كلمات كليدي : قرآن، صالح، نبوت، رسالت، توحيد، اطاعت، معجزه، تبليغ، قوم ثمود، فساد، تهمت، عذاب
نویسنده : ابراهيم صالحي حاجي آبادي
حضرت "صالح" از جمله پیامبران الهی بود که برای هدایت قوم ثمود مبعوث شد. رسالت ایشان بر قوم ثمود بود؛[1] اما قومش او را تکذیب کرده و تهمتهای ناروایی به ایشان زدند.[2] حضرت صالح(ع) جهت اثبات نبوت خویش بر قوم، معجزهای آورد و از دل کوه "ناقه(شتری)" بیرون آورد؛[3] اما قوم ثمود ایمان نیاورده و ناقه را پی کرده و گرفتار عذاب شدند.[4] در تورات موجود(تحریف شده)، نامی از این پیامبر به میان نیامده است.[5]
رسالت و نبوت حضرت صالح(ع)
بعد از اینکه قوم عاد به سبب گناه هلاک شدند، قوم ثمود پا به عرصه گذاشت. این قوم از قومهای عرب بود که در یمن سکونت داشتند.[6] آنها همانند قوم عاد به فساد و مخالفت با خداوند روی آوردند؛ لذا خدای متعال حضرت صالح را که از لحاظ موقعیت اجتماعی در حد متوسط جامعه بود، و مردی با کمال و صاحب فضیلت بود، برای هدایت و ارشاد آنها فرستاد. وی مدت طولانی به تبلیغ قوم ثمود پرداخت؛ اما قومش دعوت وی را نپذیرفته و به جای اطاعت از خدا و رسول خدا، به پرستش بتها روی آوردند، تا جایی که هفتاد "بت" برای پرستش ساخته بودند.[7] قرآن کریم راجع به نبوت صالح میفرماید:
«وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا... قَالُوا یا صَالِحُ... إِنَّنَا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیهِ مُرِیبٍ قَالَ یا قَوْمِ أَرَأَیتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَینَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتَانِی مِنْهُ رَحْمَةً...»[8]
«و بسوی قوم "ثمود"، برادرشان "صالح" را (فرستادیم)؛... گفتند: ای صالح!
... ما، در مورد آنچه به سوی آن دعوتمان میکنی، در شک و تردید هستیم! گفت: ای قوم! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمتی از جانب خود به من داده باشد، (میتوانم از ابلاغ رسالت او سرپیچی کنم)؟!...»
مراد از "بینه" همان معجزهی صالح بود،[9] و "رحمة" اشاره به مقام نبوت دارد که خداوند به حضرت صالح عنایت فرمود.[10] "بینه و رحمة" به این معنا در آیات قبل از زبان پیامبران دیگر نیز بیان شده که بیانگر معجزه بر صدق نبوت و رسالت آن حضرات بوده است.[11]
صالح نبی برادر ثمود معرفی شده، چون "ثمود" نام قبیلهای منسوب به "ثمود بن عاثر بن ارم بن سام بن نوح" بود و حضرت صالح از فرزندان ثمود به شمار میرفت؛ لذا صالح برادر قوم ثمود خوانده شد؛[12] البته این برادری در دین و ولایت نیست، بلکه همان قرابت و خویشاوندی است.[13]
قرآن کریم در جای دیگر از حضرت صالح به "رسول الله" تعبیر کرده و میفرماید:
«فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ناقَةَ اللَّهِ وَسُقْیاهَا»[14]
«و فرستادهی الهی [=صالح] به آنان گفت: ناقهی خدا [=همان شتری که معجزهی الهی بود] را با آبشخورش واگذارید (و مزاحم آن نشوید)!»
مراد از "رسول الله" در این آیه حضرت صالح(ع) است و که این واژه دال بر رسالت ایشان بوده،[15] و آیهی شریفه علاوه بر اثبات نبوت، تهدید و تحذیری برای قوم ثمود را نیز دربردارد.[16]
شیوههای تبلیغی حضرت صالح(ع) در قرآن
حضرت صالح(ع) به عنوان رسول خدا که برای هدایت بندگان در برههای خاص از زمان از سوی خدای متعال فرستاده شده بود، مثل سایر انبیاء الهی مردم را به دین توحید و بندگی خدا دعوت میکرد، که مواردی از شیوههای تبلیغی این پیامبر خدا را بر اساس آیات قرآن به اختصار بیان میکنیم:
1. دعوت به توحید، توبه و استغفار
دعوت به پرستش خدای یکتا، همان دعوت توحیدی است که در تمام شرایع و تعالیم الهی وجود داشت؛ و از آنجا که خداوند در هر امری مرجع بوده و تمام چیزها در مقابل او خضوع دارد و همهی امور در دستان اوست؛ مجالی برای شرک و بتپرستی باقی نمیماند.[17]
«وَ إِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَکُمْ مِنْ إِلَهٍ غَیرُهُ هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَکُمْ فِیهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَیهِ...»[18]
«و بسوی قوم "ثمود"، برادرشان "صالح" را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید، که معبودی جز او برای شما نیست! اوست که شما را از زمین آفرید، و آبادی آن را به شما واگذاشت! از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او بازگردید...»
توبه و استغفار از دیگر اموری بود که صالح نبی بر آن تاکید داشت و قوم خود را به استغفار و توبه از شرکی که به آن معتقد بودند، ترغیب میکرد.[19] توبه و طلب استغفار اولین گامی است که خداوند در پیش روی انسان برای جبران خطاها و بازگشت وی به راه راست گذاشته است.[20] در بیان تفاوت میان استغفار و توبه گفتهاند: استغفار طلب عفو و چشمپوشی از گناهان گذشته، بدون در نظر گرفتن آینده است؛ اما توبه طلب عفو از گذشته، همراه با تعهد به ترک گناه در آینده میباشد.[21]
در آیهی دیگر، بعد از دعوت به توحید، قوم ثمود را مورد مؤاخذه قرار داده و فرمودند:
«...قَالَ یا قَوْمِ لِمَتَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیئَةِ قَبْلَ الْحَسَنَةِ...»[22]
«...گفت: ای قوم من! چرا برای بدی قبل از نیکی عجله میکنید (و عذاب الهی را میطلبید نه رحمت او را)؟!...»
مراد از سیئهی قبل از حسنه، نزول عذاب قبل از عافیت[23] و رحمت میباشد.[24] در حقیقت حضرت صالح در بیان مؤاخذه قوم خود فرمود: چرا شما برای دریافت صدق دعوت، پیوسته به عذاب الهی روی آورده و در مورد آن تفکر نمیکنید و برای گرفتار شدن به عذاب عجله میکنید؟! یعنی نمیدانستند که اگر مستحق عذاب باشند، حیات انسان تمام شده و مجالی برای ایمان آوردن وجود ندارد! به همین دلیل حضرت صالح تأکید داشت که در صدق دعوت من در جنبهی مثبت و رحمت الهی امتحان کنند، بعد نظر دهند![25]
2. اطاعت از دستورات پیامبر خدا
حضرت صالح قوم خود را پیوسته به اطاعت از اوامر خود که همان دستورات خداوندی است، فرا میخواند:[26]
«... إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُونِ»[27]
«... من برای شما پیامبری امین هستم! پس تقوای الهی پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید!»
قوم ثمود رسالت پیامبرشان را تکذیب کردند، اما صالح نبی آنها را بخاطر بیتقوایی مورد مؤاخذه قرار داد و از عقاب الهی بر حذر داشت، در مقابل قوم خویش را به ایمان و پرستش خدای یگانه دعوت نمود؛[28] و فرمود: ای قوم از عذاب خداوند بترسید و به آنچه برای انذار شما بیان کردهام، گوش فرا داده و از اوامر من پیروی نمایید.[29]
"امین" به کسی گویند که در امانت خیانت نکند؛ و حضرت صالح امانت الهی را بدون نقصان و زیاده به مردم ابلاغ مینمود؛[30] بدرستیکه صالح نبی معروف به حفظ امانت بود، زیرا خداوند هیچ رسولی را نمیفرستد، مگر به همان فضائلی که به آن معروف باشد.[31]
3. اجتناب از فساد
حضرت صالح قوم خود را از انجام دادن فسادی که منجر به مختل شدن حیات و امور خاص و عام مردم میشد، بر حذر میداشت؛ زیرا خداوند اراده نموده تا انسان از نیروهای درونی خود که در وجود او به ودیعه گذاشته، یا برای او مسخر شده، استفاده نماید؛ بنابراین هر کس از این اساس و قانون تخطی نماید، نفس خود را در معرض عذاب الهی قرار داده است.[32]
«...وَ لَاتَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ»[33]
«...و در زمین، به فساد نکوشید!»
"تَعْثَوْا" از مادهی "عثی" به معنای افساد[34] و عجله کردن در فساد است.[35] با این وجود که در آیه هر دو واژهی "لَاتَعْثَوْا" و "مُفْسِدِینَ" ذکر شده، زیرا "واژهی " عثی" در ظاهر به معنای فساد، ولی در باطن به معنای اصلاح امر هست؛ همانند داستان حضرت موسی و خضر در مورد سوراخ کردن کشتی، که در ظاهر خراب کردن کشتی سالم، ولی در باطن اصلاح امر یتیمان با حفظ کشتی معیوب بود؛ اما قید "مُفْسِدِینَ" بیانگر آن است که عمل قوم صالح در ظاهر و باطن فسادآور بود.[36]
معجزهی حضرت صالح(ع)
قوم ثمود برای تصدیق سخنان حضرت صالح و دعوت ایشان به سوی توحید از وی معجزهای خواستند تا در صورت توانایی بر این امر ایمان بیاورند و از بتپرستی و گناه دست بردارند؛ وقتی حضرت با خواستهی آنان موافقت کرد، از ایشان خواستند که از دل کوه و از داخل سنگ شتری بیرون بیاورد! بعد از دعای حضرت خداوند دعای صالح را مستجاب کرد و ناگهان سنگ شکافته شد و از دل آن ماده شتری بیرون آمد که بلافاصله درد زایمان گرفت و بچهای را به دنیا آورد:[37]
«قَالَ یا قَوْمِ... قَدْ جَاءَتْکُمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَیأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»[38]
«گفت: ای قوم من... دلیل روشنی از طرف پروردگارتان برای شما آمده: این "ناقهی" الهی برای شما معجزهای است؛ او را به حال خود واگذارید که در زمین خدا (از علفهای بیابان) بخورد! و آن را آزار نرسانید، که عذاب دردناکی شما را خواهد گرفت!»
به امر خداوند آب آن منطقه تقسیم شد، یک روز برای شُرب ناقه و روز دیگر برای مردم![39] ناقه در روز خود برای نوشیدن آب میآمد و در پایان روز میرفت، و قوم در روزی که آب سهم ناقه بود، از شیر او استفاده میکردند؛[40] اما عواملی چون استکبار، طغیانگری، روحیهی ظلم و ستمگری، کفر و الحاد قوم ثمود[41] موجب شد که شقیترین آنها[42] (قدار بن سالف) ناقه را پی کند.[43] طبق نقل پیامبر اکرم -صلیالله علیه و آله- او شقیترین فرد در میان اولین انسانها بود.[44] قوم صالح، بعد از پی کردن ناقه، بیشرمی را به نهایت خود رسانده و گفتند:
«ای صالح! اگر تو از فرستادگان خدا هستی، آنچه ما را با آن تهدید میکنی، بیاور!»[45] صالح به آنها گفت: سه روز در خانههایتان بهرهمند گردید و بعد از آن، عذاب الهی فرا میرسد، وعدهای که دروغ نخواهد بود![46]
مراد از واژهی "دار" در "تَمَتَّعُوا فِی دَارِکُمْ"[47] خانهای است که انسان در آن با آرامش زندگی میکند و در آیه منظور شهری بود که قوم ثمود آنجا زندگی میکردند.[48] هنگامیکه قوم ثمود عذاب الهی را مشاهده نمودند، از کردار خود پشیمان شدند،[49] اما دیگر سودی نداشت و صیحهی آسمانی آنها را در برگرفته، پس آنها از شدت عذاب به صورت خشک شده، به روی افتاده و هلاک شدند.[50]
ویژگی و بهانههای قوم ثمود برای تکذیب صالح نبی
1. استکبار و طغیانگری
قوم ثمود که دارای خصلت غرور و تکبر بودند، برای تضعیف جامعهی مؤمنین، آنچه را پیروان صالح به آن ایمان آورده بودند، تکفیر کرده، تا بدین وسیله مستضعفین را به صفوف خود ملحق کنند:[51]
«...قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِی آمَنْتُمْ بِهِ کَافِرُونَ»[52]
«...متکبران گفتند: (ولی) ما به آنچه شما به آن ایمان آوردهاید، کافریم!»
متکبران به پیروان صالح گفتند: ما نبوت صالح و عذابی را که شما به آن ایمان آوردهاید تکذیب میکنیم.[53] آنها برای ایجاد فشار روحی برای مؤمنان مستضعف، دست بکار شدند تا در روحیهی آنها تزلزل ایجاد کنند، اما این شیوه در روحیهی آنها هیچ تاثیری ایجاد نکرد؛ و این ناامیدی و استکبار آنان موجب شد که به کشتن ناقهی صالح روی آوردند.[54]
بنابراین قوم ثمود به علت خصلت دشمنی و طغیانگری که داشتند، پیامبرشان را تکذیب کردند:[55]
«کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِطَغْوَاهَا»[56]
«قوم "ثمود" بر اثر طغیان،(پیامبرشان را) تکذیب کردند»
2. توقعات بیجا و بیدلیل
توقع بیجا داشتن از دیگر ویژگیهای قوم ثمود بود. یکی از بهانههای قوم ثمود این بود که پیامبرشان باید غیر از آدمیان باشد؛ لذا برخی با استناد به اینکه صالح همانند آنها به آب و غذا نیازمند است، و هیچ فضیلتی بر قوم خود ندارد، منجر به گمراهی عدهای دیگر شده،[57] که قرآن اینگونه بیان کرده است:
«...فَأَرْسَلْنَا فِیهِمْ رَسُولًا مِنْهُمْ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ... وَ قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ... مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ»[58]
«...و در میان آنان[ثمود] رسولی از خودشان فرستادیم که: خدا را بپرستید... ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او... گفتند: این بشری است مثل شما؛ از آنچه میخورید میخورد؛ و از آنچه مینوشید مینوشد! (پس چگونه میتواند پیامبر باشد؟!)»
مراد از "ملأ قوم" همان اشراف و چهرههای سرشناس قوم ثمود هستند؛[59] و اینکه قوم ثمود بر بشر بودن و تساوی صالح با دیگر افراد جامعه از این حیث استدلال کردند، چون در نگاه قوم ثمود، کمال انسان همان کمال حیوانی است و بشر به جز خوردن و نوشیدن، هیچ کمال دیگری ندارد و سعادتی جز استفاده از لذات حیوانی برای او وجود ندارد.[60]
همچنین قوم صالح در مقام تکذیب و انکار دعوت رسول خدا که اصل رسالت و نبوت صالح باشد، برآمده و گفتند:
«...أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَ سُعُرٍ»[61]
«...آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم، در گمراهی و جنون خواهیم بود!»
قوم صالح که صاحبان قدرت و ثروت بودند، در مقام انکار رسالت الهی میگفتند: چگونه از شخصی پیروی کنیم که جزو طبقهی پایین و زیردستان است و هیچ قبیلهای ندارد؛ و اگر از ایشان پیروی کنیم، ما را از پیروی بزرگان خود بازمیدارد، و این کار سبب اختلال در زندگی مردم خواهد بود، در نتیجه تیرهبخت خواهیم شد.[62]
"سُعُر" جمع سعیر، به معنای جنون یا آتش میآید؛[63] اما معنای جنون با سیاق آیه سازگارتر است و ظاهرا مراد از "واحد" واحد عددی هست، به این معنا که قوم صالح گفتند: آیا بشری از نوع ما که نه دارای نیروی خاصی است و نه جمعیتى او را همراهی مینماید، پیروى کنیم؟ که در صورت تبعیت از چنین فردی، به ضلالت و جنون دچار شدهایم![64] لذا آیهی شریفه این شبهه را که انبیاء باید دسته جمعی به هدایت قومی بروند، دفع میکند.[65]
تهمتهای ثمود به صالح
1. دروغگو بودن صالح
هنگامی که خداوند صالح را برای انذار قومش فرستاد، او را تکذیب کرده و تلاش نمودند، به گونهای عمل کنند که زمینهی تفکر مردم را از بین ببرند و را هدایت آنها را ببندند؛ لذا خطاب به مردم گفتند:[66]
«إِنْ هُوَ إِلَّا رَجُلٌ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ کَذِبًا وَمَا نَحْنُ لَهُ بِمُؤْمِنِینَ» [67]
«او فقط مردی دروغگوست که بر خدا افترا بسته؛ و ما هرگز به او ایمان نخواهیم آورد!»
مراد آنها، تکذیب دعوت و ئرسالت صالح و انکار توحید بود.[68] همچنین در آیهی دیگر حضرت را به عنوان انسان بسیار دروغگو و هوسباز معرفی میکنند[69] و با این عمل زشت نزول وحی را بر حضرت انکار کرده و با لفظ "کذاب" دروغ بستن صالح به خدای متعال در امر نبوت و رسالت را گوشزد میکنند.[70]
2. جادوگری صالح
از دیگر ترفندهای دشمنان صالح، نسبت دادن جادوگری به وی بود:
«قَالُوا إِنَّمَا أَنْتَ مِنَ الْمُسَحَّرِینَ»[71]
«گفتند: (ای صالح!) تو از افسونشدگانی (و عقل خود را از دست دادهای)»
"مسحر" به کسی گویند که آنقدر سحر شود، تا آنکه عقل خود را از دست داده و رأی ثابتی نداشته باشد.[72]
3. شومی صالح
قوم معاند حضرت صالح، بجای آنکه به نصیحت پیامبر خود گوش فرا داده و خواستهی وی را اجابت نمایند، با کلمات باطل و واهی با وی به مقابله برخواسته و خطاب به آن حضرت گفتند:[73]
«قَالُوا اطَّیرْنَا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ...»[74]
«آنها گفتند: ما تو را و کسانی که با تو هستند، به فال بد گرفتیم!»
در عصر صالح، قوم ثمود را گرسنگی شدیدی فرا گرفت، و آنها علت این قحطی و گرسنگی را به صالح و پیروان او نسبت دادند و این همان "طیره" یعنی فال بد زدن است.[75]
در نهایت حضرت صالح(ع) از قوم ثمود روی گردان شد و فرمود:
«فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَ قَالَ یا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَةَ رَبِّی وَ نَصَحْتُ لَکُمْ وَ لَکِنْ لَاتُحِبُّونَ النَّاصِحِینَ»[76]
«(صالح) از آنها روی برتافت؛ و گفت: ای قوم! من رسالت پروردگارم را به شما ابلاغ کردم، و شرط خیرخواهی را انجام دادم، ولی (چه کنم که) شما خیرخواهان را دوست ندارید!»
لازمهی دوست داشتن پذیرش کلام و عمل به گفتار آنهاست، اما قوم ثمود ناصحین را دوست نداشتند؛ زیرا ناصحین گفتار آنها را قبول نمیکردند؛ که در نتیجهی نافرمانی قوم، پیامبرشان از هدایت و دعوت آنها اعرض نمود، و قوم ثمود به عذاب الهی گرفتار شدند.[77]