دانشنامه پژوهه بزرگترین بانک مقالات علوم انسانی و اسلامی

سید محمد طباطبایی (آیت الله طباطبایی زواره)

No image
سید محمد طباطبایی (آیت الله طباطبایی زواره)

سیّد محمّد طباطبایى

(1090ـ1160ق.)

عنوان مقاله: گوهر اندیشه

نویسنده: غلامرضا گلى زواره

اجداد پدرى

سیّد محمّد طباطبایى، از نظر دودمان و تبار، درختى است ریشه دار، پُرثمر و سایه گستر و از جمله امتیازاتش شرافت و جلالت خاندانش و پیوستگى به سلسله جلیل طباطبایى مى باشد. وى در یکى از آثار خویش، خود را چنین معرفى کرده است: «سیّد محمّد حسنى حسینى طباطبایى[1]» و این بدان جهت است که وى از نسل حسن مثنّى فرزند امام حسن مجتبى(علیه السلام)است که با دختر عموى خویش فاطمه دختر امام حسین(علیه السلام) ازدواج کرد. و به دلیل این پیوند مبارک، سادات طباطبایى از سوى پدر، حسنى و از سوى مادر، حسینى هستند.

نسبت سیّد محمّد طباطبایى تا امام حسن مجتبى(علیه السلام) بدین شرح است:

میر سیّد محمّد، فرزند سیّد عبدالکریم، فرزند سیّد مراد، فرزند اسدالله، فرزند سیّد جلال الدّین امیر، فرزند سیّد حسن، فرزند محمّد، فرزند مجدالدّین، فرزند قوام الدّین، فرزند اسماعیل، فرزند عبّاد، فرزند شهاب الدّین ابوالمکارم على، فرزند عبّاد، فرزند ابوالمجد، فرزند عبّاد، فرزند على، فرزند حمزه، فرزند طاهر، فرزند على، فرزند محمّد معروف به ابوالحسن شاعر، فرزند احمد، فرزند محمّد، فرزند احمد، فرزند ابراهیم طباطبا، فرزند اسماعیل دیباج، فرزند ابراهیم غمر، فرزند حسن مُثّنى، فرزند امام حسن مجتبى حسن بن على(علیه السلام).[2]

احمد بن محمّد بن رستم، مطیار قرشى، معروف به ابوعلى رستمى که مدتى حکمران اصفهان، همدان و توابع بود، با ابوالحسن شاعر طباطبا هم عصر بوده است. رستمى صاحب فرزند نمى گردیداز این جهت نذر کرد که اگر خداوند متعال به وى فرزندى عنایت کند، با همتاى خود از سادات طباطبا که در اصفهان نقابت داشته اند، تزویج نماید. سرانجام نذرش به اجابت رسید و او داراى دخترى به نام فاطمه شد که به همسرى على ملقّب به شهاب الدّین، مکُنّى به ابوالحسن و نیز ابوطاهر فرزند محمّد (ابوالحسن شاعر) در آمد و محصول این وصلت بابرکت، پسرى به نام طاهر بود. ابو على رستمى به دلیل چنین لطفى که خداوند در حقّش مبذول داشت، قسمت زیادى از اموال غیر منقول خود را در حوزه پهناور فرمانروایى خویش که اصفهان، رى و همدان را شامل مى شد، ضمن وقف نامه اى که کهن ترین سند پایدار وقف اسلامى در ایران براى سادات طباطبا به شمار مى رود، در سال 316 ق. بر فرزندان پسر و سپس بر فرزندان دختر خود نسل بعد از نسل وقف کرده است. از آن جا که بخش مهمى از اموال مزبور در شهر زواره بود و در آن زمان، این دیار از نواحى آباد و برخوردار از امنیت و آرامش به شمار مى رفت، به تدریج سادات آل طاهر متوجه آن گردیدند و بدان منطقه مهاجرت کردند. کثرت سادات در زواره به حدّى رسید که این شهر به مدینة سادات موسوم گشت و اجداد سیّد طباطبایى نیز در زمره مهاجرین به این ناحیه بودند.

سیّد مُراد، پدر بزرگ سیّد محمّد که به امیر شاهمراد مشهور مى باشد، در زواره مى زیست و داراى چهار فرزند پسر بود که عبارتند از: سیّد عبدالکریم (جدّ اعلاى سادات طباطبایى بروجرد)، امیر سیّد ابوالمعالى کبیر (جدّ سادات طباطبایى کربلاى معلّى)، امیر سیّد على حکیم جدّ آیت الله سیّد محسن حکیم و سیّد نور الدّین (جدّ سادات طباطبایى ساکن یزد).

بنابراین، از طریق امیر شاهمراد، چهار خاندان بزرگ علمى و فقهى شیعه از سادات طباطبایى به یکدیگر مرتبط مى شوند.[3] آیت الله بروجردى در نسب نامه اى که براى خاندان خویش تنظیم نموده است، مى نویسد:

«توطّن سادات طباطبایى در اصفهان و اطراف آن تا زمان ما استمرار داشته است و در قریه هاى اصفهان هنوز هم شاخه هاى بسیارى از آل طباطبا وجود دارند و در قرن دوازدهم هجرى همزمان با فتنه افغان ها، شاخه اى از آنها به بروجرد انتقال یافتند.[4]»

اجداد مادرى

سیّد محمّد طباطبایى، نوه دخترى ملاّ محمّدتقى مجلسى مى باشدمحمّدتقى مجلسى چهار دختر داشته است که یکى از آنها آمنه بیگم جدّه سیّد محمّد طباطبایى بوده است.

سیّد محمّد طباطبایى در پایان رساله خطى «موالید پیامبر و ائمه(علیهم السلام)» پس از نقل ماجراى ابن قولویه در مورد بازگردانیدن حجر الاسود توسط قرامطه به مکّه معظمه و نصب آن در جاى خود نوشته است: «این داستان از جدّه ام آمنه از پدرش علاّمه مولى محمّدتقى مجلسى نقل شده است.»

سیّد محمّد طباطبایى در کتاب ایمان و کفر از محمّدصالح مازندرانى، شارح اصول کافى، داماد محمّدتقى مجلسى و همسر آمنه بیگم (خاتون)، به عنوان دانشورى عالم، فاضل و صالح سخن گفته و از کتاب فوق که به قلم وى مى باشد، در تدوین کتاب ایمان و کفر بهره برده است.[5]

از عبارات سیّد محمّد طباطبایى در لابلاى آثارش، استفاده مى شود که ملاّ محمّدصالح از همسرش آمنه خاتون، علاوه بر دخترى که همسر محقّق عابد، ملاّ رفیعاى گیلانى رشتى بوده است، دختر دیگرى داشته که به عقد ازدواج سیّد عبدالکریم طباطبایى زواره اى درآمده است.[6]

معلّم حبیب آبادى مى نویسد: «مادر سیّد محمّد طباطبایى، دختر ملاّ صالح مازندرانى از زوجه اش آمنه بیگم (خاتون) است.[7]»

سیّد عبدالکریم که در زواره اقامت داشت، در اواخر قرن یازدهم و به سال 1090ق. داراى فرزندى گردید که او را سیّد محمّد نامید، وى در زادگاه خود زواره، دوران کودکى و نوجوانى را سپرى کرد.[8]

تحصیلات و مسافرت ها

سیّد محمّد پس از نشو و نما در زواره و اصفهان، تحصیلات مقدماتى و مقدارى از درس هاى سطح حوزوى را در اصفهان فرا گرفت و آنگاه براى تکمیل تحصیلات به عراق مهاجرت نموده و سرانجام در نجف مسکن گزید. از نوه اش، سیّد جواد طباطبایى نقل شده که نجف، وطن دوم او بوده است. این نکته منافاتى با آن ندارد که وى در خلال اقامت در این شهر مقدّس، به شهرهاى ایران مسافرت نموده است. آیت الله بروجردى مى نویسد:

«اوّلین مسافرت سیّد محمّد طباطبایى به نجف و اقامتش در آن جا، قبل از سال 1126ق. بوده است آن هم در مدتى نامشخص و از قرائن برمى آید مدتى از نجف به اصفهان آمده و سپس به عراق بازگشته است. همچنین مدتى نامعین در بروجرد اقامت اختیار کرد و در همین زمان بود که سیّد عبدالله جزایرى با او ملاقات کرد و نسخه اى از رساله اش را که در آن سال از تألیفش فارغ شده بود، به وى داد. او پس از مدتى سکونت در بروجرد، دوباره به نجف اشرف بازگشته، مدتى را در آن جا ماند و در اواخر عمر به ایران بازگشت. وى مدتى نیز در کرمانشاه اقامت کرد. علت اقامت وى در این شهر، این بود که اهل تصوف در آن جا مشغول تبلیغ مسلک خود بودند و مردم را از موازین شرع جدا مى کردند و با رفتار و کردارهاى افراطى و متباین با اصول ارزشى اسلام، مردم را منحرف مى کردند. هنگام عبور سیّد محمّد طباطبایى از این مناطق مردم شهر عاجزانه از وى خواستند تا آنها را از این وضع آشفته و نگران کننده نجات دهد و او نیز به دلیل توانایى علمى و مسئولیت شرعى جهت پاسخگویى به نداى مؤمنین این دیار دعوت آنان را اجابت کرد و در آن جا با برنامه هاى اصلاحى، ارشادى و تبلیغى خود، این علف هاى هرز را ریشه کن کردسپس به بروجرد رفت و پس از وى، دخترزاده اش آقا محمّدعلى، براى تکمیل کار جدّش به کرمانشاه رفت.[9]»

استادان

1. پدر

از نوشته ها و کوشش هاى فرهنگى سیّد محمّد طباطبایى بر مى آید که وى نزد استادان برجسته درس خوانده است امّا متأسفانه به استادان او اشاره اى نشده است ولى از بررسى ها و قرائن بر مى آید که پدرش انسان فاضلى بود و به همین دلیل هم با خاندان علم و فضیلت، به ویژه خاندان مجلسى، ارتباط داشته و براى کسب علم و آگاهى از زواره به اصفهان مى رفت. بنابراین، نخستین استاد او، پدرش مى باشد که فرزند را در سنین کودکى و نوجوانى آموزش داده است.

2. فاضل هندىآیت الله بروجردى بر حسب طبقه علمى، خاطرنشان ساخته که سیّدمحمّد از محضر بهاءالدّین محمّد اصفهانى، مشهور به فاضل هندى (1062ـ1137 ق.) از چهره هاى دوره صفوى استفاده کرده است. در منزلت علمى این استاد، همین بس که وى در سنین قبل از بلوغ، نوشتن را آغاز کرد و در این ایّام، به قوه استنباط از منابع فقهى و روایى دست یافت. خودش در مقدّمه کتابش کشف اللثام مى گوید:

«در سیزده سالگى از معقول و منقول فراغت یافتم.»

از فاضل هندى، به عنوان عالمى برجسته و معاصر آقا جمال خوانسارى، میر محمّدباقر خاتون آبادى و شاه سلطان حسین صفوىسخن گفته اند و برخى افزوده اند که با رحلت علاّمه مجلسى و درگذشت آقا جمال، فاضل هندى مرجعیّت علمى را به دست آورد. با وجود برجستگى در اجتهاد و مقامات بالاى علمى، اخلاقى بسیار ستوده داشت و با افراد فقیر و کم بضاعت معاشرت داشت.[10]

3. ملاّ ابوالحسن شریفشخصیت دیگرى که سیّد محمّد از حوزه درسى او بهره برده است، ملاّ ابوالحسن شریف، فرزند محمّد طاهر نباطى عاملى و از شاگردان بزرگ علاّمه مجلسى مى باشد. وى جدّ مادرى شیخ محمّد حسن نجفى، نویسنده کتاب جواهر الکلام است، ملاّ ابوالحسن از شیخ حُرّ عاملى و دیگران روایت کرده است. کتاب فوائد الغرویه، سند محکمى براى مقام علمى او در معقول و منقول و توانایى در اصول و فروع است. تولّد او در سال 1070 ق. در اصفهان و وفاتش در سال 1139ق. در نجف رخ داده است.[11]

4.علاّمه مجلسى

بنا به نوشته آیت الله بروجردى، سیّد محمّد طباطبایى از درس علاّمه محمّدباقر مجلسى هم استفاده کرده است. سیّد محمّد با افرادى چون ملاّمحمّد اکمل، پدر وحید بهبهانى، سیّد نعمت الله جزایرى و سیّد صدرالدّین رضوى قمى همدانى، استاد وحید بهبهانى ارتباط داشته است.

شاگردان

پى بردن به اسامى شاگردان سیّدمحمّد طباطبایى، بسیار دشوار مى باشد زیرا در منابعى که به شرح حال وى پرداخته اند، در این باره مطلبى نیامده است. آقا محمّدباقر پسر محمّد اکمل اصفهانى، معروف به وحید بهبهانى، تنها شخصیتى است که در منابع تاریخى به عنوان شاگرد معرفى شده است. وى، دختر استاد خویش را به همسرى برگزیده است.

محدث نورى در کتاب فیض قدسى مى نویسد:

«سیّد محمّد، داراى دخترى بود که او را وحید بهبهانى به عنوان همسر خویش برگزید. او مادر آقا محمّدعلى بهبهانى، صاحب مقامع است.[12]»

آیت الله بروجردى مى نویسد:

«اما شاگردان سیّد محمّد، من به نام آنها برخورد ننمودم جز آن چه صاحب روضات نقل کرده است ولى یکى از سه استاد مولانا، وحید بهبهانى بوده است.[13]»

آقا احمد بهبهانى در سفرنامه خویش مى نویسد:

«آقا (وحید بهبهانى) هنگام ورود به نجف اشرف، هیجده سال داشته است. در نجف، علوم معقول را از محضر علاّمه زمان، مرحوم آقا سیّد محمّد طباطبایى بروجردى (عمه زاده اش) که آن موقع با کسان خود مقیم نجف اشرف بوده است، استفاده مى نماید و در همین موقع با دختر استاد خود ازدواج مى کند و از آن مخدّره، آقا محمّدعلى، فرزند ارشد وى به دنیا مى آید.[14]»

در رساله «فى ترجمة السید الشبّر»، فرزند محمّد بن ثنوان و محدث موسوى مشعشعى حویزى، (متوفاى سال 1190 ق.)، سیّد محمّد طباطبایى به عنوان یکى از مشایخ اجازه او معرفى گردیده است.[15]

کمالات علمى

سیّد محمّد بر حسب توانایى هاى علمى، استعداد و ذهنى خلاّق و تربیت هاى پدر و تحت تأثیر تعلیمات استادانى بلند پایه و عالى شأن، به مقامات علمى و معنوى رسید و در زمره عالمان بزرگ، فقیهان و حکیمان اواسط قرن یازدهم هجرى قرار داشت. او براى این که درجات و مراتب فقهى خویش را قوى تر نماید و به قلّه فقاهت برسد، در آستانه فتنه افغان ها یا بعد از آن و با سقوط اصفهان، در سال 1135 ق. از این شهر هجرت کرد و به نجف اشرف رفت و در آن جا ضمن کسب فیض از بزرگان حوزه، خود به تدریس و تحقیق و تدوین آثار در موضوعات گوناگون معارف اسلامى پرداخت.[16]

نواده سیّد نعمت الله جزایرى (1114ـ1173ق.) در ذیل اجازه کبیره اش مى نویسد:

«سیّد محمّد طباطبایى، علاّمه اى محقّق و داراى دانشى وسیع و روایت بسیار بود. او راست مصنّفات زیاد، از جمله رساله اى در تحقیق معنى ایمان که فوائد مهمى را در آن آورده است و نسخه اى از آن را به من داد. در بسیارى از مسائل فقهى و غیره با هم مذاکره مى کردیم و دیدم که دریاى موّاجى است.»[17]

میرزا محمود بروجردى، از نوادگان سیّد محمّد، که خود از مشاهیر شیعه است، در حاشیه کتاب مواهبش که شرح الدرة الغرویّة است، پس از بیان سلسله پدرانش در شرح حال نیاکان خویش، مى نویسد:

«سیّد محمّد بروجردى از بزرگان سادات مجتهدین و از اعاظم علما و فقهاست و حاوى فروع و اصول دین و جامع علوم نقلى است، او را تألیفاتى مى باشد.»[18]

میرزا محمّدباقر موسوى ذیل شرح حال علاّمه بحرالعلوم، از جمله برجستگى هاى این دانشمند را انتساب به سیّد محمّد طباطبایى دانسته و مقام این شخصیت را تکریم و تمجید کرده است.[19] محدث نورى نیز سیّد محمّد را دانشمندى پارسا و بزرگوار و عالمى برجسته معرفى مى کند و در ادامه به ذکر سلسله نسب او تا حضرت على(علیه السلام)مى پردازد.[20]

آقا احمد بن محمّدعلى بهبهانى (آل آقا) از سیّد محمّد به عنوان عمده فضلا نام برده است و مى افزاید: وحید بهبهانى از خدمت عالى جناب فضائل مآب مستغنى الاالقاب وحید الزمان آقا سیّد محمّد طباطبایى تحصیل کرد.[21]

میرزا محمّدعلى معلّم حبیب آبادى، ذیل وفات سیّد مرتضى فرزند مرحوم میر سیّد محمّد، این سیّد طباطبایى را از بزرگان عالمان قرن دوازدهم قمرى تلّقى کرده است و آثارش را مفید و سودمند دانسته و تعدادى از آنها را برشمرده است.[22]

شیخ آقا بزرگ تهرانى مى نویسد:

«وى آثار متنوعى در علوم مختلف اسلامى دارد و با دقّت و تعمق خاصى آنها را تألیف کرده است.[23]»

شیخ آقا بزرگ تهرانى که استاد اجازه مرحوم آیت الله بروجردى است، جایگاه علمى والاى اجداد این مرجع بزرگ را تا سیّد عبدالکریم طباطبایى که پدر سیّد محمّد است، یادآور مى شود.[24]

آیت الله بروجردى در ترسیم سیماى علمى و فکرى این بزرگمرد دیانت و فقاهت، نوشته است:

«امّا مقام والاى او، از ملاحظه مصنّفات او براى ما محقّق شده که وى فقیهى اصولى، متکلّمى حکیم، ادیبى مطلّع بر فنون عقلى و نقلى و آشناى به اقوال اهل تسنّن و تشیّع و روایت آنها در علم فقه و کلام و اهل استنباط شرعى از روى ادلّه آن و توانا در استخراج مسائل فرعى از اصول آنها بوده است.[25]

فضایل اخلاقى و تلاش هاى اجتماعى

از مجموعه آثار و نوشته هاى سیّد محمّد طباطبایى برمى آید که وى هیچ گاه در مسیر زندگى از توجه به نعمت هاى الهى، اندیشه در خصوص معاد و فرداى جاوید غافل نبوده است. تنوع موضوعاتى که از قلم وى دور نمانده است، صرفاً مقامات علمى و احاطه او بر علوم و معارف گوناگون را به اثبات نمى رساند بلکه عناوینى که او براى تحقیق و تألیف برگزیده است، مؤیّد این حقیقت است که در برابر مسائل اجتماعى و فرهنگى عصر خود، احساس مسئولیت مى کرده و درصدد بوده است به شبهه هاى پیش آمده پاسخ گوید.

او در مسیر اصفهان به نجف، وقتى احساس کرد که ضلالت صوفیان افراطى، مردم نواحى غرب ایران را در فشار قرار داده است و امکان دارد در باورهاى شیعیان این منطقه تردید و خدشه وارد شود، از پى گیرى کارهاى علمى در نجف صرف نظر کرد و با دلسوزى و توانمندى علمى، در میدان نبرد با خرافه و بدعت حضور یافت و پیروزمندانه حرکت مزبور را خاموش و بى خاصیت ساخت.

از ویژگیهاى دیگر این دانشمند فقیه و فرزانه، اظهار حق شناسى در خصوص پدرش بوده است، تکریم وى از پدرش، تنها به دلیل پرورش هاى اخلاقى و شکوفایى تربیتى انجام گرفته در حق وى نیست بلکه مقام علمى و فقهى او را نیز یادآور مى شود و براى پدر از پیشگاه خداوند مغفرت طلب مى نماید و در مواردى از اقوال و محصولات فکرى او استفاده مى کند.[26]

میراث مکتوب

سیّد محمّد طباطبایى علاوه بر تحصیل، تدریس و فعالیّت هاى تبلیغى، آثار متعددى در قالب کتاب و رساله در موضوعات گوناگون فقه، اصول، حکمت، کلام، تاریخ، نجوم، و عرفان تألیف کرده است که مجموعه دوازده اثر از این عالم متّقى، با عنایت آیت الله سیّد محمّد باقر طباطبایى سلطانى که از نوادگان سیّد محمّد است، با عنوان مجمع الفوائد در سال 1406 ق. به طبع مزیّن گردید.[27]

1. تحفه الغرى فى تحقیق معنى الایمان و الاسلام[28]

2. شرح مفاتیح الشرایع.[29]

3. تاریخ الائمة المعصومین(علیهم السلام)[30]

4. رسالة فى عصمة الائمة.[31]

5. اثبات الواجب تعالى.[32]

6. دفع شبهه ابن کمونه.[33]

7. دفع اشکال ضلال احد الشاهدین.[34]

8. الرّد على سهو النبى(صلى الله علیه وآله).[35]

9. الاحباط و التکفیر.[36]

10. الجبر و الاختیار.[37]

11. رسالة فى الامر و بیان مباحثة الاصولیه.[38]

12. الرد على اعتراض وحید بهبهانى على شهید ثانى فى مسأله عدم تبعیض البضع.

13. الاعلام اللامعة فى شرح الجامعه أى الزیارة الجامعة الکبیرة.[39]

14. رساله اى در زیارات.[40]

15. رسالة فى فضل مسجد الکوفه و الصلاة فیها و فوائد اخرى.[41]

16. صلاة الجماعة.[42]

17. رسالة فى صوم یوم العاشور.[43]

18. رسالة فى وقت الفجر ما بین الطلوعین.[44]

19. اسرار أشکال حروف الهجاء و هیأتها الخاصة.[45]

20. الرّسالة الرّضاعیة.[46]

21. رسالة فى شهادة النساء.[47]

22. رسالة فى طالع الولادة.[48]

23. رساله اى در بحث با فاضل باغنوى.[49]

24. تقریظ بر الانوار الجلیلة.[50]

ازدواج، فرزندان و نوادگان

سیّد على بهبهانى، پدر آیت الله بروجردى به عنوان حافظ انساب خاندانش براى فرزند خود نقل کرده است که سیّد محمّد طباطبایى از دختر میر ابوطالب، چهار فرزند پسر به نام هاى سیّد على، سیّد رضى، سیّد مرتضى و سیّد رضا و نیز یک دختر داشته است که دخترش به همسرى وحید بهبهانى در آمد.

سیّد رضا در سال 1180ق. در گذشت و فرزندى نداشت. سیّد على چهار پسر، به اسامى سیّد عبدالکریم ، سیّد عابد، سیّد حسین و سیّد حسن داشته است. سیّد رضى چهار پسر داشت که یکى از آنها میرزا ابوطالب معروف است.

سیّد مرتضى، معروف ترین فرزند سیّد محمّد است که خاندانى بزرگ از او باقى است. وى پس از تحصیل در نجف اشرف، همراه پدرش به بروجرد رفت و سال ها در آن سامان مرجع خاص و عام بود. میرزا عبداللّطیف شوشترى که او را در نواحى غربى ایران دیده است، مى گوید:

«سیّد مرتضى از اعلام روزگار و تقدّسى به کمال داشت و با عزّت زندگى مى نمود. چند صباحى با او مؤانست داشتم.»[51]

وحید بهبهانى در اجازه اى که براى فرزند او علاّمه بحرالعلوم صادر کرده است، برادر همسر خویش (سیّد مرتضى) را چنین معرفى مى کند: «عالم کامل فاضل متّقى.»[52] بدین ترتیب سیّد مرتضى، عالمى نامدار بود و آثارى در فقه و اصول داشته که از میان آنها، آن چه در دسترس مى باشد، شرح بعضى از مباحث صلوة کفایه ملاّ محمّدباقر سبزوارى است.[53] سیّد مرتضى در نجف متولّد گردید اما نشو و نمایش در کربلاى معلّى صورت گرفت. او پس از رسیدن به مقامات علمى و آراسته شدن به فضایل معنوى، به ایران آمد و در بروجرد عهده دار امور دینى مردم شد و از بزرگان این نواحى به حساب آمد و مردم براى حلّ مشکلات شرعى و اجتماعى به وى مراجعه مى کردند و سرانجام در سال 1199ق. به نجف اشرف بازگشت و مشغول به تدریس و تربیت طلاّب گردید. وى در تاریخ 1204 ق. در کربلا رحلت کرد و در پایین پاى شهداى نینوا دفن گشت. وى نخستین کسى است که با قبور شهیدان کربلا و بارگاه امام حسین(علیه السلام) جواز قُرب پیدا کرد. فرزندش، سیّد بحرالعلوم، بر قبر پدر ضریحى از چوب بنا کرد و بعد از وفات وحید بهبهانى، وى را در همین مکان دفن کردند. ضریح مزبور در سال هاى اخیر به نام آن دو بزرگوار معروف و مشهور مى باشد.[54]

شخصیّت علمى و فکرى سیّد مرتضى، تحت تأثیر درخشندگى فرزند دانشورش، سیّد مهدى بحرالعلوم در هاله اى از گمنامى قرار گرفته و هر کجا ذکرى از او رفته است، به دلیل شهرت پسر فاضلش بوده است.

غروب خورشید در غرب ایران

در خصوص سال هاى آخر زندگى سیّد محمّد طباطبایى و مکان اقامت او در چنین ایامى، نظرات متفاوتى مطرح گردیده است. سیّد محمّد علوى طباطبایى مى نویسد:

«پس از آن که میرسیّد محمّد، بساط صوفى و صوفى گرى را از مناطق غربى ایران برچید، به عراق رفت و بعد از مدتى به ایران بازگشت امّا هنگام مراجعت، در شهر کرمانشاه، سلامتى او دچار مخاطره گشت و در بستر بیمارى قرار گرفت و در همان شهر دعوت حق را اجابت نمود. به فاصله چند روز، خبر تأسف بار ارتحال سیّد محمّد، اهالى بروجرد را در موجى از اندوه و ملال فرو برد و جمع کثیرى از آنان بى صبرانه به جانب کرمانشاه حرکت کردند و جنازه وى را که براى حمل به نجف در مکانى به امانت گذاشته بودند، به بروجرد حمل کردند و آن را در همان محلّه صوفیان که به یمن قدم وى از لوث اهل تصوف پاک شده بود ـ دفن کردند.[55]»

آیت الله بروجردى خاطر نشان مى نماید که وقتى سیّد محمّد در نجف تحصیلات خویش را به پایان رسانید و خود در تربیت طلاّب کوشید، درصدد آن بر آمد که به بروجرد بیایدولى چون اهالى کرمانشاه به وى پیشنهاد نمودند که نزد آنها بماند و در شهر آنها اقامت گزیند، او هم پذیرفت و چون در آن جا رحلت نمود، خانواده و کسانش به بروجرد مهاجرت نمودند.[56]

وى در جاى دیگرى مى نویسد:

«تردیدى نیست که او در بروجرد دفن شده و آرامگاهش در آن جا آشکار است و تمامى بازماندگانش هم بدون اختلاف نظر، آن را مى شناسند.

تاریخ فوت سیّد محمّد را برخى منابع، 1160 ق. ذکر کرده اند.

مرقد سیّد محمّد در بروجرد، همچون امامزاده اى معتبر، توسط مردم زیارت مى شود و به آن تبرک مى جویند و براى رفع گرفتارى ها و بر آوردن حاجات به وى متوسّل مى شوند. آیت الله بروجردى مى گوید:

«مقبره اش در محله صوفیان، نزدیک جاده و قلعه، در سمت راست شهر و سمت چپ کسى است که به بروجرد وارد مى شود. شنیده ام وصیت کرده بود او را در راه زوّار مشاهد مشرّفه به خاک سپارندبه همین جهت، آن جا دفن شده است.[57]»

مکان کنونى مقبره، در میان باغ و پارک سرسبزى قرار دارد و در جوارش مقابر عالمان زیادى وجود دارد که غالباً از نوادگان و احفاد او هستند.


[1]. رساله اى در زیارات، مقدمه مؤلف.

[2]. مکارم الآثار، معلّم حبیب آبادى، ج اوّل، ص 33 و 178مستدرک الوسایل، ج 3، ص 383خاندان آیت الله بروجردى، سیّد حسین بروجردى، ص 75.

[3]. مستمسک العروة الوثقى، الامام الحکیم، ص 17اخبار الاوائل و مونس ارباب الفضائل، سیّد جمال الدّین محمّد طباطبایى یزدى، ص 49مکارم الآثار، ج 2، ص 449الذریعه، ج 20، ص 7.

[4]. خاندان آیت الله بروجردى، ص 126.

[5]. مرآت الاحوال جهان نما، سفرنامه آقا احمد بن محمّدعلى بهبهانى، ج 1، ص 101ـ103.

[6]. خاندان آیت الله بروجردى، ص 98.

[7]. مکارم الآثار، ج 2، ص 428.

[8]. ریاض الجنة، علاّمه زنوزىخاطرات زندگانى آیت الله بروجردى، سیّد محمّدحسین علوى طباطبایى، ص 13.

[9]. خاندان آیت الله بروجردى، ترجمه على دوانى، ص 119ـ121.

[10]. روضات الجنات، ج 4، ص 221قصص العلماء، میرزا محمّد تنکابنى، ص 312.

[11]. لؤلؤالبحرین، علاّمه بحرانى، ص 107روضات الجنات، ج 7، ص 142.

[12]. فیض قدسى، ص 219.

[13]. خاندان آیت الله بروجردى، ص 113.

[14]. مرآت الاحوال جهان نما، ج اوّل، ص 131ـ132.

[15]. الذریعه، ج 11، ص 143ـ144.

[16]. علاّمه مجلسى بزرگ مرد علم و دین، ص 558.

[17]. اجازه کبیره، ص 175.

[18]. فیض قدسى، ص 220.

[19]. روضات الجنات، ج 7، ص 208.

[20]. فیض قدسى، ص 218.

[21]. مرآت الاحوال جهان نما، ج اوّل، ص 130ـ131علاّمه مجلسى بزرگ مرد علم و دین، ص 574.

[22]. مکارم الآثار، ج اوّل، ص 178.

[23]. اعلام الشیعه، ج 6، ص 646.

[24]. نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 605.

[25]. خاندان آیت الله بروجردى، ص 113.

[26]. طبقات اعلام الشیعه (الکواکب المنتشره فى القرن الثانى بعد العشرة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، تحقیق على نقى منزوى، ج 6، ص 647.

[27]. مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 356.

[28]. ر. ک: الذریعه، ج 2، ص 514.

[29]. ر. ک: همان، ج 14، ص 78.

[30]. همان، ج 3، ص 218.

[31]. ر. ک: همان، ج 1، ص 97ج 15، ص 273.

[32]. ر. ک: همان، ص 107.

[33]. ر. ک: همان، ج 8، ص 229.

[34]. ر. ک: همان، ج 8، ص 227.

[35]. ر. ک: همان، ج 10، ص 201.

[36]. همان، ج 1، ص 281.

[37]. ر. ک: همان، و ج 5، ص 83.

[38]. ر. ک: همان، ج 8، ص 227.

[39]. ر. ک: همان، ج 2، ص 239.

[40]. خاندان آیت الله بروجردى، ص 109.

[41]. الذریعه، ج 16، ص 273.

[42]. همان، ج 15، ص 62.

[43]. همان، ص 101.

[44]. همان، ج 25، ص 135.

[45]. همان، ج 2، ص 40.

[46]. همان، ج 11، ص 193.

[47]. همان، ج 14، ص 257.

[48]. همان، ج 15، ص 135.

[49]. مجله حوزه، شماره 43و44، ص 356.

[50]. الذریعة، ج 2، ص 423.

[51]. تحفة العالم، ص 75.

[52]. وحید بهبهانى، ص 173.

[53]. علاّمه مجلسى بزرگ مرد علم و دین به نقل از مواهب السنیه.

[54]. اعیان الشیعه، سیّد محسن امین، ج 10، ص 119فوائد الرجالیه، ص 26ـ27مکارم الآثار، ج اوّل، ص 179.

[55]. خاطرات زندگانى آیت الله بروجردى، ص 13.

[56]. خاندان آیت الله بروجردى، ص 104.

[57]. همان ص 103و 105.

منبع:فرهیختگان تمدن شیعه

مشخصات فردی

نام سید محمد
نام خانوادگی طباطبایى (زواره)
نام پدر سید عبدالکریم طباطبایى،عالم دینى
نام معروف سید محمد طباطبایى
خاندان طباطبایی
نسب امام حسن علیه السلام
تاریخ تولد (شمسی) 1058
تاریخ تولد (قمری) 1090
مکان تولد ایران،اصفهان،زواره
تاریخ فوت (شمسی) 1126
تاریخ فوت (قمری) 1160
مکان فوت ایران،کرمانشاه
مکان دفن ایران،لرستان،بروجرد

فرزندان

تالیفات

No image

شرح مفاتیح الشرایع

No image

اثبات الواجب تعالى

No image

دفع شبهه ابن کمونه

No image

الاحباط و التکفیر

No image

الجبر و الاختیار

No image

رساله اى در زیارات

No image

صلاة الجماعة

No image

الرّسالة الرّضاعیة

مطلب مکمل

کتاب گلشن ابرار - جلد ششم

کتاب گلشن ابرار - جلد ششم

مجموعه گلشن ابرار خلاصه ای از زندگی و شرح حال علمای اسلام است که اثری است که در چندین جلد توسط جمعی از پژوهشگرن حوزۀ علمیۀ قم زیرنظر پژوهشکدۀ باقرالعلوم (علیه السّلام) تألیف شده است.
Powered by TayaCMS