24 آبان 1393, 14:4
كلمات كليدي : ابزارگرايي، واقع گرايي، قرارداد گرايي، برساخت گرايي، عمل گرايي، نسبي گرايي، صدق
نویسنده : هادي صمدي
ابزارگرایی در عامترین معنای آن نوعی دیدگاه ضد واقعگرایانه نسبت به نظریههای علمی است که در آن نظریهها را به مثابۀ ادوات یا ابزارهای محاسباتی تفسیر میکنند که صرفا گذار از دستهای از مشاهدات موجود را به مجموعهای از مشاهدات پیشبینیشده تسهیل میکنند. به این معنا گزارههای نظری، نامزدی برای صدق یا ارجاع نیستند و نظریهها هیچ اهمیت هستیشناسانهای ندارند[1].
به بیان ساده ابزارگرایی دیدگاهی دربارۀ علم است که مطابق آن، نظریه ها را باید به عنوان ابزارهای مفیدی برای سازماندهی، طبقهبندی و پیش بینی پدیدههای مشاهدهپذیر در نظر گرفت. ارزش نقد نظریههای علمی به طور کامل با آنچه نظریهها دربارۀ جهان مشاهدهپذیر میگویند بیان میگردد[2]. واژۀ ابزارگرایی ابتدا توسط جان دیویی، فیلسوف عملگرای آمریکایی، برای توصیف رویکردی بسیار عملگرایانه نسبت به ایدهها یا مفاهیم در حالت کلی معرفی شد. اما به لحاظ تاریخی اوزیاندر، بلارمینو و بارکلی بدون این که از واژۀ ابزارگرایی استفاده کرده باشند، در زمرۀ مدافعان این دیدگاه بودهاند. برخی کشیشان آگاه که به محاکمۀ گالیله میپرداختند و به سادگی نظریۀ او به لحاظ محاسباتی پی برده بودند، و در مقابل دیدگاه گالیله را در تعارض با دیدگاه کلیسا در ارتباط با خورشید و زمین میدیدند، سعی کردند با توسل به ابزارگرایی گالیله را از مجازات برهانند و چنین وانمود کنند که نظریه گالیله تنها ابزار مناسبی برای پیشبینی حرکت سیارات است و ادعایی درباره حقیقت نمایی ندارد[3]. ارنست ماخ به هنگام نقد مکانیک نیوتنی دیدگاههای شبیه بارکلی ارائه میدهد. کاربرد امروزی این واژه در فلسفۀ علم برای اشاره به این دیدگاه است که نظریههای علمی توصیفات دقیق یا نصگرایانه از جهان طبیعی نبوده، بلکه صرفاً ابزارهایی برای انجام پیشبینیهای تجربی و دستیابی به دیگر اهداف عملی است. به لحاظ تاریخی این تز کلی ابزارگرا با تنوع گستردهای از انگیزهها، استدلالات، و دیگر تعهدات همراه بوده است. آنچه این مواضع متنوع را وحدت میبخشد آن است که همگی اصرار دارند که باید از نظریههای علمی بهرۀ کاملاً عمل گرایانه گرفته و به ادعاهایی که به نظر میرسد درباره طبیعت یا بخشهایی از آن میکنند باور نداشته، یا در وهلۀ نخست چنین ادعاهایی را ادعاهای دقیقی تلقی نکنیم.
از نظر یک ابزارگرا سوال از درستی یک نظریه یک اشتباه مفهومی است. سوال صحیح آن است که آیا نظریه واجد کفایت تجربی است یا نه. نظریهای دارای کفایت تجربی است که پیشبینیهای صحیح انجام دهد، به این معنا که همۀ پیامدهای مشاهده پذیر آن صادق باشند. تمثیل جعبۀ سیاه تمثیل مناسبی برای ابزارگرایی است: نظریه همانند یک جعبۀ سیاه است. با توجه به شرایط زمینهای مشاهده شده اطلاعاتی را وارد جعبه میکنیم و جعبه نیز به نوبۀ خود پیشبینیهایی راجع به آنچه مشاهده خواهیم کرد ارائه میدهد[4].
در کلیترین حالت میتوان گفت ابزارگرایی دو شکل مختلف معناشناختی و نحوی دارد[5]. مطابق ابزارگرایی نحوی ادعاهای نظری نظریهها را میباید برساختههای نحوی- ریاضی در نظر گرفت که فاقد شرایط صدق هستند و لذا هیچ محتوای اظهاری ندارد. ابزارگرایی نحوی به دو شکل مختلف وجود دارد: حذفگرا و غیر حذفگرا. نوع غیر حذفگرا که مرتبط با آراء دوهم است میگوید لازم نیست که وجود واقعیتی مشاهدهناپذیر را ورای پدیدارها فرض کنیم و علم برای آنکه کار خود را به نحو موفقی انجام دهد نمیباید هدف خود را توصیف چنین واقعیت مشاهدهناپذیری قرار دهد. اما ابزارگرایی حذف گرا دیدگاه قویتری را مطرح میکند و آن اینکه نظریهها نباید درصدد بازنمایی چیزی عمیقتر از تجربه باشند؛ چرا که نهایتاً چیزی عمیقتر از تجربه (یعنی یک واقعیت مشاهدهناپذیر) وجود ندارد که نظریهها آن را بازنمایی کنند. ابزارگرایی معنایی دیدگاهی است که میگوید گزارههای نظری به شرطی که به طور کامل قابل ترجمه به اظهاراتی باشند که فقط دارای واژههای مشاهدهپذیر است معنادار هستند. اگر گزارههای نظری به طور کامل قابل ترجمه باشند در نهایت چیزی جز گزارههای مشاهدهپذیر تغییر چهره داده نیستند و بنابراین به لحاظ هستیشناسی بیضرر هستند. یعنی نباید آنها را راجع به هستومندهای مشاهدهناپذیر در نظر گیریم و بنابراین هیچ التزامی به وجود آنها وجود ندارند. مشکل اصلی ابزارگرایی نحوی آنجاست که نمیتواند موفقیت تجربی نظریههای علمی، خصوصاً وقتی که پیشبینی های بدیع انجام میدهند را توضیح دهد. اگر نظریهها نمیتوانند و لو به نحو تقریبی واقعیت مشاهدهناپذیر را توصیف کنند پس چرا میتوانند چنانکه دوهم میگوید "نقش پیامبران" را برای ما بازی کنند و از جهان مشاهده ناپذیر خبر آورند. مشکل اصلی ابزارگرایی معنایی در آن است که نظریهها محتوای زیادتری از پیامدهای مشاهدهپذیر خود دارند به نحوی که آنچه آنها بیان میدارند را نمیتوان به طور کامل با آنچه نظریهها فقط دربارۀ پدیده های مشاهدهپذیر میگویند بیان کرد. امروزه بسیار واضح است که تلاشها برای ترجمۀ واژگان نظری به واژگان مشاهدتی به طور کامل با شکست مواجه شده است.
اگر بخواهیم انواع ابزارگرایی را بر حسب قوت ادعاهای مطرح شده از قوی به ضعیف طبقهبندی کنیم میتوانیم انواع زیر از ابزارگرایی را از هم تمییز دهیم[6]:
1. ابزارگرایی تقلیلی: گفتمان نظری صرفاً ابزاری برای سازماندهی یا طبقه بندی باورهای مربوط به تجربۀ مشاهدتی است و بنابراین معنای آن قابل تقلیل به هر پیامدی است که آن گفتمان با توجه به اوضاع امور مشاهدهپذیر دارد.
2. ابزارگرایی نحوی: گفتمان نظری فاقد هر گونه معنا، محتوای معناشناختی، یا قدرت اظهاری فراتر از آنکه بتواند مجوزی فراهم آورد که برخی اوضاع مشاهدهپذیر را از دیگر اوضاع مشاهدهپذیر استنتاج کنیم، است.
3. ابزارگرایی حذفی: حتی اگر گفتمان نظری معنادار و غیر قابل تقلیل باشد با این حال به طور کامل قابل حذف از علم است.
4. ابزارگرایی معرفتی: حتی اگر گفتمان نظری درباب جهان طبیعی قابل تقلیل نباشد و بیمعنا و حتی قابل حذف نباشد با این حال نبایستی به این ادعاهای نظری باور داشت.
1. اکاشا، سمیر، (1387) فلسفه علم، ترجمه هومن پناهنده، تهران، فرهنگ معاصر، فصل چهارم.
2. لازی، جان، (1377) درآمدی تاریخی به فلسفه علم، ترجمه علی پایا، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان