كلمات كليدي : نفس نباتي، نفس حيواني، نفس انساني، عقل عملي، عقل نظري
نویسنده : هادي موسوي
در تعریف نفس که با این عنوان آورده شده "نفس کمال اول برای جسم طبیعی آلی دارای حیات بالقوة است" قید آلی حکایت از این دارد که نفس افعال خود را از طریق آلات و قوا انجام می دهد. [1]در میان نفوس، نفس انسانی فعالی را انجام میدهد که مختص خودش است و نفوس نباتی و حیوانی بهرهای از آن نبردهاند، مانند تعقّل معقولات، به دست آوردن صنایع، دیدن کائنات و فرق گذاشتن میان زشت و زیبا. به همین جهت باید قوایی داشته باشد که مختص خودش است، تا بدان وسیله بتواند چنین افعالی را انجام دهد. نفس انسانی در میان نفوس سه گانه واجد تمام قوای هر سه نفس است به گونه ای که هم واجد قوای نباتی (غاذیه، منمیه و قوه مولده) است و هم واجد قوای حیوانی (محرکه و مدرکه). این نفس علاوه بر قوای دو نفس دیگر دارای قوهای که مخصوص آن است میباشد، این قوه عاقله نام دارد.
تقسیم نفس انسانی
نفس انسانی را به لحاظ تأثیر و تأثّراتش می توان به دو اعتبار لحاظ کرد؛ اوّل، به این اعتبار که از مافوق خود معانی را قبول میکند و دوم به این اعتبار که در مادون خویش فعلی را انجام میدهد؛ بنابراین دو اعتبار نفس دارای دو قوۀ عالمه و عامله است. پس نفس ناطقه یک قوه عاقله دارد که مدرکات آن متفاوت است، این دو اعتبار در این قوه از این قرارند:
الف. عقل نظری: تصورات و تصدیقات را درک میکند و به حق یا باطل در معقولات و مدرکات دست مییابد. [به تعبیری، کسب دانش می کند].
ب. عقل عملی: صناعات انسانی را به دست میآورد و در اعمال و تروک به زیبایی و زشتی اعتقاد می آورد و از طرفی فکر و نظر را به کار میگیرد تا از آنچه خیر است یا گمان بر خیریّت آن است، استفاده کند.[2]
این مطلب نباید فراموش شود که هر دو قوه عالمه و عاقله از مراتب عاقله هستند. این عاقله، حالت نفس در حال ادراک اشیاء است، اما این مدرکات عاقله است که مختلفند و از ناحیه اختلاف این مدرکات است که به عالمه و عامله یا نظری و عملی تقسیم میشود وگرنه قوه عاقله در هر دو حالت عقل عملی و نظری، قوه عالمه است [3] و زمانی که نفس به کمال عقلی خود میرسد و بالغ میشود و از حرکات و افکار بی نیاز میگردد، هر دوی عامله و عالمه یکی میشوند. در این حالت علم نفس، عمل آن و عمل نفس، علم آن می شود، آنچنانکه علم و عمل در مجردات محض، در مادون خودشان واحد است. [4]
شأن عقل نظری
شأن عقل نظری این است که صور کلی مجرد از ماده، در آن حاصل شوند، حال اگر این صور بذاته مجرد باشند به راحتی آنها را دریافت میکند، ولی اگر این صور مجرد از ماده نباشند، عقل نظری آنها را از ماده تجرید میکند. به گونهای که از علایق مادی چیزی در آن صورت باقی نماند. [5]به همین دلیل است که عقل نظری به آراء کلیه اختصاص دارد و فقط در امور کلیه تصرف میکند، همچنین از دیگر صفات عقل نظری مشخص کردن صدق و کذب و واجب، ممکن و ممتنع است. [6]
اقسام عقل نظری
عقل نظری برحسب مراتب آن در استکمال، به "عقل هیولانی "، "عقل بالملکة"، "عقل بالفعل" و "عقل مستفاد" تقسیم کرده اند.
- عقل هیولانی: نفس انسانی از این جهت که خالی از معقولات است و قابلیت اکتساب همه علوم و ادراکات را دارد.
- عقل بالملکه: از این جهت که نفس به مرتبه ای رسیده که به اولیات و بدیهیات آگاهی پیدا کرده است.
- عقل بالفعل: زمانی که نفس توانایی استنتاج علوم نظری از بدیهیات را پیدا کند (هر وقت بخواهد بتواند نظریات را به دست آورد)
- عقل مستفاد: زمانی که همه کمالات علمی و صورت های ادراکی بدیهی و نظری در نفس بدون واسطه آلات مادی حضور داشته باشند. [7]
برخلاف عقل نظری، عقل عملی به افعال انسان تعلق دارد. این قوه باید بر سایر قوای بدن بر حسب نظرات عقل نظری تسلط داشته باشد تا از آن قوا منفعل نشود، بلکه آن قوای بدنی از عقل عملی تأثیر بپذیرند. در این تعامل میان قوای بدن و عقل عملی دو حالت پیش می آید؛ یا آن قوای بدنی بر عقل عملی تأثیر میگذارند و یا اینکه عقل عملی بر آن قوا مسلط میشود و آنها را تابع خود میگرداند. در حالت دوم که قوای بدن تحت تسلط عقل عملی قرار بگیرند، گفته می شود که اخلاق فضیلتمند شده است، اما اگر عقل عملی از آن قوا منفعل شود و تحت تأثیر آنها قرار بگیرد اخلاق رذیله نامیده می شود. [8]
دیدگاه صدرا و مشائین
نکته ای که در این میان باقی می ماند اختلاف نظر صدرا المتألهین و مشاء است. ملاصدرا در انتساب افعال نفس به قوا نظریه خاصی دارد بر این مبنا که در واقع مدرک و محرک در تمامی افعال، نفس آدمی است. این قوا در واقع نقش واسطه را انجام میدهند و فاعل نهایی نفس است. میتوان گفت بین نفس و قوا دو گانگی وجود ندارد، نفس عین قواست. به عبارت بهتر قوای نفس مراتب و شئون نفس هستند و بر خلاف مشاء که افعال ر ا منتسب به قوا میدانند. [9]