كلمات كليدي : شناخت خداوند، تعطيل، تشبيه، محدوديت
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
دربارۀ امکان شناخت صفات خداوند سه دیدگاه وجود دارد:
1. دیدگاه تشبیه: که معتقدند صفات الهی و صفات مخلوقات از نظر معنا و مصداق با یکدیگر تفاوتی ندارند و دقیقاً به یک معنا به کار میروند. این گروه از این جهت که اوصاف خداوند را به اوصاف مخلوقات تشبیه میکنند «اهل تشبیه» یا «مشبهه» نامیده شدهاند. این گروه معتقدند خداوند نیز مانند انسان دارای اعضاء و جوارح است و اگر خداوند بصیر است با چشم میبیند و همچنین دربارۀ سایر صفات. این گروه عمدتاً ظاهر برخی از آیات و پاره ای از روایات را مورد استناد خود قرار میدهند.
برخی از آیات مورد استناد آنها عبارتند از:
1 . "ان الله خلق آدم علی صورته [1]، یعنی آدم به شکل و صورت خداوند خلق شده است .
2 . پیامبر اکرم در حدیثی در توصیف معراج می فرمایند:
"... وضع یده أو کتفه علی کتفی حتی وجدت برد انامله فی صدری[2]" ، یعنی خداوند در شب معراج دست یا کتفش را بر شانه من قرار داد به گونه ای که من خنکی انگشتان خدا را در سینه ام احساس کردم.
3- یا موسى انی انا الله رب العالمین[3]؛ اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانیان!
مطابق این آیه، خداوند خود را بی واسطه بر حضرت موسی نمایاند و موسی توفیق زیارت خداوند در دنیا را پیدا کرد.
سلام قولا من رب رحیم[4]: بر آنها سلام (و درود الهى) است؛ این سخنى است از سوى پروردگارى مهربان!
براساس استدلال آنها این جمله را خداوند در بهشت بدون هیچ واسطه و پرده ای به مؤمنین راستین میگوید.[5]
این دیدگاه هم خلاف دلیل عقلی است و هم با ادلّه بی شمار نقلی منافات دارد.
نقد عقلی
چون داشتن اعضاء و جوارح مستلزم جسمانی بودن است و جسمانی بودن نیز موجب ترکیب است و ترکیب نیز مستلزم فقر و احتیاج است بنابراین خداوند نیارمند و محتاج نیست دارای اعضاء و جوارح نمیباشد.
نقد نقلی: آیات و روایاتی بیشماری به بطلان این دیدگاه دلالت میکنند برای نمونه فقط به برخی از آنها اشاره میشود. قرآن میفرماید: «لیس کمثله شیء» شوری /11 (یعنی هیچ چیز مثل خدا نیست) و نیز در جایی دیگر میفرماید: «لایدرکه الابصار» انعام/ 103 (یعنی چشمها او ار نمیبینند) نیز در روایات آمده است: «لَم یُطلِع العقول علی تحدید صفته»[6] یعنی عقل انسان نمیتواند حد و مرز و حقیقت صفات خدا را درک کند این آیات و روایت دلالت بر این مطالب دارند که خدا جسم نیست، متناهی نیست و هکذا.[7]
2- دیدگاه اهل تعطیل (معطّله): طرفداران این دیدگاه که اکنون به «لا ادری گرا» نیز مشهور شدهاند، معتقدند عقل ما راهی برای شناخت صفات خدا ندارد، چون اگر بخواهیم صفات خدا را بشناسیم دچار تشبیه میشویم و مجبوریم خداوند را به مخلوقات تشبیه کنیم در حالی که خدا مانند مخلوقات، محدود نیست.[8]
حاصل این نظریه آن است که خداوند دارای صفات ثبوتیه است، لکن آن صفات مانند صفات مخلوقین نیستند، زیرا صفات مخلوقین محدود است در حالی که صفات محدود، صلاحیت ذات نامحدود خدا را ندارند. بنابراین باید گفت خدا دارای سمع و بصر و سایر صفات است لکن ما نمیتوانیم کیفیت این صفات را بشناسیم. بنابراین اینکه دست و پا و گوش و چشم خدا چگونه است، در اینجا ما باید حکم به توقیف کنیم و بگوییم نمیدانیم کیفیت این اعضا و جوارح و صفات چگونه است. در حقیقت به زعم خود و به خاطر فرار از ورطه ی تشبیه به این نظریه معتقد شده اند.
1-ان الله خلق آدم علی صورته
یعنی حضرت آدم به شکل و صورت خداوند خلق شده است.
2- پیامبر اکرم در حدیثی در توصیف معراج میفرماید:
...وضع یده او کتفه علی کتفی حتی وجدت برد نامه فی صدری.
یعنی خداوند متعال در شب معراج دست یا کتفش را بر شانه ی من قرار داد به گونه ای که من خنکی انگشتان خدا را در سینه ام احساس کردم.
قائلین به این دیدگاه برای اثبات مدعای خود دست کم به دو وجه استدلال کرده اند، این استدلالها به شیوه ی منطقی از این قرارند:
استدلال اول:
أ) خداوند خود را به صفاتی در قرآن متصف کرده است.
ب) پس خداوند صفات را دارا میباشد.
ج)اگر بخواهیم فهم متبادر از آن صفاتشان معانی حقیقی آن صفات تلقی کنیم، از آنجا که ما همیشه با مفاهیم و صفات محدود سر و کار داریم، موجب میشود که خداوند را به مخلوقات تشبیه کرده و او را تا سر حدّ مخلوقین فرود آوریم.
د) دست برداشتن از ظاهر آیات، تأویل است و تأویل، أمری مظنون است و درباره ی صفات واجب، به صورت ظنّ و تخمین نمیتوان سخن گفت.
ه) نتیجه آنکه باید گفت خدا این صفات را دارد اما کیفیت این صفات و نحوه ی وجود آنها برای ما مجهول است.
به عبارتی ما باید ایمان به وجود این صفات خداوند داشته باشیم هرچند معنا و کیفیت این صفات ما نمیدانیم و نمیتوانیم آن صفات را بشناسیم. زیرا ما مکلف و مأمور به ایمان هستیم نه به شناخت و معرفت صفات واجب.
استدلال دوم:
دلیل دوم تمسک به آیه شریفه ذیل است:
« فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاویله و ما یعلم تاویله الا الله و الراسخون فی العلم یقولون امنا به کل من عند ربنا و ما یذکر الا اولوا الالباب» (آل عمران/7)
یعنی : اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنهانگیزى کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسیر (نادرستى) براى آن مىطلبند؛ در حالى که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمىدانند. (آنها که به دنبال فهم و درکِ اسرارِ همه آیات قرآن در پرتو علم و دانش الهى) مىگویند: «ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمىشوند (و این حقیقت را درک نمىکنند).
استدلال آنها این است که همان طور که ما معانی آیات متشابه را نمیدانیم و به آن ایمان میآوریم، با اینکه معانی و کیفیت صفات خدا را نمیدانیم، اما به آن ایمان میآوریم و همین مقدار برای ما کافی است چون ما به دانستن و آگاهی پیدا کردن از معانی حقیقی و کیفیات صافت خداوند مأمور نشده ایم.
نقد این دیدگاه:
1 . این دیدگاه خلاف واقعیت است، چون ما هنگامی که از اوصاف الهی مانند وجود، علم، قدرت، حیات و... سخن به میان میآوریم، به صورت بدیهی معنای این صفات را میفهمیم و آنها را از یکدیگر تمییز میدهیم و اگر کسی بگوید ما هیچ چیز از معانی صفات فوق نمی فهمیم بر خلاف بداهت سخن گفته است. حقیقت این است که اینها نتوانستهاند در باب اثبات صفات خدا، خداوند را از جهات نقص تنزیه کنند، فلذا معتقد به تعطیل شدهاند.
2 - بعضی صفات مانند «وجود» یا «وحدت» را هم خداوند و هم مخلوقین دارند و اگر ما قائل به تعطیل شناخت این صفت شویم با اصل توحید ناسازگار است به عبارتی هم قائل به وجود خدا و توحید او شده ایم و هم طبق استدلال های معطّله باید این صفات را از خدا نفی کنیم.
به گفته شهید مطهری: دیدگاه تعطیل نه تنها مستلزم تعطیل حق از صفات، و مستلزم تعطیل عقل از شناخت و معرفت و مستلزم ارتفاع نقیضین است بلکه به نوعی به انکار واجب و یگانگی او میانجامد.[9]
3- طبق اثبات واجب، (به ویژه براهین صدیقین[10]) ، همه صفات کمالیه، لازمه ی لا ینفک وجود واجب تعالی هستند. چون در براهین فوق اثبات میشود که ذات حق، وجود محض است و چنین وجودی کمال محض است. چون ذات او، وجود محضی است و هیچ گونه تعین و تحددی ندارد، تعین او اطلاق و لا حدی اوست پس جمیع شئون وجود و کمالات وجود به نحو اعلی، در ذات او صدق میکند.[11]
4- مخلوقات آئینه ی صفات خداوند هستند که خود تقریراتی دارد از جمله:
أ) خداوند علت ما سو است.
ب) معطی شیء نمیتواند فاقد آن کمال باشد.
ج)خدا همه ی کمالات مخلوقین را به نحو اعلی و اهم دار است.[12]
و نکته ی مهم اینکه این ها را با استدلال عقلی درک میکنیم.
3- دیدگاه اثبات بلا تشبیه: این دیدگاه که مختار امامیه و محققین از فلاسفه و متکلمان است معتقدند ما می توانیم صفات خدا را بشناسیم و نیز آن را تحلیل و بررّسی کنیم به گونهای که موجب محدودیّت واجب تعالی نیز نشویم. به این بیان که: از آنجا که خداوند کمال مطلق است پس همۀ صفات کمال را دارد و از طرفی ما با عقل و براهین آن بطور بدیهی میدانیم که اگر صفات خداوند مانند مخلوقین باشد مستلزم نقص در خداون خواهد بود، در نهایت صفات را با تجرید و تنزیه از جهات نقص بر خداوند حمل میکنیم و مثلاً میگوییم: او میبیند اما دیدن او مانند ما نیست چون اگر با چشم ببیند مستلزم جسمیّت و نقص است پس دیدن او باید به گونهای باشد که از جهات نقص آفریدگان مبرّا باشد. برخی از بزرگان[13] این دیدگاه را به دیدگاه «تشبیه در عین تنزیه و تنزیه در عین تشبیه» نام نهادهاند. روایات و آیات هم بر این حقیقت تأکید میکنند به عنوان مثال قسمت اخیر روایت امیرالمؤمنین (ع) که میفرماید: «لَمْ یُطلِعِ العُقُولُ عَلی تحدید صفته و لَمْ یحجُبْها عن واجب معرفته» (نهج البلاغه خطبه اول، ترجمه دشتی ص 32) یعنی خداوند عقلها و خردها را بر چگونگی و تحدید صفات خودآگاه نکرد لکن هرگز آنها را از مقدار لازم معرفت خود، محجوب نساخت، دلالت بر صحت این دیدگاه میکند.[14]
اگر بخواهیم این دیدگاه را به روش منطقی بیان کنیم چنین میگوییم:
1-خداوند علت ما سو است. (طبق توحید در خالقیت)[15]
2-علت باید کمالات معلول را به نحو اعلی و اشرف داشته باشد (به دلیل قانون علیت و قانون سنخیت). [16]
3-پس خداوند همه کمالات مخلوقات و اوصاف کمالی آنها را دارد.
4- این کمالات، همانطور که در مخلوقین وجود دارد در واجب قرار ندارند. (زیرا مستلزم نقص و نیاز و در بسیاری موارد جسمانی بودن خداوند است که خدا را از همه ی اینها مبراست، و این در جای خود اثبات شده است)-
5-از آنجا که واجب، ضرورت وجود دارد، کمالات را به بالاترین وجه، یعنی به گونه ای که کامل تر از آن را نمیتوان فرض کرد، دارد.
6-پس خداوند از نقص مخلوقات مبراست. و از آنجا که علت آنهاست پس کمالات او هم همان کمالات است (از نظر مفهوم و مصداق) لکن نحوه ی وجود این صفات به نحو نامتناهی است.