن کردند تا از عکس العمل مردم نسبت به این جنایت در امان باشند.[15]

آیت الله سید محمد سعید هم در فهرست اعدامیان نوبت اوّل قرار داشت، زیرا حکومت فکر مى کرد او هم در جلسه شرکت داشته است، اما در بازپرسى متوجه شدند وى در جلسه شرکت نکرده است. گمانشان این بود که چون وى در بین خاندان اهمیتى نداشته به جلسه دعوت نشده است. از این جهت جرم وى کمتر شد و از اعدام نجات یافت.

آزادى حکیم

آیت الله سید یوسف حکیم در زندان به بیمارى مبتلا شد و حالش به قدرى به هم خورد که امید زنده ماندنش نبود. صدام براى اینکه بزرگان این خاندان در زندان وفات نکنند، شش تن از این بزرگان را از زندان آزاد کرد که در میان این شش نفر سید یوسف حکیم و سید محمدرضا حکیم از فرزندان سید محسن حکیم، سید جواد حکیم، سید محمدتقىحکیم (صاحب کتاب الفقه المقارن) و سید محمدعلى حکیم بودند، البته این آزادى تنها رهایى از زندان بود نه رهایى از اسارت و نظارت، لذا مأموران امنیت حدود چهار سال بر در خانه این افراد ایستادند و آنان را تحت نظر گرفتند.

اعدام خاندان حکیم

رژیم بعث در رجب سال 1405 ده نفر دیگر از این خاندان را به شهادت رساند. این ده تن عبارت بودند از: آیت الله سید عبد المجید حکیمو دکتر سید عبد الهادى حکیم از فرزندان آیت الله سید محسن حکیم، سید حسن و سید حسین دو فرزند دکتر سید عبد الهادى، سید محمدرضا، سید عبد الصاحب و سید محمدفرزندان سید محمدحسین حکیم، سید محمدعلى حکیم فرزند سید جواد حکیم، سید ضیاء الدین و سید بهاء الدین فرزندان شهید سید کمال الدین حکیم.

زندان ابوغریب

رژیم بعث عراق چندى بعد از اعدام این ده نفر تصمیم گرفت علما و عزیزان آل حکیم را از زندان سازمان امنیت عراق به زندان ابو غریب منتقل نماید. این زندان شامل بندهاى مختلفى بود که یکى از این بندها مخصوص زندانیان سیاسى بود. این بند خود دو قسمت بود بندى که زندانیان در آن اجازه ملاقات با خانواده هایشان را داشتند و بندى که به طور کلى زندانیان اجازه ملاقات با کسى را نداشتند.

زندانى که خاندان حکیم در آن بودند بسیار مخفى بود و تنها عده معدودى از آن اطلاع داشتند. این زندان به گونه اى بود که براى ورود به آن مى بایست از دو در عبور مى شد و رژیم بعث براى اینکه کسى از این زندان مطلع نشود، بر روى یک در کلمه انبار و بر در دیگر داروخانه نوشته بودند، لذا کسى از این خاندان اطلاعى نداشت.

آیت الله سید محمدسعید حکیم با 43 نفر دیگر از آل حکیم در دو اتاق جدا در این بندها زندانى شدند و تنها سه یا چهار نفر زندان بان از آنان اطلاع داشتند. سخت ترین شرایط بر این زندانها حاکم بود. این زندان حدود بیست متر مربع مساحت داشت و 24 نفر در آن محبوس بودند. در روز حدود 60 لیتر آب براى نوشیدن، حمام کردن و شستشوى بدن و لباس و اتاق به آنها مى دادند. بیماریهاى مسرى از جمله سل در زندان غوغا مى کرد، به طورى که زندان بانان وقتى وارد مى شدند، از ماسکهاى مخصوص استفاده مى کردند. دو نفر از زندانیان بر اثر بیماریهاى مسرى به شهادت رسیدند که یکى از آنان شهید سید محمد حسن حکیم برادر آیت الله سید محمدسعید حکیم بود. بر اثر بیمارى صورت او ورم کرد و در حالى که از بیمارى درد مى کشید، رژیم وى را به شهادت رساند.[16] زندانبانان هر از چند گاه با دست بندهاى برقى و چوبهاى مخصوص به زندانیان حمله مى کردند و آنها را شکنجه مى کردند. کسى از این زندانیان خبر نداشت و بسیارى احتمال شهادت ایشان را مى دادند.

در طول این مدت گاه به آیت الله سید محمدسعید پیشنهاد همکارى با حکومت مى شد، اما وى با تدبیرى خاص که باعث خشم بیشتر حکومت نشود، این پیشنهاد را رد مى کرد، چراکه برخورد نادرست باعث شکنجه بیشتر و حتى اعدام مى شد. وى هر گونه شکنجه را تحمل مى کرد و حتى حاضر نشد نامه عذرى بنویسد و مى گفت اگر صدام مى خواهد ما را آزاد کند، بکند و اگر نمى خواهد، نکند. هر چه خدا قسمت کند.

بعد از حمله عراق به کویت و وقوع انتفاضه 15 شعبان 1412 رژیم بعث عراق به خاطر منافع خویش تصمیم گرفت در سخت گیریهاى خود نسبت به زندانیان این خاندان تخفیف قائل شود. از این رو اسامى آنان را به خانواده هایشان اعلان و اجازه ملاقات با یان افراد را صادر کرد.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

این موضوعات را نیز بررسی کنید:

عالمان مرتبط

No image

محمد سعید حکیم

جدیدترین ها در این موضوع

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

رفتار و منش امام خمینی (ره) با دختران

در همۀ جوامع بشری، تربیت فرزندان، به ویژه فرزند دختر ارزش و اهمیت زیادی دارد. ارزش‌های اسلامی و زوایای زندگی ائمه معصومین علیهم‌السلام و بزرگان، جایگاه تربیتی پدر در قبال دختران مورد تأکید قرار گرفته است. از آنجا که دشمنان فرهنگ اسلامی به این امر واقف شده‌اند با تلاش‌های خود سعی بر بی‌ارزش نمودن جایگاه پدر داشته واز سویی با استحاله اعتقادی و فرهنگی دختران و زنان (به عنوان ارکان اصلی خانواده اسلامی) به اهداف شوم خود که نابودی اسلام است دست یابند.
تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

تبیین و ضرورت‌شناسی مساله تعامل مؤثر پدری-دختری

در این نوشتار تلاش شده با تدقیق به اضلاع مسئله، یعنی خانواده، جایگاه پدری و دختری ضمن تبیین و ابهام زدایی از مساله‌ی «تعامل موثر پدری-دختری»، ضرورت آن بیش از پیش هویدا گردد.
فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

فرصت و تهدید رابطه پدر-دختری

در این نوشتار سعی شده است نقش پدر در خانواده به خصوص در رابطه پدری- دختری مورد تدقیق قرار گرفته و راهبردهای موثر عملی پیشنهاد گردد.
دختر در آینه تعامل با پدر

دختر در آینه تعامل با پدر

یهود از پیامبری حضرت موسی علیه‌السلام نشأت گرفت... کسی که چگونه دل کندن مادر از او در قرآن آمده است.. مسیحیت بعد از حضرت عیسی علیه‌السلام شکل گرفت که متولد شدن از مادری تنها بدون پدر، در قرآن کریم ذکر شده است.
رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

رابطه پدر - دختری، پرهیز از تحمیل

با اینکه سعی کرده بودم، طوری که پدر دوست دارد لباس بپوشم، اما انگار جلب رضایتش غیر ممکن بود! من فقط سکوت کرده بودم و پدر پشت سر هم شروع کرد به سرزنش و پرخاش به من! تا اینکه به نزدیکی خانه رسیدیم.
Powered by TayaCMS