در نگرش اسلام، دو جریان حق و باطل از زمانی که دنیا آفریده شد، بوجود آمد. البته زمانی این دو جریان پدیدار شد که موجودات دارای اراده و اختیار چون جن و انسان آفریده شد؛ چرا که اراده و اختیار به این دو موجود این امکان را میبخشد تا خود به اختیار خویش، انتخاب کنند.
آزمونی برای حق شناسی
خداوند در آیات قرآنی گزارش میکند که تا زمانی که تقابل و تضادی پیش نیامده و امتحان و آزمونی انجام نگرفته بود، جریان باطل خود را نشان نداده بود و به صورت جریان نفاق، به طور نهانی به حیات خود ادامه میداد و حتی بسیاری از مقامات را به دست آورده و بسیاری از عقول را فریفته خود ساخته بود.
اما هنگامی که حضرت آدم(ع) به عنوان خلیفه الهی آفریده میشود تا مسئولیت را به عهده گیرد، ابلیس از جنیان (کهف، آیه 50) کفر باطل خویش را آشکار میکند و از فرمان الهی سرپیچی میکند. (بقره، آیه 34)
این داستان نشان میدهد که نقش آزمون و ابتلاء، بسیار مهم و اساسی برای جداسازی خودی از غیرخودی، حق از باطل و ایمان از کفر است. از این رو، یکی از سنتهای الهی، سنت آزمون و امتحان است که با ابزارها و روشهای گوناگونی چون بلا، فتنه، جنگ، مال، ثروت، نعمت و نقص انجام میگیرد. پس هیچ موجود مختاری چون جن و انسان نیست مگر اینکه میبایست تحت این سنت و قانون آزموده شود تا سیه رو شود هر که در او غش باشد.
گزارشهای قرآنی همچنین روشن میسازد که بسیاری از انسانها و جنیان در این آزمون شکست میخورند و در مسیر حق باقی نمانده و کفر و باطل را در پیش میگیرند. از این رو جریان باطل که با عناوینی چون کفر، نفاق، شیطان، اولیای شیطان، حزب شیطان و مانند آن شناخته میشود، در جامعه انسانی و جنی شکل میگیرد.
شیاطین جنی با نفوذ و وسوسه در افکار و اندیشهها و قلوب بشری، گروهی از انسانها را به خدمت خود در میآورند و به عنوان بندگان هوی و هوس و یا بندگان جنیان و شیاطین، در مسیر باطل میکشانند. (سباء، آیه 41، فرقان، آیه 43؛ جاثیه، آیه 23)
جریان کفر و سبک زندگی آن
جریانی که به نام کفر در میان انسانها و جنیان معروف شده، در برابر جریان الهی ایمان، سبک خاصی از زندگی را ارایه میدهد که براساس مخالفت با فطرت سالم، عقل سلیم، قلب سلیم، وحی الهی و مانند آن میباشد. از این رو پیروان جریان کفر با همه تفاوتهای آن در یک امر یعنی دلبستگی به دنیا و کافی بودن به سبک زندگی وحیانی و عقلانی متحد هستند؛ هرچند که این جریان دارای طیفهای مختلفی است و یک دست نمی باشد؛ چرا که اولیای کفر متعدد هستند و هرگز در هیچ چیز با هم متحد نمی باشند؛ این در حالی است که اولیای الهی همیشه متحد بوده و یک خط فکری و سبک زندگی را در پیش میگیرند. (بقره، آیات 255 تا 257)
خداوند در این آیات و آیات دیگر قرآن بیان میکند که کفر و ایمان دارای اولیاء و رهبرانی است که سبک زندگی دو جریان را تبیین میکنند. اولیای الهی و ایمانی به سبب وحدت در هدف و رویه همواره یک چیز میگویند و تفاوتهای ماهوی و اصیل را در میان آنان نمی توان یافت؛ چرا که تفاوتهای موجود در شرایع هیچ تاثیری در کلیت دعوت و سبک زندگی به جا نمیگذارد، بلکه به سبب شرایط و مقتضیات زمانی و به حسب تغییرات طبیعی در هستی و انسان، آن تفاوتها بیان شده است.
از این رو در آیات قرآنی از دین اسلام به عنوان کلیت دعوت همه پیامبران یاد شده است و ملل و نحل را به عنوان شرایع دانسته و آن را یکی از علل راستی و درستی دین وحیانی اسلام در طول تاریخ بشریت از آدم(ع) تا خاتم(ص) میداند. (آل عمران، آیه19؛ شوری، آیه13)
جریان ایمان، وحدت در فکر و عمل
سبک زندگی که جریان ایمان بیان میکند، هر چند که در طول تاریخ دارای اولیای بسیار بوده است و بیش از یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر(ص) و چندین برابر آن اوصیاء و اولیای آنان، در خدمت این جریان بودند، ولی همواره از وحدت در فکر و عمل برخوردار بودند و سبک زندگی آنان هرگز بیرون از دایره توحید نبوده است. اصولی که آنان بر آن تاکید داشتند، توحید، نبوت، معاد، عدالت و امامت بوده است. پیروان این جریان در حوزه اخلاقی نیز بر مکارم و محاسن آن تاکید داشته و هرگز به نسبیت در حوزه اخلاق و رفتار اعتقادی نداشتند و اگر چه قائل به اصول متغیری در برخی از حوزههای زندگی هستند، ولی همواره اصول ثابت و غیرقابل تغییری را معرفی کرده و بر آن پایبند بودند که متاثر از مقتضیات زمان و مکان نیست.
ولایت علوی، انتقال از ولایت نبوی به ولایت امامت
پیش از ولایت امیرمومنان علی(ع) ولایت الهی در ولایت پیامبران(ع) جریان داشت؛ اما با پایان ارسال رسولان و انزال کتب از سوی خداوند، ولایت الهی به ولایت امامت منتقل شد و حضرت محمد(ص) به عنوان آخرین پیامبر(ص) و قرآن به عنوان آخرین کتاب وحیانی و آسمانی معرفی شد؛ به طوری که پس از ایشان هیچ پیامبری نخواهد آمد و هیچ کتابی نازل نخواهد شد. بنابراین، ادعای پیامبری و کتاب از سوی هر کسی دیگر، ادعای باطل و ادامه همان مسیر کفر و باطل شیطانی خواهد بود؛ زیرا جریان کفر و باطل همواره خود را در میان حق نهان کرده و میکند.
با آغاز ولایت علوی، شکل ولایت الهی تغییر مییابد؛ هر چند که اصل کلی ولایت و محتوای آن باقی و برقرار است. اما در این میان دشمنان ولایت و خلافت الهی در برابر آن قرار میگیرند و میکوشند تا جلوی این انتقال گرفته شود و با پایان ولایت نبوی، پایان ولایت الهی نیز رقم بخورد و انسان از سبک زندگی الهی محروم شود و در دام کفر و باطل افتد و سبک زندگی شیطانی و کفر بر جهان چیره شود.
توطئههای بسیاری در این مسیر از سوی اولیای کفر انجام گرفت، ولی پیامبر(ص) آن را رسوا و گاه نابود ساخت. دشمنان بر آن بودند تا پیامبر(ص) را ترور کنند و اجازه نصب ولایت الهی به علی(ع) به طور رسمی به پیامبر(ص) داده نشود. (مائده، آیه 67)
پس از نصب ولی الله از سوی خدا و معرفی پیامبر(ص) در روز عید غدیر، دشمنان بر شدت دشمنی و فتنه و توطئهها افزودند و در نهایت در سقیفه آنچه نباید اتفاق میافتاد، رخ داد.
فاطمه(س) علیه جریان نفاق
در این میان هیچ کس جرات نداشت به مبارزه با جریان کفر و باطل و به حمایت از ولایت علوی بپردازد. تنها فاطمه(س) به سبب جایگاهی که در میان مردم داشت، به حمایت از ولی الله پرداخت؛ اما تنها چهار تن از مهاجر و انصار به یاری آمدند و از چهل نفر که به حضرت فاطمه قول مساعدت داده بودند، کسی حاضر نشد تا جان در طبق اخلاص به خدمت ولی الله درآید و به حمایت از جریان ایمان بپردازد.
فاطمه(س) با اشکال گوناگون به رسواگری جریان کفر پرداخت و غصب خلافت را ادامه جریان باطلی دانست که آغازکننده آن ابلیس بوده است.
آن حضرت(س) چنان با شیوههای گوناگون از قبیل عزاداری و گریه بر سر خاک شهیدان اهل حق، سخنرانیهای آتشین در مسجد و بقیع و خانههای انصار و مهاجر، دولت غاصب را رسوا ساخته بود که هر آن ممکن بود شورشی عظیم رخ دهد. پس دشمنان به خانه اش رفتند و در خانه اش را سوزانده و تن ایشان را کوفتند و در بر شکم کوبیدند تا محسن را سقط کرد و آسیب جدی بر او وارد شد و با این حادثه به شهادت رسید.
آن حضرت(س) با وصیت خود کاری کرد تا جریان کفر و نفاق تا قیامت رسوا شود؛ زیرا اجازه نداد کسی بر ایشان نماز گزارد و او را شبانه دفن کنند تا قبرش هرگز مشخص و معلوم نشود و مردم از خود بپرسند که چه شده قبر آن حضرت(س) مخفی مانده است و کسی از آن آگاهی ندارد؟
بی گمان مخفی ماندن قبر به معنای فریاد بلند رسواگری است که جریان کفر و نفاق با آن نتوانست هرگز حقانیت خود را اثبات کند و خود را به عنوان جریان اصیل اسلام به جهانیان معرفی نماید. بیگمان شهادت و نهان شدن قبر آن حضرت(س) بزرگترین عامل رسوایی دشمنان و جریان کفر و نفاق است.