كلمات كليدي : قرآن، شجاعت، جبن، تهوّر، ابراهيم (ع)، حمراء الاسد
نویسنده : علی محمودی
شجاعت در لغت به معنی قوت قلب داشتن به هنگام سختی است.[1]شجاعت از بزرگترین کمالات نفسانی است، این حالت حد تعادل قوۀ قضبیه میباشد و حد افراط آن را تهور و بیباکی گویند و حد تفریط آن همان جبن و ترسویی است و آن رویگردانیدن و ترس از چیزهایی است که نباید از آنها ترسید.[2]
از نظر فلاسفه و حکما، شجاعت یکی از خصائل چهارگانۀ علم اخلاق است که عبارتند از حکمت، شجاعت، عدالت و عفت. ( این چهار خُلق، اصول اخلاق نام دارند.)[3]
ترس معقول:
ترس یکی از پدیدههای روحی و طبیعی و از نعمتهای بزرگ خداست چرا که اگر انسان از هیچ چیز خطرناکی نترسد به زودی زندگی خویش را از دست خواهد داد، این همان تهور و بیپروایی است و ترس مذموم آن است که انسان از عواملی که در خور ترسیدن نیست بترسد، هر خطر موهومی را جدی بگیرد و هر دشمن خیالی را مایۀ وحشت قرار دهد و از ورود در هر کاری به احتمال عدم موفقیت واهمه داشته باشد این ترس مایۀ عقب ماندگی و ناکامی است و مایۀ شکست و ذلت میباشد.
در این گونه موارد باید خطرات جدی را پیشبینی کرد و راه مقابله با آن را شناخت و احتمالات نسنجیده و نامعقول و احتمالاتی که همیشه و در همه حال وجود دارد نباید سد راه انسان شود، این روشنترین تعریف برای مسأله شجاعت به عنوان یکی از صفات فضیله و ترس به عنوان یکی از صفات رذیله است.[4]
حضرت علی (ع) میفرماید:
«اَلْجُبْنُ والْحِرْصُ والْبُخْلُ غَرائزُ سوءٍ یَجْمَعُها سوءُ الظَّنَّ بالله سُبحانَهُ »[5]
«بُزدلی و آزمندی و بخل، خویهای بدی هستند که از بد گمانی به خدای سبحان مایه میگیرند.»
با توجه به اینکه عالم محضر خداست و همه جا ذات پاک او حاضر و ناظر است مؤمنان باید بر خدای تعالی توکل کنند و با شجاعت و شهامت به سوی اهداف مقدس و مهم خویش پیش روند.[6]
شجاعت از آثار ایمان است چرا که مؤمن با اتکا به قدرتی که مافوق همۀ قدرتهاست خود را در همۀ صحنهها پیروز میببیند افراد ضعیف الایمان با اتکا به قدرت خودشان که به هر حال شکست پذیر است، خویش را ناتوان مشاهده میکنند به همین دلیل ترس و وحشت در صحنههای مهم زندگی بر آنها چیره میشود.[7]
شجاعت در قرآن:
واژۀ شجاعت در قرآن ذکر نشده است اما مضمون برخی از آیات به روشنی دلالت بر این کمال نفسانی دارد.
یکی از ویژگیهای پیامبران بزرگ الهی شجاعت بینظیر آنها بوده است و برای انجام رسالت خویش، همواره از آن بهره میجستند، یکی از ایشان حضرت ابراهیم (ع) است که یک تنه در برابر انبوه معاندین و بت
پرستان ایستاد و به دنبال تحقیر بتها با صراحت به مشرکان فرمود:
«وَ تَاللهِ لَأَ کیدَنَّ اَصْنَامَکُمْ بَعْدَ اَنْ تُوَلّوا مُدْبِرینَ »[8]
«و به خدا سوگند، در غیاب شما نقشهای برای نابودی بتهایشان میکشم»
اما آنها هرگز فکر نمیکردند انسانی به خود اجازه دهد و این چنین با مقدسات یک قوم و ملت که حکومت صد در صد پشتیبان آن است، بازی کند، ولی سرانجام در یک روز خلوت طرح خود را عملی کرد، این فقط
گوشهای از شجاعت این پیامبر آسمانی است.[9]
«الّذینَ اُسْتَجابو اْللهِ والرَّسولِ مِنْ بَعْدِ ما اَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذینَ اَحْسَنوا مِنْهمْ واُتََّقَوْا اَجْرٌ عظیمٌ. الّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قد جَمَعواْ لَکُمْ فَاُخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ فَزادَهُمْ ایماناً وَقالواْ حَسْبُنَااللهُ ونِعْمَ الْوکیلُ»[10]
«آنها که دعوت خدا و پیامبر (ص) را، پس از آن همه جراحاتی که به ایشان رسید، اجابت کردند (و هنوز زخمهای میدان احد التیام نیافته بود، به سوی میدان حمراء الاسد حرکت نمودند) برای کسانی از آنها، که نیکی کردند و تقوا پیش گرفتند، پاداش بزرگی است. اینها کسانی بودند که (بعضی از) مردم به آنان گفتند: مردم (لشکر دشمن) برای (حمله به) شما اجتماع کردهاند، از آنها بترسید. اما این سخن بر ایمانشان افزود و گفتند: خدا ما را کافی است و او بهترین حامی ماست »
این آیات مربوط به غزوۀ حمراء الاسد میباشد سخن از توکل و شجاعت یاران پیامبر (ص) است، در پایان جنگ اُحد به دنبال شکست سپاه اسلام لشکر فاتح ابوسفیان راه مکه را پیش گرفته بود ناگهان پشیمان شدند و تصمیم گرفتند دوباره به مسلمانان حمله کرده و بقیۀ ایشان را نابود سازند، این خبر به پیامبر (ص) رسید و فوراً لشکر احد را برای شرکت در جنگ دیگری آماده کرد، همۀ مجروحان نیز آمادۀ نبرد شدند و گفتند خدا ما را کافی است به خاطر همین شجاعت لشکر ابوسفیان از تصمیم خویش منصرف شدند و به مکه بازگشتند.[11]