24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : الهیات مسیحی، الهیات وحیانی، الهیات طبیعی، توماس آکویناس، آنسلم قدیس، کارل بارث
نویسنده : مهدي عبداللهي
علمای الهیات از جهات مختلفی این علم را تقسیم کردهاند. مهمترین این تقسیمها، تقسیم الهیات به الهیات طبیعی (Natural Theology) یا عقلی(و یا تکوینی) و الهیات وحیانی (Revealed Theology) یا نقلی است. این تقسیم که به خصوص از زمان توماس آکوئیناس بدان تصریح شد، اینکه در مباحث الهیات، اهمیت بسزایی دارد.
الهیات ملتزم به وحی، الهیاتی را گویند که به بحث درباره اموری میپردازد که طوری ورای طور عقل دارند، چنان که مسائلی از قبیل تثلیث یا گناه اولیه در معارف مسیحی در نظر بسیاری از علمای مسیحی، مسائلی هستند که متکی به وحی میباشند و فقط در مرتبه نقل میتوان از آنها سخن گفت. از این رو، این نوع الهیات، الهیات ماورای عقل (Supernatural Theology) است.[1]
با این که تقابل میان الهیات طبیعی و وحیانی در مقام دو روش برای رسیدن به حقایق دینی، از قرون اولیه مسیحیت وجود داشت، اما در نزاع میان آکویناس و آنسلم از متفکران و قدیسان مسیحی در قرون وسطی به روشنی آشکار گردید؛ آکویناس معتقد بود میتوان وجود خدا را برای هر شخص منطقی که حقایق طبیعی را میپذیرد و در پی دسترسی به نتایج درست است، اثبات کرد، اما آنسلم با جمله معروف خود «من ایمان میآورم تا بفهمم»، تأکید نمود که تسلیم شدن و ایمان آوردن شرط اولیه برای درک حقایق اصلی ایمان مسیحی است. آکویناس مسیحیت را در دو مرحله ارائه میدهد: مرحله اول، عبارت است از پایهریزی آن با استفاده از دلایلی فلسفی؛ و مرحله دوم، عبارت است از تکمیل موضوع با استفاده از اعتقادات مسیحی. برهان عقلی ما را تا حدی جلو میبرد، ولی تعالیم مربوط به تثلیث و کفاره گناهان و رستگاری انسان براساس ایمان، به آن افزوده میشوند.
موضع آنسلم کاملا متفاوت بود، او متعقد نبود در جایی که عقل به سرحد خود میرسد، ایمان شروع میشود، بلکه بر آن بود که برای درک حقایق دینی لازم است که ایمان و عقل با هم باشند. ایمان عبارت است از تسلیم خود به خدا که در اثر آن، بین انسان و خدا رابطهای صحیح به وجود میآید و در نتیجه انسان قادر میشود درباره آن تفکر نماید.
بدین طریق، در قرون وسطی دو نوع الهیات آشکار شد: الهیات طبیعی که طبق آن، معرفت واقعی خدا و رابطه وی با جهان، از طریق تفکر عقلانی و بدون اتکا به تعالیم مسیحی امکانپذیر بود و الهیات وحیانی که مبتنی بود بر آنچه که خدا از طریق مکاشفه ثبت شده در کتاب مقدس، برای بشر آشکار کرده بود. الهیات وحیانی به مکاشفه کتاب مقدس برمیگردد و الهیات طبیعی ریشه در فلسفه یونان دارد.
این دو نوع الهیات حتی در زمان آگوستین و بوئثیوس در حال شکلگیری بود و در واقع میتوان سرچشمه پیدایش آن را در زمانی دورتر یافت.
بسیاری از متفکران پروتستان مانند کانت و کارل بارث معتقدند که سخن گفتن درباره خدا بدون استناد به وحی الهی، کاری دشوار است.[2] به اعتقاد کارل بارث، معرفت معتبر از خدا، جهان و بشر «فقط بر اساس کلمه خدا» یعنی تجلی خدا در مسیح، آن گونه که در کتاب مقدس گواهی میشود، و بر اساس ایمان به آن کلمه، بنا شده است.[3]
باید خاطرنشان شویم که در نزاع آکویناس و آنسلم در مسأله اتکای ایمان به عقل، حق به جانب آکویناس است، زیرا تا وقتی که فرد به دینی خاص ایمان نیاورده است، تنها راه برای بررسی موضوعات دینی، بهرهگیری از نور عقل است، از این رو، در مسائلی هم چون اثبات وجود خداوند متعال، اصل نبوت و نیز نبوت شخص خاص، تنها راه موجود، استدلال عقلی است، اما پس از این که از طریق عقل، ایمان آوردیم، باقی موضوعات دینی، بر دو دستهاند: برخی عقلگریزند، یعنی عقل هیچ راهی به آنها ندارد، مثل بسیاری از احکام عملی جزیی و نیز خصوصیات قیامت و . . . که در آنها تنها باید از راه وحی و نقل پیش رفت، اما برخی دیگر که عقلپذیرند، هم چون اصل اثبات معاد، از دو راه وحیانی و عقلی قابل بررسیاند.
در ضمن لازم به ذکر است که اموری چون تثلیث، فدیه و گناه ذاتی در مسیحیت از آنجا که عقلستیز میباشند، به کلی مردود و باطلاند، و همان طور که الهیات طبیعی نمیتواند آنها را اثبات نماید، الهیات وحیانی نیز قادر به تبیین آنها نیست.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان