2 تیر 1397, 0:0
سهروردی در سده ششم هجری قمری میزیست. او فردوسی ثانی بود و اگر فردوسی عجم بدین پارسی زنده کرد، یعنی زبان و ادب پارسی را حیات جاودان بخشید، سهروردی حکمت ایرانی را زنده کرد. حکمتی که از یک سو از سرچشمه زلال معنویت فرهنگ ایران باستان سیراب میشود و از سوی دیگر از دریای معرفت قرآنی بهره میبرد. سهروردی آشکارا خود را زنده کننده حکمت ایران باستان میداند. برای آنکه جایگاه سهروردی را در فرهنگ والاو حکمت ارجمند ایران زمین بشناسیم و بدانیم که این بزرگمرد چه کرد و به کدام نیاز فرهنگی مردم ما پاسخ گفت، ناگزیریم تا به عنوان مقدمه به کوتاهی از تحولات فکری و فرهنگی ایران زمین از آغاز عصر اسلامی، از سده اول تا سده هفتم، و کوتاه تر از آن از سده هفتم به بعد سخن بگوییم تا معلوم شود که قرن ششم، قرن سهروردی از نظر فرهنگی در چه وضع و چه موقعیتی است و سهروردی در آن روزگار چه کرده است و چه باید انجام میداده است.
سده اول و دوم: عصر خاموشی، عصر انتقال فرهنگ: دو قرن سکوت و دو قرن تلاش در امر مهم انتقال فرهنگ. در سده نخست، ایران فتح میشود و بتدریج اکثر بخشهای ایران با تمام امکانات در اختیار اسلام قرار میگیرد. تا پایان سده دوم و آغاز سده سوم، ایران حکومت مستقر ندارد و لاجرم زبان و ادب از سوی حکومتی که هنوز تشکیل نشده است نمی تواند مورد حمایت باشد و همچنین است که نظم و نثری از آن روزگار برجای نمانده و به دست ما نرسیده است. مراد استاد فقید، دکتر زرین کوب از دو قرن سکوت نبودن یا نماندن نظم و نثر فارسی از آن روزگار است. بدیهی است که مردم با همه گرفتاریها لب به سخن گفتن فرو نبسته بودند، با همه مشقتها زندگی میکردند و غم و شادی داشتند، مهر میورزیدند و خون میخوردند و زندگی خود را مطابق رسم و آیین تازه سامان میدادند و در آن سکوت به ظاهر طولانی، فریاد فرهنگ گران سنگ خود را که اینک مهر تایید اسلامی بر آن میخورد به گوش جهان و جهانیان میرساندند. در این دو سده و بویژه از نیمه دوم سده نخست به بعد، آثار ایرانی و عربی ترجمه و فرهنگ ایرانی به عالم اسلام انتقال یافته است. (این انتقال زمانها بیش از انتقال فرهنگ یونانی به عالم اسلام و ترجمه آثار یونانی که از نیمه دوم سده چهارم ادامه مییابد صورت گرفت.) و بزرگمردانی فرهیخته چون ابن مقفع، در این راه و در این کار به جان کوشیدند. کتاب هفت جلدی استاد فقید دکتر محمد محمدی ملایری تحت عنوان کلی تاریخ و فرهنگ ایران حکایت محققانه انتقال فرهنگ ایران به عالم اسلام است.
سده سوم و چهارم: عصر زرین فرهنگ ایرانی اسلامی: ایران در آغاز سده سوم از سال 206 قمری استقلال مییابد و حکومتهای ایرانی، نخست طاهریان و سپس صفاریان و سامانیان بر سر کار میآیند. نقش صفاریان و بویژه نقش سامانیان که تقریبا سراسر قرن چهارم حکم راندند، نقشی سازنده و تعیین کننده بود. ایران مستقل شد و ایران مستقل زبان رسمی ملی یافت: زبان فارسی دری و ادبیات ملی پیدا کرد: ادبیات فارسی که اگر به دیده انصاف نگریسته اید گوهر گرانبهایی است که نه تنها مایه فخر هر ایرانی است که مایه مباهات هر انسانی است که هنر و ادب و فرهنگ و انسانیت را ارج مینهد. زبان و ادب فارسی در ماوراءالنهر که مرکز آن بخارای شریف بود زاده شد و بالیده و سپس در سراسر ایران و شبه قاره هند و روم و حتی به بخش هایی از چین و... گسترده و قرنها زبان و فرهنگ این سرزمینها بود و امروز همچنان دارای اهمیت و نقش ویژه یی است که اگر بدان توجه نکنیم بیش از پیش زیان خواهیم دید... باری در این دوران پدر شعر فارسی، رودکی سمرقندی (درگذشته به سال 329 قمری) ظهورکرد و به قول شهریار: در نزاع بقای ملیت نخستین قهرمان میدان بود، رودکی کار پوردستان کرد که این هنر کار پوردستان بود، ملت ما رهین منت اوست و منت او را سزد که منان بود و سپس حکیم فرزانه فردوسی بزرگ (در گذشته بین سالهای 411 تا 416قمری) به میدان آمد و به تعبیر زنده یاد اخوان کاری کرد کارستان و اثری پدید آورد که باید به حق آن را سند حقانیت تاریخ و فرهنگ ایران زمین و ضامن بقای زبان و ادب و فرهنگ ایران به شمار آورد و سخنی گویاتر از سخن بلند خود او در توصیف کارستانش نمی توان جست که: بسی رنج بردم در این سال سی/ عجم زنده کردم بدین پارسی. ایران راه فرهنگ خود را باز مییافت، گم کردههای خود را باز میجست و هویت خود را بازآفرینی میکرد. با ظهور رودکی و بویژه فردوسی در سده چهارم، یعنی عصر زرین فرهنگ ایرانی اسلامی نخست ایران دو گوهر گم گشته خود را بازیافت: گوهر زبان و ادب پارسی و گوهر تاریخ. فردوسی با سرودن شاهنامه هم زبان پارسی را زنده کرد وهم تاریخ ایران را. غیر از گوهر زبان و ادب و گوهر تاریخ مردم ایران، یک گوهر گمشده دیگر نیز داشتند که جست وجوی آن نه فقط بایسته مینمود که ضرورت داشت و آن گوهر گم شده و فراموش شده، حکمت ایرانی بود. در سده چهارم، فلسفه یونانی چون سایه دانشها گسترش یافت و با ظهور فارابی و بویژه ابن سینا به اوج خود رسید. آثار فارابی و نجات و شفای ابن سینا موید این مدعاست. این فلسفه البته نقش ویژه خود را در اعتلای فرهنگ ایران زمین و در پروردن فکر و اندیشه خردورزان و خردمندان این مرز و بوم ایفا کرد، اما گمشده ایرانیان نبود. آن گوهر گمشده یی نبود که چون در کنار گوهر زبان و ادب فارسی و گوهر تاریخ ایران قرار بگیرد، خزانه هویت ایرانی را سرشار کند و کمال هویت ایرانی را محقق سازد. آن گوهر گمشده چنان که گفتیم حکمت ایرانی یا حکمت اشراقی ایران بود که در جریان بازیابی و بازسازی هویت ایرانی گریزی جز احیای آن نبود که فلسفه اصیل ایرانی همانا حکمت عرفانی اشراقی مبتنی بر وحدت است و چنان بود که نخستین گامها به سوی حکمت ایرانی اشراقی توسط بزرگ ترین فیلسوف عقل گرا، ابن سینا برداشته شد. آن هم در دوران طلایی و عصر شکوفایی و نه در روزگار انحطاط. ابن سینا با تالیف کتاب التنبیهات والاشارات و تدوین مقامات العارفین زمینه را برای طراحی حکمت اشراقی یا حکمت المشرقین فراهم آورد و سپس به طرح حکمت المشرقین پرداخت. کتابی که جز بخشی از منطق آن به دست ما نرسیده است. اینقدر مسلم است که کاری را که ابن سینا آغاز کرد با سهروردی به کمال رسید و صورتی بایسته و نهایی یافت. آهنگ بازیابی و احیای حکمت اشراقی ایرانی از سوی ابن سینا، آن هم در عصر طلایی فرهنگ ایران این حقیقت را مسلم میسازد که با وجود نظر برخی از محققان، عرفان و اشراق، نه محصول دورههای انحطاط و بحران است، نه اندیشه یی واپس گرا و ایستاست که اگر نیک تامل کنیم مکتبی است پویا و حرکت آفرین، انسان پرور و انسان ساز. جلوه یی از این پویایی را در افلاطون و حکمت او، که برآمده از حکمت ایرانی است و نیز در سهروردی شهید و حکمت او توانیم دید و جلوه یی از آن را در ناآرامیها و بی قراریهای مولوی و حافظ و اندیشه و هنر آنان شاهد توانیم بود. هیچ خردمندی و هیچ صاحب بصیرتی جهان بینی عرفانی اشراقی را نفی نکرده است. حتی متفکری چون برتراند راسل که طرفدار فلسفه تحلیلی و اتمیسم منطقی است و با عینک تحلیل و تجربه و خرد برآمده از علم و تجربه به جهان مینگرد. جهان بینی عرفانی اشراقی را در جنب جهان بینی علمی و جهان بینی فلسفی مورد تایید قرار میدهد. این معنا را در رساله عرفان و منطق نوشته راسل میتوانیم بیابیم و بخوانیم. مبنای صدور احکام منفی در باب جهان بینی عرفانی اشراقی سوءاستفاده از این جهان بینی در دورانهای فترت و انحطاط است. در دوران انحطاط و فترت، هرچیز از جمله علم و فلسفه و عرفان و حتی دین ممکن است مورد سوءاستفاده قرار بگیرد، این نه گناه دین است، نه گناه علم و فلسفه و نه گناه عرفان و شرق...
سده پنجم و ششم: عصر تکمیل: در سده سوم و بویژه سده چهارم یعنی عصر طلایی فرهنگ ایران اسلامی جمله دانشهای عقلی و نقلی پدید آمد و بالید. این راهم بگوییم که سده چهارم دوران حکومت سامانیان ایرانی نژاد، عصر آزادیهای نسبی و به تعبیر امروزیها دوران تسامح و تساهل نسبی بود. روزگاری بود که در عین توجه به اسلامیت به ایرانیت سازگاری ندارند روزگار سامانیان، دوران سازگاری ایرانیت و اسلامیت و لاجرم به بارآمدن برآیند و نتیجه یی ارجمند و بایسته از این سازگاری بود: شکوه فرهنگی و رنسانس ایرانی اسلامی و من برآنم که مهم ترین دشواری ما گمان این ناسازگاری است. گمانی که در بسیاری از موارد ما را به بیراهه میکشاند... باری با غروب سامانیان ایرانی نژاد که خود جای نسبی تامل و بحث جداگانه یی است و به تعبیر دقیق تر با دگر شدن اوضاع واحوال که به انقراض سامانیان و برکناری کارگزاران فرهیخته ایرانی انجامید، تساهل و تسامح جای خود را به سختگیریها داد و ایدئولوژی قشری اشعری آرام آرام جایگزین آزاد اندیشی فلسفی شد و فضای باز فرهنگ ساز زاینده جای خود را به فضای بسته فرهنگ ستیز داد و همچنین بود که سدههای پنجم و ششم با دو چهره مثبت و منفی ظاهر شد، چهره منفی یا جنبه منفی این قرون برآمده از فضایی است که تصویر شد، فضایی که ایدئولوژی قشری را بر فکر آزاد فلسفی مسلط کرد و در نهایت در بسیاری از سرزمینهای اسلامی (جز ایران) بنیاد فلسفه را برکند و تنگ نظریها و تعصبها به جنگهای فرقه یی و مذهبی انجامید و همین امور زمینههای درونی فروپاشی فرهنگ گران سنگ ما را فراهم آورد و حمله وحشیان مغول در اوایل سده هفتم را چنین مخرب ساخت. چهره مثبت یا جنبه مثبت این قرون هم ادامه و استمرار دانشهای برآمده از سده چهارم بود و گسترش یافتن و تکمیل شدن آنها و نیز استمرار سنتهای فلسفی با همه دشواری هایی که بر سر راه آن بود، تاثیر همین سنت بود که از سویی ایدئولوژی قشری و خشک اشعری را تعدیل کرد و بدان حال و هوای بالنسبه فلسفی بخشید و اندیشمندی جست وجوگر و سنت ستیز چون فخر رازی از آن برآمد و از سویی دیگر به سنت فلسفی سهروردی که مورد بحث ما است پیوست و سهروردی در سده ششم در عصر تکمیل توفیق یافت، مثل هویت ایرانی را با طرح نهایی حکمت اشراق تکمیل کند: مثل زبان و ادب، تاریخ و حکمت. به یاد داشته باشیم که غیر از منابعی که سهروردی در جریان طراحی و تکمیل حکمت اشراق، خود یافت، اهم از منابع مکتوب و بسا سنت هایی که سینه به سینه حفظ شده بود و گذشته از تلاش هایی که ابن سینا در این راه ورزید و سهمی که این تفکر بزرگ نیز در احیای حکمت اشراق دارد، از نقش شاهنامه و تاثیر فردوسی نیز در این امر غافل نباید بود که حکمت و خرد سهروردی همان حکمت و خرد فردوسی است.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان