كلمات كليدي : : الهيات مسيحي، الهيات وحياني، الهيات طبيعي، توماس آكويناس، آنسلم قديس، كارل بارث، هيوم
نویسنده : مهدي عبداللهي
متألهان مسیحی، علم الهیات را از جهات مختلفی تقسیم نمودهاند که مهمترین آنها، تقسیم الهیات به الهیات طبیعی (Natural Theology) یا عقلی(و یا تکوینی) و الهیات وحیانی (Revealed Theology) یا نقلی است. این تقسیم که به خصوص از زمان توماس آکوئیناس بدان تصریح شد، اینکه در مباحث الهیات، اهمیت بسزایی دارد.
مراد از الهیات طبیعی، مباحث مختلف درباره خدا و دین است که با استمداد از صرف عقل و بدون اتکای به وحی انجام میگیرد. منظور از طبیعی (Natural) در این اصطلاح، تکوینی در مقابل وحیانی و تشریعی است، یعنی در طبیعت و تکوین بشر، قوهای هست که استعداد شناخت و تمییز حق از باطل را دارد که همان عقل است.
الهیات طبیعی به دنبال شناخت خدا(یا به طور کلی امور الهی) از طریق به کارگیری منابع طبیعی شناخت ماست. عبارت «منابع طبیعی شناخت ما» روشها و دادههای الهیات طبیعی را مشخص میکند. الهیات طبیعی مبتنی است بر شیوههای مشخص استدلال و واقعیات یا حقایقی که در کل برای همه افراد بشری تنها به واسطه برخورداری از عقل و ادراک حسی قابل دستیابی میباشند. الهیات طبیعی در تلقی سنتیاش، با اثبات وجود خداوند آغاز میشود و در ادامه به اثبات حقایقی درباره خدا(به عنوان نمونه اینکه خداوند ازلی، تغییرناپذیر و عالم مطلق است) و ارتباط خداوند با جهان میپردازد.[1]
با این که تقابل میان الهیات طبیعی و وحیانی در مقام دو روش برای رسیدن به حقایق دینی، از قرون اولیه مسیحیت وجود داشت، اما در نزاع میان آکویناس و آنسلم از متفکران و قدیسان مسیحی در قرون وسطی به روشنی آشکار گردید؛ آکویناس معتقد بود میتوان وجود خدا را برای هر شخص منطقی که حقایق طبیعی را میپذیرد و در پی دسترسی به نتایج درست است، اثبات کرد، اما آنسلم با جمله معروف خود «من ایمان میآورم تا بفهمم»، تأکید نمود که تسلیم شدن و ایمان آوردن شرط اولیه برای درک حقایق اصلی ایمان مسیحی است. آکویناس مسیحیت را در دو مرحله ارائه میدهد: مرحله اول، عبارت است از پایهریزی آن با استفاده از دلایلی فلسفی؛ و مرحله دوم، عبارت است از تکمیل موضوع با استفاده از اعتقادات مسیحی. برهان عقلی ما را تا حدی جلو میبرد، ولی تعالیم مربوط به تثلیث و کفاره گناهان و رستگاری انسان براساس ایمان، به آن افزوده میشوند.
موضع آنسلم کاملا متفاوت بود، او متعقد نبود در جایی که عقل به سرحد خود میرسد، ایمان شروع میشود، بلکه بر آن بود که برای درک حقایق دینی لازم است که ایمان و عقل با هم باشند. ایمان عبارت است از تسلیم خود به خدا که در اثر آن، بین انسان و خدا رابطهای صحیح به وجود میآید و در نتیجه انسان قادر میشود درباره آن تفکر نماید.
بدین طریق، در قرون وسطی دو نوع الهیات آشکار شد: الهیات وحیان و الهیات طبیعی که طبق آن، معرفت واقعی خدا و رابطه وی با جهان، از طریق تفکر عقلانی و بدون اتکا به تعالیم مسیحی امکانپذیر بود. الهیات طبیعی ریشه در فلسفه یونان دارد.
این دو نوع الهیات حتی در زمان آگوستین و بوئثیوس در حال شکلگیری بود و در واقع میتوان سرچشمه پیدایش آن را در زمانی دورتر یافت.
از زمان آکویناس به بعد، غالب کلیساها پذیرفتند که الهیات طبیعی با استدلالات فلسفی پایه عقلانی ایمان مسیحی را تشکیل میدهد، حتی امروزه نیز عدهای وجود دارند که آن را یگانه مدافع معتبر مسیحیت میدانند.[2] با این حال، باید توجه داشت که جریانی نیز در الهیات مسیحی وجود دارد که با هر کوششی برای به کارگیری فلسفه در موضوعات الهیات سخت مخالف است. در قرن دوم، ترتولیان این پرسش را مطرح کرد که «آتن را با اورشلیم چه کار؟ یا دانشگاه را چه به کلیسا؟»[3] فلاسفهای نظیر کانت هم وجود داشتند که معتقد بودند، این دو روش، ناقض یکدیگرند. برخی دیگر، هم چون شلایرماخر، تلاش نمودند، نکات خوب هر دو را انتخاب نموده، حد وسطی پیدا کنند.[4] در مجموع باید گفت که بسیاری از علمای الهیات مسیحی، معتقدند که فلسفه، هیچگاه خدمتکار خوبی برای الهیات نبوده است، زیرا بیش از آن که حلال مشکلات باشد، مشکل آفریده است.[5]
با فرا رسیدن عصر جدید و ظهور تجربهگرایانی چون هیوم، الهیات طبیعی در جهان غرب به بنبست رسید و هیوم با تکیه بر تجربهگرایی، عناصر مختلف الهیات طبیعی مانند وجود معجزات و برهان نظم را مورد انتقاد قرار داد، در ادامه پیروان کارل بارث نیز ضربات شدیدی بر پیکر آن وارد ساختند، با این وجود برخی هم چون هوارد رووت خواستار تجدید حیات آن شدهاند.[6] و اما در حال حاضر، اگر چه این رشته، به اندازه سالهای اوج قرون وسطی، از جلال و شکوه برخوردار نیست، با این حال، کتابهای جدید فراوانی وجود دارند که به نحو شایستهای سنت آن را ادامه میدهند.[7]
شایان توجه است که آنچه در تعریف الهیات طبیعی گفته شد، متداولترین معنای آن است، اما چهار کاربرد دیگر نیز برای آن وجود دارد که عبارتند از:
1. الهیات ناظر به طبیعت، یعنی الهیاتی که درصدد شناخت اهداف الهی و ارزشهای مرتبطی است که بر جهان غیربشری اطلاق میشود. این الهیات در مقابل نگرشهای اومانیستی، به دنبال آن ارج نهادن به منزلت هر جزئی از نظام طبیعت است.
2. بررسی نظام طبیعت برای پی بردن به ویژگی اصلی واقعیت، به این قصد که انسان به وسیله اصول رفتاری به دست آمده از آن، ضمن هماهنگی با ویژگی غایی وقعیت، به عبادت، تفکر و عمل بپردازد.
3. تلاش برای توجیه دعاوی مربوط به واقعیت و اراده خدا، صرفاً با مراجعه به نظم طبیعی.
4. الهیات طبیعی به معنای فهمی الهیاتی است که به ظاهر در میان همه مردم یا دست کم در میان همه کسانی که اعتقاد بر آن است که جایگاه بشری خود را به درستی درک نمودهاند، مشترک است، و از این جهت طبیعی است که به دنبال شناسایی حقایقی است که خداوند در خلقت انسان به ودیعه نهاده است.[8]
باید خاطرنشان شویم که در نزاع آکویناس و آنسلم در مسأله اتکای ایمان به عقل، حق به جانب آکویناس است، زیرا تا وقتی که فرد به دینی خاص ایمان نیاورده است، تنها راه برای بررسی موضوعات دینی، بهرهگیری از نور عقل است، از این رو، در مسائلی هم چون اثبات وجود خداوند متعال، اصل نبوت و نیز نبوت شخص خاص، تنها راه موجود، استدلال عقلی است، اما پس از این که از طریق عقل، ایمان آوردیم، باقی موضوعات دینی، بر دو دستهاند: برخی عقلگریزند، یعنی عقل هیچ راهی به آنها ندارد، مثل بسیاری از احکام عملی جزیی و نیز خصوصیات قیامت و . . . که در آنها تنها باید از راه وحی و نقل پیش رفت، اما برخی دیگر که عقلپذیرند، هم چون اصل اثبات معاد، از دو راه وحیانی و عقلی قابل بررسیاند.