كلمات كليدي : مطلق گرايي هنجاري، توصيفي، هير، مطلق گرايي كانتي
نویسنده : مهدي فصيحي رامندي
یکی از مباحث بسیار مهم در فلسفه اخلاق که شاید بتوان گفت از مهم ترین مباحث فلسفه اخلاق است و پذیرش یا رد آن نتایج فردی و اجتماعی فراوانی دارد.[1]مسأله نسبی یا مطلق بودن احکام اخلاقی است. در این مبحث پارهای از پرسشهای حیاتی مطرح میشود، مانند این که آیا ارزشهای اخلاقی، محصول عوامل محیطی، روانشناختی است یا اموری ثابت و همیشگی است؟ چرا نمیتوان ارزشهای اخلاقی را نسبی دانست؟برخی بر اساس یافته های مطالعات مردم شناسانه مبتنی بر تنوع و گوناگونی آداب و رسوم اقوام مختلف به نسبیت اخلاق و وابستگی آن به آداب و رسوم معتقد شده اند مثلاً بندیکتمدعیاستکهپارهایازنمونههااعتبارنسبیتگراییاخلاقیرابهاثباتمیرساند واز همین رو می توان گفتاخلاقیعنی همانسنتهایپذیرفتهاجتماعی کههیچریشه ایدرعینیت و عمومیت ندارد.[2] در مقابل،مطلق گرایان معتقدند، اصول غیر قابل انکاری وجود دارد که هرگز نباید شکسته شود و معیار های عمومی اخلاق استثناء ناپذیرند.
گونههای مطلقگرایی در اخلاق
از آن رو که مطلقگرایی در مقابل نسبیتگرایی به کار میرود و نسبیتگرایی نیز دست کم در سه شکل مطرح میشود؛ میتوان گفت سه شکل از مطلقگرایی قابل تصویر است. اول مطلقگرایی توصیفی که معتقد است میتوانجوامع متفاوتی یافت که دست کم در برخی اصول اخلاقی مشترک باشند. در مقابل نسبیتگرایی توصیفی که باورهای اصلی جوامع گوناگون را متفاوت یا حتی متعارض میداند.
دوم مطلقگراییفرااخلاقی که ناظر بهتوجیه گزارههای اخلاقی است. به این معنا که شیوه معقول و معتبر عینیای برای توجیه یک اصل اخلاقی در برابر اصل دیگر میتوان یافت. این نوع مطلقگرایی از توجیه یک اصل در برابر اصول دیگر دفاع میکند اما نوع دیگری از مطلقگرایی در باب توجیه مطرح است که راجع به مصادیق یک اصل یا یک عمل اخلاقی است. این نوع مطلقگرایی بیانگر آن است که انجام یا عدم انجام هر مصداقی از یک اصل یا عمل، اخلاقی یا غیر اخلاقی است.[3] به عنوان مثال اگر کسی معتقد باشد تمام مصادیق دروغ گویی در هر شرایطی غیر اخلاقی است. یک مطلقگرای اخلاقیاست.
اما شکل سوم مطلقگرایی، مطلقگرایی هنجاریاست؛ که معتقد است اصل یا اصولی میتوان یافت که اگر برای شخص و یا جامعهای درست یا خوب است در شرایط مشابه، برای شخص یا جامعهای دیگر میتواند درست یا خوب باشد. به عنوان مثال اگر بگوییم برخی اصول اخلاقی مانند راستگویی و وفای به عهد برای شخص یا جامعهای خوب است این اصول در جامعه دیگری یا برای اشخاص دیگری نیز خوب و درست تلقی میشود. این نوع مطلقگروی در مقابل نسبیتگروی هنجاری است که بر این باور است که آنچه برای شخص یا جامعهای درست است، حتی اگر هم شرایط مشابه باشد، برای شخص یا جامعهای دیگر درست یا خوب نیست.[4]
برخی دو شکل دیگر از مطلقگرایی را مطرح کردهاند یکی مطلقگرایی در تفکر و دیگری مطلقگرایی در باب منش. مطلقگرایی در باب تفکر بیانگر آن است که حتی تفکر جدی در بارة انجام هر مصداقی از یک عمل غیر اخلاقی ضد اخلاقی است. و مطلقگرایی در باب منش نیز معتقد است برخی از انواع عمل غیراخلاقیحتی اگر برخی از مصادیق آن ضد اخلاقی نباشد به شکلی هستند که هر کسی دارای منش خوب است نمیتواند خود را به انجام مصداقی از آن متقاعد کند.[5]
پیش از هرچیز لازم است معنای دقیق مطلقگرایی را روشن کنیم و از این رهگذر مانع بروز مغالطات در این زمینه گردیم.مطلقگرایی دستکم دارای دو کاربرد متفاوت است:[6]
مطلقگرایی حداکثری(کانتی) یا افراطی
مطلقگرایی، گاه به این معنا است که همه احکام و ارزشهای اخلاقی اموری ثابت همیشگی و همگانیاند و در هیچ شرایطی استثنا نمیپذیرند. امانوئل کانت به این نوع مطلقگرایی اعتقاد داشت. وی بر این عقیده بود که احکام و ارزشهای اخلاقی مطلق ثابت و همیشگیاند و در هیچ شرایطی استثنا بردار نیستند. برخی در زمان وی به این مطلقگرایی سرسختانه چنین ایراد گرفتند که بر اساس این دیدگاه راستگویی همواره خوب است و هیچ استثنایی ندارد. در حالی که چنین نیست که راستگویی همواره و در همهجا خوب باشد. مثال: جایی که راستگویی موجب کشته شدن چندین انسان بیگناه بشود، خوب نیست. کانت این اشکال را چنین پاسخ داد که ما همواره باید راست بگوییم؛ یعنی اگر میخواهیم سخن بگوییم باید راست بگوییم. اینکه این رفتار ما چه پیامدهایی خواهد داشت اهمیتی ندارد. حتی اگر راستگویی ما موجب کشتهشدن انسانهایی بیگناه شود باز هم وظیفه ما راست گفتن است. گناه کشتن آن افراد بر عهده کشندگان است. ما کار خوبی کردهایم که راست گفتهایم و آن افراد کار بدی کردهاند که مرتکب قتل شدهاند.
مطلقگرایی حداقلی یا معتدل
دومین معنا و کاربرد مطلقگرای همة احکام اخلاقی را دارای ثبات و دوام نمیداندبلکه معتقد است اصول احکام و ارزشهای اخلاقی اموری ثابت همیشگی و همگانیاند و هرگز استثنا نمیپذیرد و نسبی بودن برخی دیگر از احکام و ارزشهای اخلاقی به معنای نسبیت شرایط واقعی است.
لازمه اطلاق اخلاق، طبق تفسیر کانت، انکار حکم قطعی بلکه بدیهی عقل به لزوم گفتن دروغ برای نجات جان انسان بیگناه و مانند آن است. از نگاه او اطلاق اخلاقی به معنای مقید نبودن موضوعات آن به غایات و نتایج مضبوط و معین هیچ دلیلی ندارد، بلکه ارزش افعال اخلاقی تنها از ناحیة نتایج و آثار مطلوب یا نامطلوب آنها معین میشود.[7]
معنای قابل قبول مطلقگرایی اخلاقی
اما اطلاق احکام اخلاقی به این معنا قابل پذیرش است که ارزش افعال نسبت به نظر، سلیقه، میل و خواست شخص یا اشخاص و با تفاوت آن دسته از شرایط زمانی و مکانی که تأثیری در نتایج مطلوب یا نامطلوب ندارند تغییری نمیکند. براین پایه هرچند ممکن است ارزشمند بودن یک فعل دارای قیود و شرایطی باشد این قیود و شرایط تنها از جهت تأثیری که در پیامدهای واقعی مطلوب و نامطلوب افعال دارند معتبرند و نظر و سلیقة هیچکس نمیتواند بعنوان قید و شرط احکام اخلاقی قرار گیرد. مثلاً ممکن است خوبی راست گفتن مقید به مواردی باشد که پیامد زیانباری مانند بهخطر افتادن جان انسانی بیگناه نداشته باشد. گرچه موضوع این حکم اخلاقی مقید است ولی قید بیان شده منافاتی با کلیت و اطلاق حکم در موضوع کلی خود ندارد و به اصطلاح قید آن مضبوط است. بدین ترتیب احکام اخلاقی مضبوط و قاعدهمندند و در شرایط واقعی خود همواره صادق و ثابتند.[8]
استدلال های مطلق گرایان
برهانی که کانت در اثبات ثبات و استثناناپذیری احکام اخلاقی ارائه می کند در معنای امر مطلق نهفته است. امر مطلق از دید کانت به این معناست که همیشه باید طوری رفتار کرد که بتوان اراده کرد قاعده عمل ما یک قانون عام و کلی برای همه انسانها باشد.[9]کانت پس از این که اثبات می کند قوانین اخلاقی همواره برای ما انسانها به صورت اوامر و بایدها جلوه می کند سه شکل از امر را مطرح میکند که به نظروی تنها یک شکل آن میتواند امر اخلاقی باشد که از آن به امر مطلق تعبیر میکند.یک شکل از اوامر، اوامری هستند که متعلق آنها یا کارهایی که بدان امر میشود خودشان هیچ خوبی ندارند تنها ابزاری برای رسیدن به یک مطلوب دیگرند. این اوامر را شرطی تردیدی می نامد. دسته دیگر اوامر به اعتقاد کانت آن اوامری هستند که مانند دسته گذشته به اعمالی امر میکنند که وسیلهای برای رسیدن به پارهای غایات هستند یعنی خودشان فی نفسه مطلوبیتی ندارند. مثل این که گفته شود «برای رسیدن به سعادت باید عبادت کرد» در این صورت هم امر به عبادت برای رسیدن به سعادت است. پس این اوامر نیز شرطی هستند. اما منظور گوینده اینجا این نیست که «اگر میخواهید سعادتمند شوید باید عبادت کنید». روشن است که سعادت چیزی نیست که در مطلوبیت آن تردیدی برای کسی باشد. موکداً میتوان گفت انسانها سعادت را به ضرورت طبیعت انسانیتشان میخواهند پس باید عبادت کنند.از این رو این اوامر را امر شرطی تاکیدی میگویند. هر چند بسیاری به اخلاقی بودن این اوامر اعتقاد دارند اما کانت این دسته اوامر را نیز اخلاقی نمیداند. کانت معتقد است هر دودسته از اوامر فوق شرطی هستند به این معنا که ابزاری هستند برای رسیدن به غایات دیگر نکته اساسی که باعث می شود کانت به احکام استثناناپذیر در اخلاق دست یابد در همین جا نهفته است یعنی شرطیت، به اعتقاد او عنصر شرطیت مانع از اخلاقی بودن است.[10]بنابراین تنها امرهایی میتوانند اخلاقی باشند که برای رسیدن به هیچ غایتی منظور نباشند امر به اعمالی که ذاتاً نیک هستند نه این که برای رسیدن به غایات نیک خوباند. تنها این اوامر امر مطلق هستند.
براین اساس هنگامی اخلاقی بودن یک امر بخاطر هیچ غایتی ورای آن نیست پس خارج از امر چیزی نیست که بتواند امر اخلاقی را استثنا بزند. براین پایه مطلق است و نسبت به زمانها، مکانها و فرهنگها هیچ استثنایی برنخواهد داشت.
معرفی اجمالی برخی مکاتب مطلقگرا
1. سعادتگرایی
سقراط مؤسس مکتب سعادتگرایی معتقد بود فضائل اخلاقی اموری ثابت و تغییر ناپذیرند. شاید انسانها به دلیل داشتن شرایط زمانی و مکانی گوناگون، دارای تفاوتهای ظاهری باشند اما طبیعتی یکسان و ثابت دارند و لازمه این ثبات و پایداری در سرشت و طبیعت یکسانی و ثبات در نیازها و انگیزشها است. براین اساس فضائل اخلاقی همواره ثابت و لایتغیرند.[11] افلاطون نیز با اصلاحاتی همین دیدگاه را در باره ثبات فضائل اخلاقی پذیرفت. از ظواهر سخنان ارسطو که سعادت را اعتدال تفسیر میکند، نیز چنین برمیآید که اعتدال برای همیشه و همة جوامع ملاک سنجش خیر است.[12]
2. لذتگرایی
اپیکور نماینده برجسته لذتگرایی لذتها را به سه دسته لذتهای ضروری و طبیعی مانند خوردن و آشامیدن، لذتهای غیرطبیعی و غیر ضروری مانند لذت شهرت و مقام و لذتهای طبیعی و غیر ضروری مانند لذت جنسی تقسیم میکند. او استیفای لذتهای دستة اول را همیشه خوب، لذتهای دسته دوم را همیشه بد و لازم الاجتناب و لذتهای دسته سوم را در حد اعتدال خوب و پسندیده میداند. از این تقسیم بندی اپیکور برمیآید او نیز با این که یک لذتگرای تمام عیار است اما در عین حال ارزشهای اخلاقی را مطلق و ثابت میداند.[13]
3. وجدانگرایی
از دیگر مکاتب مطلقگرا میتوان به دیدگاه وجدانگرایی اشاره کرد. رسو از پیروان مطرح این دیدگاه معتقد است ملاک خیر وشر حکم وجدان است. ظواهر کلام او چنین مینماید که وجدان که ملاک اصلی خیر و شر است امری ثابت و تغییر ناپذیراست و تحت تأثیر شرایط اجتماعی و تاریخی قرار نمیگیرد. او خود در باره ویژگیهای وجدان بشری چنین میگوید:«وجدان هرگز ما را فریب نمیدهد. این اوست که راهنمای واقعی آدمیان است. نسبت وجدان به روح، مانند نسبت غریزه است به بدن. هر کس آنرا متابعت نماید طبیعت را اطاعت نموده و بیم گمراه شدن ندارد.»[14]
4. وظیفهگرایی کانتی
میتوان گفت معروفترین مطلقگرا در اخلاق کانت است. به عقیدة او ارزشهای اخلاقی مطلقند و تحت هیچ شرایطی تغییر نمیکنند و هیچ استثنایی هم بر نمی دارند. خوبی افعالی مانند راستگویی و وفای به عهد، همگانی، همهجایی و همه زمانی است.[15]
به نظر میرسد مکتب اخلاقی غایتنگر عملی[16] نیز مطلقگرا باشد. زیرا معتقد است اصل «آن کاری را بکن که بیشترین بهرة معهود را دارد.» شکستنی نیست.[17]