كلمات كليدي : بس ون فراسن، تبيين علمي، تجربه گرايي برسازنده، ضدواقع گرايي، ساختارگرايي، موضع تجربي
نویسنده : ياسر خوشنويس
بس ون فراسن در سال ۱۹۴۱ در هلند متولد شد، تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه آلبرتا کانادا ادامه داد، دکترای خود را در سال 1966 از دانشگاه پیشبورگ آمریکا دریافت کرد. وی استاد فلسفه دانشگاه پرینستون است و در دانشگاه تورنتو و ییل نیز تدریس کرده است.
ویژگی برجسته ون فراسن در فلسفه علم، ارائه تحلیلی از مفهوم «تبیین[1]» در علوم طبیعی است که در مقابل مدل قانونی- استناجی همپل قرار دارد. طبق مدل قانونی استنتاجی، تبیین گزاره P از طریق ارائه یک استدلال منطقی که گزاره P نتیجه آن باشد، صورت می گیرد و در هنگام استدلال منطقی، تنها به نحو و معناشناسی گزاره ها توجه می شود. ون فراسن با این تلقی مخالفت کرد. به عقیده وی، پرسش «چرا P» بسته به مقصود پرسشگر، پاسخهای متفاوتی را طلب می کند. به عبارت دیگر تاکید پرسشگر هنگام طرح پرسش، بر پاسخ پرسش تاثیر میگذارد. از این رو گزاره «چرا P» یک متن ذو وجوه[2] است.[3] ون فراسن رأى خود را درباره تبیین در مقاله «پراگماتیک تبیین»(1977) مطرح کرد و سپس آن را در کتاب «تصویر علمى» تکمیل نمود. در تقریر ون فراسن پرسش تبیینی Q به صورت سه تایی زیر معرفی میشود: Q= <P, X, R> و پاسخ به پرسش Q، A نامیده میشود. در این مدل، P گزاره ای است که جنبه ای از آن نیاز به تبیین دارد. X کلاس تقابل[4] نامیده میشود، این کلاس مجموعه رویدادهای محتملی را نشان میدهد که در ارتباط با جنبه مورد پرسش قابل تصور هستند. R نسبت مدخلیت داشتن[5] است و پاسخ A را با توجه به دانش پس زمینه شخص پرسشگر به P و X مرتبط میکند. ون فراسن مفروضات زیر را درباره عناصر دخیل در تبیین بر میشمرد:
الف. P صادق است.
ب. بقیه اعضای X کاذب هستند.
ج. A گزاره صادقی است که با توجه به دانش پس زمینه ای پاسخ دهنده و پرسشگر در نسبت ربط داشتن R با P و X قرار دارد.
در صورت برقرار بودن این شرایط گفته می شود که به علت A، P و نه دیگر اعضای X روی داد.
مشهورترین اثر ون فراسن کتاب «تصویر علمی» است که در آن دیدگاه تجربهگرایی برسازنده مطرح شده است. در این دیدگاه، ون فراسن تحت تاثیر پوپر و کوهن میپذیرد که طرح یک نظریه علمی جدید تحت تاثیر پس زمینه فکری دانشمندان، مشاهدات انجام شده و همفکری با دیگر دانشمندان شکل میگیرد و برخلاف دیدگاه اثباتگرایی خام، صرفا از مشاهدات مکرر ناشی نمی شود. همچنین ون فراسن تصریح میکند که تمامی گزاره های مشاهدتی نظریه بار هستند، اما برخلاف هنسن و کوهن نمی پذیرد که خود مشاهده نظریه بار است. این تمایز مهمی است که در آراء بسیاری از فلاسفه علم نادیده گرفته شده است. علاوه بر این، ون فراسن بر تمایز قاطع میان هویات مشاهده پذیر و هویات مشاهده ناپذیر تاکید میکند. به نظر او، علومشناختی و فیزیولوژی در نهایت مشخص خواهند کرد که توانایی مشاهدتی انسانها تا چه حد است و هر چه فرای این محدوده باشد، علی الاصول برای ما مشاهده ناپذیر خواهد بود. با این مقدمات میتوان دیدگاه او را در مورد ماهیت فعالیت علمی توصیف کرد. دانشمندان در علم برای تبیین امور مشاهده پذیر ناگزیر از توسل به برخی از هویات مشاهده ناپذیر مانند الکترونها، فوتونها و ... هستند. از آنجا که تمایز قاطعی میان این هویات و هویات مشاهده پذیر وجود دارد، به نظر ون فراسن ما باید موضعی غیرواقع گرایانه در مورد هویات مشاهده ناپذیر اتخاذ کنیم. موضع ون فراسن را در تقابل با واقعگرایی علمی بهتر میتوان توصیف کرد. واقعگرایی آنگونه که ون فراسن بیان میکند، شامل دو آموزه زیر در مورد هدف علم و ماهیت پذیرش یک نظریه علمی علم است:[6]
1- هدف علم به دست دادن نظریه هایی است که شرح واژه به واژه صادقی از طبیعت ارائه کنند.
2- پذیرفتن یک نظریه علمی به معنای پذیرفتن وجود هویات مشاهده ناپذیر و روابطی میان آنها است که نظریه به آنها اشاره می کند.
در مقابل، ون فراسن بر مفهوم کفایت تجربی[7] تاکید می کند. کفایت تجربی به معنای سازگاری پیش بینی نظریه با مشاهدات یا به تعبیر دیگر، توانایی نجات پدیدارها است. با توجه به این مفهوم، ون فراسن آموزه های متناظر دو گزاره فوق الذکر را در تجربهگرایی برسازنده به ترتیب زیر مطرح میکند:
1-هدف علم به دست دادن نظریههایی است که دارای کفایت تجربی باشند.
2- پذیرفتن یک نظریه علمی به معنای پذیرفتن این امر است که فرض وجود هویات مشاهده ناپذیر و روابط میان آنها، که در نظریه به آنها ارجاع داده میشود، به کفایت تجربی میانجامد.
به این ترتیب ون فراسن به موضع ابزارگرایی که مورد حمایت اثباتگرایان بود، نزدیک میشود، اگرچه تفاوتهایی با آن دارد. دیدگاه ون فراسن کمابیش به عنوان نسخه اصلاح شده اثباتگرایی شناخته شده است و طی دو دهه گذشته در معرض مباحثات مختلفی بوده است.
آموزه دیگری که ون فراسن در شکلگیری آن سهیم است و در ادامه توسط افرادی مانند لیدیمن، کارت رایت و ردهد بسط یافت، دیدگاه ساختارگرایی[8] است. طبق این دیدگاه، ما باید هم به واقعیت و هم به یک نظریه علمی به عنوان یک مدل نگاه کنیم. در یک مدل، شبکهای از روابط میانِ گروهی از هویات تعریف میشود. بنابراین برخلاف آنچه در سنت فلسفه علم، از دیدگاه استاندارد تا موضع کوهن، تداوم داشته است، نباید یک نظریه را مجموعهای از گزاره ها دانست. دیدگاه ساختارگرایی توانایی خود را در مساله قیاس ناپذیری معناشناختی نشان میدهد. از آنجا که در مدلها تاکیدی بر واژگان وجود ندارد و تنها ساختار دو مدل است که مورد توجه قرار میگیرد، میتوانیم دو نظریه را که از اصطلاحات کاملا متفاوتی استفاده میکنند، از حیث ساختارهایشان با یکدیگر مقایسه کنیم.
قابل توجه است که ساختارگرایی به خودی خود نسبت به واقعگرایی یا غیرواقعگرایی لااقتضا است، به صورتی که برخی ساختارگرایان مانند لیدیمن واقع گرا هستند و برخی مانند ون فراسن غیرواقعگرا. واقعگرایان ساختاری معتقدتد که میتوان از تقریب مدلهای نظریهای به مدل واقعیت سخن گفت، در حالی که غیرواقعگرایان ساختاری، هدف از ارائه مدلهای نظری را صرفا کفایت تجربی میدانند.
آخرین اثر مشهور ون فراسن «موضع تجربی» است که در سال 2005 منتشر شده است. در این کتاب که در واقع اثری در فرافلسفه[9] است، ون فراسن تجربه گرایی را یک موضع فلسفی می داند. ون فراسن «اصل صفر[10]» را معرفی می کند که طبق آن به ازای هر موضع فلسفی X یک حکم جزمی یا دکترین X+ وجود دارد که اتخاذ موضع فلسفی X با باور داشتن به X+ معادل است. طبق نظر ون فراسن، جزم تجربه گرایی که وی آن را E+ می نامد، این است که «تجربه تنها و تنها منبع معرفت است.» همچنین دو اصل دیگر تجربه گرایی که از موضع تجربه گرایانه ناشی می شوند این است که «نقادی تجربه گرایانه یک نظریه معادل است با این که نشان داده شود که این نظریه با E+ ناسازگار است.» و نیز اینکه «همانند علم، در فلسفه نیز عدم توافق با فرضیه های معطوف به امور واقع پذیرفتنی نیست.»[11] وی در این کتاب به مطرح شدن مجدد مباحث متافیزیکی در فلسفه تحلیلی انتقاد می کند و آن را با موضع فلسفی مغایر می داند.[12] وى رویکرد تجربه گرایانه خود را در معرفتشناسی و همین طور فلسفه فیزیک کوانتومی و معناشناسی منطق های موجهه نیز حفظ کرده است، اما در عین حال وی یک کاتولیک است.