24 آبان 1393, 14:3
كلمات كليدي : بسیط الحقیقة، صدرالمتألهین، اجزاء خارجی، اجزاء عقلی، اجزاء وهمی، توحید، وحدت شخصی، علم خداوند
نویسنده : محمد درگاهزاده
این قاعدۀ فلسفی یکی از اصول زیر بنایی فلسفه ملاصدرا میباشد. صدرالمتألهین برای اولین بار با تبیین برهانی این قاعده توانست به بسیاری از معضلات معرفتی و فلسفی پاسخ بگوید، او در این باره میگوید:
« این قاعده از پیچیدهترین مباحث فلسفی و معرفتی است که ادراک آن در نهایت صعوبت و سختی میباشد و تنها کسانی به درک آن نایل میشوند که به سرچشمه علم و حکمت پروردگار متصل شده باشند ».
در لغت به معنی «ضد مرکب» است و مقصود از آن در این قاعده عبارت از موجودی است که هیچگونه ترکیب در آن راه ندارد، نه ترکیب از اجزاء خارجی (ماده و صورت) مانند جسم، نه ترکیب از اجزاء عقلی (جنس و فصل) مانند ماهیات مرکب و نه ترکیب از اجزاء وهمی (اجزاء کمی) مانند 1 متر که مرکب از 100 سانتیمتر است و نه ترکیب از وجود و عدم (اجزاء اعتباری) مانند تمامی موجودات ممکن .
مفاد قاعده این است که هر موجود بسیطِ محض در عین یکی بودن (وحدت)، تمامی اشیاء نیز است یعنی کمال مطلقی است که کمالات موجودات دیگر در آن ذوب شدهاند، بنابراین مقصود از قاعده این نیست که موجود بسیط مجموعهای از کمالات اشیاء را در خود دارد تا توهّم ترکیب چنین موجودی به ذهن بیاید، بلکه مقصود این است که بسیط الحقیقة یک موجود فراگیری است که در عین وحدت، تمامی اشیاء است. البته روشن است که اشیاء و موجودات دیگر دارای یک سری حدود و تعینها هستند. و مراد از اینکه میگوئیم تمامی اشیاء است نه اشیاء با این نقصها و کمبودها، بلکه مقصود این است که فقط کمالات اشیاء دیگر را دارد (لیس بشیء منها)
اگر حقیقت بسیط، تمام اشیاء نباشد و کمال برخی اشیاء را نداشته باشد در حقیقت مرکب از دو حیث خواهد بود، حیث وجدان کمالاتی که دارد و حیث فقدان آن کمالاتی را که ندارد و این خلاف بساطت محض آن حقیقت است. پس بنابراین حقیقت بسیط واجد تمامی کمالات اشیاء دیگر است.
الف) اثبات توحید: چنانچه صدرالمتألهین در برهانی که آن را برهان عرشی نامیده است از قاعده بسیط الحقیقة استفاده نموده و معتقد است جایگاه این برهان بسیار رفیع بوده و اشکالی به آن وارد نیست. خلاصه برهان این است که واجب الوجود بسیط محض است و بسیط الحقیقة، تمامی اشیاء میباشد و هیچ کمالی را فاقد نیست. بنابراین چنین موجودی جایی برای موجودات دیگر باقی نمیگذارد تا شریک او باشند.
ب) اثبات علم خداوند به تمامی موجودات: بر خلاف مشاء، صدرالمتألهین علم خدا به موجودات را لازمه ذات نمیداند بلکه عین علم به ذات میداند و معتقد است علم خداوند به ذات خود، همان علم به موجودات دیگر نیز هست. بنابراین علم به موجودات نیز از صفات ذاتی واجب است. امّا پرسش اساسی که در اینجا مطرح میشود این است که علم به ذات چگونه میتواند عین علم به مخلوقات و معلولات باشد و این تنها در صورتی ممکن است که خداوند (واجب) عین اشیاء باشد تا علم به او نیز عین علم به اشیاء گردد. صدرالمتألهین با تمسک به قاعده بسیط الحقیقة میگوید ذات واجب، تمامی اشیاء است چون کمالات تمام اشیاء را دارد، بنابراین علم به او نیز عین علم به اشیاء و موجودات میباشد.
ج) وحدت شخصی وجود: مقتضای قاعدۀ بسیط الحقیقة این است که ذات واجب، تنها موجود بسیط محض است بنابراین تمامی اشیاء میباشد. البته معنی این سخن این نیست که ذات واجب مجموعهای از موجودات دیگر است تا توهّم ترکیب به وجود آید بلکه مقصود این است که خداوند کمال مطلق و موجود فراگیری است که در عین وحدتش شامل تمامی اشیاء میشود و تنها موجود در عالم هستی اوست و بقیۀ موجودات تعلّقات و شئون و تجلیات آن موجود حقیقی هستند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان