كلمات كليدي : قدرت، قدرت فعلي، قدرت ذاتي، قدرت مطلقه الهي
نویسنده : احسان ترکاشوند(عضو هیئت علمی دانشگاه ملایر)
اگر فاعلی، شرائط لازم برای انجام دادن فعلی را داشته باشد میگوییم قوه یا توان انجام دادن آن را دارد و اگر علاوه بر داشتن شرائط لازم، دارای علم و اختیار هم باشد از واژه «قدرت»، استفاده میکنیم و گفته میشود چنین فاعلی قادر بر فلان فعل است.[1]
اگر چه در تعریف قدرت، فلاسفه اختلافهایی دارند ولی اجمالاً میتوان چند نکته را اتفاقی بین فلاسفه در معنای قدرت دانست:
1- قدرت به فعل تعلق میگیرد نه انفعال. مثلاً به کسی که کتک میخورد نمیگویند قادر بر کتک خوردن است.[2]
2- قدرت به فعل فاعلی اطلاق میشود که فاعل آن، دارای علم و اختیار هم باشد. مثلاً به خورشید نمیگویند قادر بر گرم کردن است چون دارای علم و اختیار نیست.[3]
3-قدرت یک معنای تشکیکی است و دارای شدت و ضعف است.
هر چند قدرت با قیود فوق بر قدرت انسان نیز اطلاق میشود اما در مورد خداوند باید گفت از آنجا که او کامل مطلق است، پس بالاترین مراتب قدرت را داراست. به این بیان که اگر چه انسان دارای قدرت با شرائط فوق هست اما همواره قدرت انسان همراه با نقائص است و اگر بخواهیم این صفت را به خدا نسبت دهیم باید مانند همه صفات جمالیه، بعد از تجرید انواع نقص از آن صفت، آن را بر خدا اطلاق کنیم.
نکته
قدرت با بیان فوق معلوم شد که فقط بر فاعلهای مختار یعنی فاعل بالقصد، بالعنایه، بالرضا و بالتجلی اطلاق میشود.[4]
اثبات قدرت خداوند به روش منطقی
1- خداوند کمالات همه موجودات را به آنها عطاء میکند.
2- معطی یک شیء نمیتواند فاقد آن باشد.
3- از جمله کمالات موجودات «قدرت» است.
4- پس خداوند قادر است.
5- خداوند قادر، کامل مطلق است.
6- یکی از لوازم صفت کمال مطلق، قدرت مطلق است.
7- نتیجه آنکه خداوند دارای قدرت مطلق (قدرت نامتناهی) است.[5]
البته دلیل فوق با تشکیک وجود و سایر مبانی حکمت متعالیه، تبیین دقیقتری به خود میگیرد.[6]
نحوه اتصاف خداوند به صفت قدرت
از آنجا که برای متصف شدن خداوند به صفت قدرت، نیازی به فرض سایر موجودات نیست صفت قدرت از صفات ذاتی خداوند محسوب میشود، لکن باید توجه داشت که چون قدرت همواره به غیر تعلق میگیرد این صفت را جزء صفات ذاتیه حقیقیه دارای اضافه به حساب آوردهاند.[7]
شبهات قدرت مطلقه الهی
راجع به قدرت مطلقه الهی چند شبهه مطرح میشود که برخی از آنها را مطرح کرده و پاسخ میدهیم:
شبهه اول: حال که خداوند دارای قدرت مطلقه است آیا او میتواند یک واجب الوجود دیگری خلق کند یا اینکه آیا خداوند میتواند سنگ بزرگی خلق کند که خود، نتواند آن را بلند کند یا اینکه آیا خداوند میتواند کره زمین را در یک تخم مرغ جا دهد بدون اینکه زمین کوچک شده یا تخم مرغ بزرگ شود؟
پاسخ: در موارد فوق باید توجه داشت که قدرت به این امور تعلق نمیگیرد بلکه قدرت تنها به امور ممکن الوجود تعلق میگیرد در حالیکه موارد فوق ممتنع الوجود هستند.
مثلاً وقتی گفته میشود حسن، قدرت بر حل همه مسائل ریاضی را دارد، معنایش این است که هر مسأله ریاضی که پاسخ داشته باشد و قابل حل باشد را حسن میتواند حل کند و الّا اگر از او بپرسیم یک عددی پیدا کن که از عدد چهار بزرگتر و از عدد سه کوچکتر باشد و او چنین عددی را پیدا نکند هرگز به او نمیگوئیم او قادر بر حل این مسأله نشد بلکه میگوئیم این مسأله دارای جواب نبود.[8] وقتی گفته میشود آیا خدا میتواند موجودی، واجب الوجود خلق کند نفس مثال مورد قدرت قرار نمیگیرد. زیرا واجب الوجود یعنی غیر مخلوق و غیر مخلوق با مخلوق جمع نمیشود. به عبارتی موجب اجتماع نقیضین است. چون لازمهاش این است که آن واجب الوجود، هم غیر مخلوق باشد و هم مخلوق و چنین چیزی محال عقلی است. مضافاً بر اینکه با ادله توحید واجب ناسازگار است.
زمانی که گفته میشود آیا خدا میتواند سنگی را بیافریند که خود، نتواند آن را بردارد باز مورد قدرت خداوند نیست؛ چون لازمهاش نقض واجب الوجود بودن خداست.
به عنوان مثال یکی از اشکالهایش این است که خداوند قادر مطلق است و اگر نتواند سنگی را بلند کند دیگر قادر مطلق نیست و معنایش این است که خدا قادر مطلق نیست.
در مورد عالم و تخممرغ نیز سخن از همین قبیل است؛ چون لازمهاش اجتماع نقیضین است. زیرا معنای این سخن آن است که عالم بزرگ باشد (به گونهای که تخممرغ در آن جای گیرد) و در همان حال که بزرگ است کوچک باشد و این صریح اجتماع نقیضین است.
نتیجه اینکه این امور از شمول قدرت (اعم از قدرت الهی و قدرت غیر الهی) خارجاند. زیرا مستلزم امور بدیهی البطلان مانند اجتماع نقیضین و... خواهند بود.
شبهه دوم: حال که خداوند قادر مطلق است آیا او میتواند کارهای قبیح را انجام دهد؟ مثلاً آیا میتواند یزید را به بهشت برده و برخی از افراد پاک و با ایمان را به جهنم ببرد؟
پاسخ: خداوند بر این امور قادر است ولی به دلیل اینکه این امور با حکمت الهی منافی هستند آنها را انجام نمیدهد.
قدرت خدا بر امور قبیح
ممکن است اشکال مطرح شود که حال که قدرت خداوند مطلق است پس شامل همهٔ قبایح نیز میشود و خداوند افعال قبیح را نیزانجام میدهد.
- مثلاً خداوند متعال میتواند اولیاء خدا را به دوزخ فرستد و کفّار را بهشت ببرد. آیا این با قدرت مطلقهٔ الهی منافات ندارد؟
در این باب چند نظریه وجود دارد که اجمالاً برخی از آنها را بیان میکنیم:
1- قول متفکّران شیعی و محققین از فلاسفه:
خداوند قدرت بر قبیح دارد لکن آن را انجام نمیدهد. اگرچه خداوند فاعل قادر مطلق است ولی اختیار مطلق را هم داراست و فعل در صورتی تحقق پیدا میکند که علاوه بر قدرت فاعل بر انجام آن، فاعل آن را اختیار کند و انجام دادن آن فعل را خواسته باشد. بنابراین اگر فاعل قدرت بر انجام فعل دارد با فراهم بودن شرائط بیرونی، میتواند آن را انجام دهد و میتواند آن را انجام ندهد. قدرت بر یک فعل، مستلزم آن نیست که فاعل، لزوماً آن را انجام دهد چنان که ممکن است کسی قدرت بلند کردن وزنهای را داشته باشد ولی آن را بلند نکند. بنابراین چنین نیست که خداوند بر هر چیز قدرت داشته باشد آنرا انجام داده و به وجود بیاورد. لذا بسیاری از امور اگر چه مقدور خداوند هستند ولی چون خداوند آنها را اراده نکرده است موجود نمیشوند.[9]
امّا راز این که خداوند افعال قبیح انجام نمیدهد را باید در سایر صفات خداوند جستجو نمود. زیرا اگر چه خداوند قادر مطلق است امّا دارای صفات دیگری از قبیل حکمت مطلق، صدق مطلق و کمال مطلق نیز میباشد که انجام قبایح با این صفات ناسازگار است.
به عنوان مثال کار خداوند حکیمانه[10] است، بنابراین خلقت جهان دارای غایت و هدفی است و اگر خداوند بخواهد نیکوکاران را به دوزخ ببرد غایت و هدف جهان و به عبارتی حکمت خداوند زیر سؤال میرود.
خداوند به بندگان وعده داده است که در صورتی که کار نیک انجام دهند رستگار خواهند شد و رستگاری آنها به این است که خداوند آنها را وارد بهشت برین نماید. حال اگر خداوند جلّ شانه، مومنین راستین را به دوزخ برد و یا کافران را رستگار کرده و به بهشت ببرد صفت صداقت خداوند زیر سؤال میرود.
2. قول متفکران اشعری:
خداوند قدرت بر قبیح دارد و آن راهم انجام میدهد. این قول که متفکران اشعری[11] بدان قائلند بر این پایه استوار است که حسن و قبح عقلی و ذاتی[12] وجود ندارد. بلکه فعل خداوند حُسن ساز است و به عبارتی که از خودشان منقول است "هر چه آن خسرو کند شیرین بود". یکی دیگر از مستندات این قول تمسک به آیة شریفة « لَا یُسْأَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَهُمْ یُسْأَلُونَ »است؛ یعنی خداوند دربارهٔ افعالش باز خواست نخواهد شد در حالی که از افعال مردم سؤال خواهد شد.
آنها پنداشتهاند اگر ما بگوئیم خداوند نباید قبایح را انجام ندهد ما اَمری را بر خدا تکلیف کردهایم در حالیکه معنای سخن فوق این است که اقتضای ذات خداوند چنین است که مرتکب فعل قبیح نمیشود و این حکم بر اساس وجود "حسن و قبیح عقلی" است. یعنی حتی اگر هیچ تکیلفی در کار نبود ما حُسن برخی از امور و قبح برخی از امور را میفهمیدیم. به عنوان مثال ظلم، همواره و در همهٔ موارد با سعادت انسان منافات دارد. لذا همواره قبیح است چنانکه عدل همواره و در همهٔ موارد با غایت مطلوب انسان ملائم بود و حَسَن است.[13]
3- قول نظام:
او معتقد است خداوند قدرت برفعل قبیح ندارد. زیرا اگر خدا به قبح آن فعل، علم داشته باشد و آن را انجام دهد این مستلزم جهل است و "سفاهت" و "جهل" از ساحت خداوند دور است. پس حل مشکل به این است که بگوییم خدا قدرت بر فعل قبیح ندارد[14].
با توضیحی که داده شد اشکال این قول هم معلوم میشود؛ زیرا خداوند قادر مطلق هست امّا با اینکه قدرت دارد ولی چون افعال او حکیمانه است افعال قبیح را انجام نمیدهد.
دیگر اشکال مهم این نظریه این است که این دیدگاه مستلزم نفی قدرت مطلق از خداوند است.