24 آبان 1393, 14:5
كلمات كليدي : تارسكي، مكتب لوف ورشو، هيلبرت، نظريه مطابقتي صدق، نظريه سمنتيكي صدق
نویسنده : علي حسين خاني
آلفرد تارسکی از ریاضی دانان و منطق دانان بزرگ قرن بیستم بوده است. وی در لهستان متولد شد. دکترای خود را در 1924 در دانشگاه ورشو با نظارت استانیسلاو لسنیوسکی[1]گرفت و تا زمان مهاجرتش به آمریکا(1939) در همان دانشگاه به تدریس ریاضیات مشغول شد. تارسکی بیشتر به خاطر تحقیقاتش درباره نظریه صدق در دهه 1930 شهرت دارد[2]. بحث صدق در لهستان، با کارهای کازیمیرز تواردوسکی[3] آغاز می شود که به همراه هوسرل و ماینونگ، از شاگردان فرانس برنتانو[4]، فیلسوف بزرگ اتریشی محسوب می شدند. برنتانو در کارهای فلسفی خود، واقع گرایی، عینیت و نظریه مطابقتی صدق را وارد کرد و آن را به شاگردان خود نیز منتقل ساخت. این آموزه ها در دانشگاه لوف، در آراء تواردوسکی بسط یافت و به تأسیس مکتب لوف-ورشو[5] منتهی شد که تأثیر فراوانی بر آراء اعضای حلقه وین داشت. لسنیوسکی، که استاد تارسکی و از شاگردان بنام تواردوسکی بود، بهمراه تارسکی، از فیلسوفان بزرگ مکتب لوف-ورشو به شمار می آیند[6].
زندگی علمی تارسکی را می توان به دو بخش تقسیم کرد، قبل از 1931 (و یا به روایتی 1935) و بعد از آن. در مرحله اول، تارسکی بشدت تحت تأثیر آراء هیلبرت[7] بود. تارسکی، به پیروی از هیلبرت، به مفاهیم فراریاضی میپرداخت و از رهیافت فرازبانی سود میجست. در واقع، از همین جا بود که رهیافت دوزبانی (زبان موضوع/ فرازبان) وارد کارهای تارسکی شد. اما نکته مهم این است که تارسکی در آن دوره، مفاهیم فراریاضی (و حتی معناشناختی) را مفاهیمی نحوی[8] درنظر می گرفت، نه سمنتیکی. در دوره ی دوم، وی از نحو به معناشناسی روی آورد. تارسکی در این مرحله نیز بسیار از رهیافت دوزبانی هیلبرت سود می برد، اما کلید بسط رهیافت هیلبرت به حوزه ی معناشناسی را بکارگیری آن در تعریف صدق می دانست[9].
تارسکی در ارائه نظریه صدق خود، سه هدف اصلی را مدنظر داشت: نخست، درپی ارائه نظریه صدقی بود که شروط مورد نظر وی (کفایت مادی و صحت صوری) را برآورده سازد. دوم، در نظر داشت مفهوم صدق را به لحاظ علمی (خصوصا ً علم فیزیک) ارزشمند، کاربردپذیر و قابل توجه سازد. سوم، در جستجوی نظریه ای بود که دربرابر تخریبهایی که به وسیله پارادکس دروغگو رخ می دهد مقاومت کند[10]. اما در نگاهی کلی تر، تارسکی پروژه ای بزرگ در سر داشت که ارائه نظریه صدق تنها بخشی از آن محسوب می شد. وی در تلاش بود که یک «معناشناسی علمی» بنیان گذارد. وی تأسیس این معناشناسی را در پیوندی دقیق با تبیین روشن مفاهیم معناشناختی و تعیین شیوه درست استفاده از آنها می دانست[11]. اما به نظر وی، تعریف مفهوم معناشناختی صدق در زبان های طبیعی یا محاوره ای ناممکن است و باعث بروز پارادکس دروغگو می شود. وی معتقد بود که اگر یک زبان موضوعی صوری شده مدنظر باشد می توان در فرازبانی که برای آن درنظر می گیریم، تعریفی کلی، کافی و سازگار از مفهوم صدق ارائه داد.
نظریه صدق تارسکی را معمولا ً «نظریه معناشناختی یا سمنتیکی صدق» می نامند، که به باور وی چنین درکی، اساس نظریه مطابقتی صدق را تشکیل می دهد. او تعریف ارسطو از صادق بودن جملات خبری را پذیرفت. بر اساس رأی ارسطو جمله صادق جمله ای است که بگوید حالت امور چنین و چنان است و حالت امور چنین و چنان باشد (نظریه مطابقتی صدق). اما تارسکی معتقد بود که محتوای سخن ارسطو بیان دقیقی ندارد و باید صورتبندی جدیدی از آن به عمل آید. به نظر وی، این هدف باید در دو سطح انجام پذیرد: در مورد یک جمله صادق خاص، و در مورد همه جملات صادق. دستیابی به هدف نخست چندان مشکل نیست، ولی یک صورتبندی کلی برای صدق با مشکلات فراوانی روبرو است[12]. تارسکی تاکید میکند که مسأله اساسی او در پژوهشهایش درباب صدق، همین مسأله است: صورتبندی دقیق تحلیل ارسطویی از صدق، درباب تمام جملات صادق.
رهیافت معناشناختی تارسکی در نظریه صدق آراء حلقه وین را از طریق کارنپ تحت تاثیر قرار داد[13]. پوپر نیز در ارائه مفهوم و معیار صدق تحت تاثیر اندیشه های تارسکی قرار داشته و در کتب خود (برای مثال حدسها و ابطالها، شناخت عینی به کرات به نظریه تارسکی اشاره کرده و فصولی را به تشریح نظریه وی اختصاص داده است[14]. ویژگی نظریه صدق تارسکی در نظر پوپر این است که وی روشن ساخته است بین معنای صدق و ملاک ارزیابی صدق یک جمله تفاوت وجود دارد. پوپر از این بحث در نظریه حقیقت نمایی نظریه های علمی استفاده کرده است.[15]
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان