كلمات كليدي : قرآن، قارون، موسي (ع)، مفاتح ،فخر فروشي ،خسف (خَسَفنا)
نویسنده : علی محمودی
لغت شناسان برای لفظ "قارون" معنی خاصی ذکر نکردهاند، به گفته بعضی از آنان ممکن است وجه تسمیهاش به خاطر این باشد که او قرین (نزدیک) فرعون بوده است.[1]
"قارون بن یصهر" از بنی اسرائیل و از نزدیکان حضرت موسی (ع) بوده است (پسر عمو یا پسر خاله او). چنین به نظر میرسد قارون در نزد فرعون مقام عالی داشت؛ به نقلی هامان، وزیر فرعون و قارون خزانه دار وی یا عامل و کارگزار فرعون بر بنی اسرائیل بوده است.[2]
یاد کرد قرآن از قارون:
نام قارون 4 بار در سه سوره از قرآن آمده است. در بخشى از آیات سوره قصص سخن از درگیرى بنى اسرائیل با این مرد ثروتمند و سرکش به میان آمده، قارونى که مظهر ثروت آمیخته با کبر و غرور و طغیان بود.
حضرت موسى (ع) در طول زندگى خود با سه قدرت طاغوتى تجاوزگر مبارزه کرد: فرعون که مظهر قدرت حکومت بود، و قارون که مظهر ثروت بود، و سامری که مظهر صنعت و فریب و اغفال بود.(گر چه مهمترین مبارزه موسى(ع) با قدرت حکومت است، ولى دو مبارزه اخیر نیز براى خود واجد اهمیت و محتوى درسهاى آموزنده و بزرگ است).قارون از نظر اطلاعات و آگاهی، معلومات قابل توجهی از تورات داشت، نخست در صف مؤمنان بود ولی ضعف ایمان و غرور و ثروت و کمی ظرفیت، او را به آغوش کفر کشانید.[3]
قرآن درباره ثروت قارون چنین می گوید:
« إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِن قَوْمِ مُوسىَ فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَ ءَاتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُوْلىِ الْقُوَّةِ...» [4]
«قارون از قوم موسى بود، اما بر آنان ستم کرد، ما آن قدر از گنجها به او داده بودیم که حمل کلیدهاى آن براى یک گروه زورمند مشکل بود...»
بعضى از مفسرین گفتهاند: مراد از «مفاتح» کلید گنجینههاست،[5]برخی دیگر قائلند،«مفاتح» خود گنجینههاست.[6]
به هرحال منظور هر کدام که باشد گویای ثروت فراوان قارون است. در میان بنی اسرائیل افراد متعهد و دلسوزی وجود داشت که از تکبر و مال اندوزی او بر حال خودش و دیگران نگران بودند و در صدد نصیحتش برآمدند و در چندین مرحله به اندرز او پرداختند:
1. « إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الْفَرِحِین»
« (به خاطر آورید) هنگامى را که قومش به او گفتند:«این همه شادى مغرورانه مکن، که خداوند شادىکنندگان مغرور را دوست نمىدارد»
2. «وَ ابْتَغِ فِیمَا ءَاتَئکَ اللَّهُ الدَّارَ الاَْخِرَةَ وَ لَا تَنسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا»
«و در آنچه خدا به تو داده، سراى آخرت را بطلب و بهرهات را از دنیا فراموش مکن»
3.«وَ أَحْسِن کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ»
«و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده، نیکى کن »
4.«وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فىِ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الْمُفْسِدِین »[7]
«و هرگز در زمین در جستجوى فساد مباش، که خدا مفسدان را دوست ندارد! »
اما او در پاسخ گفت:
«قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ عِلْمٍ عِندِى »[8]
«گفت این ثروت را بوسیلۀ دانشی که نزد من است بدست آوردهام.»
برخی، علم او را به کاردانی و مهارت تفسیر کردهاند.[9] برخی دیگر از مفسران این علم را چند چیز میدانند:
1- علم تورات
2- علم انواع تجارت و کشاورزی و سایر مکاسب
3- علم کیمیا[10]
ادامۀ داستان به رخ کشیدن ثروت به مردم و حسرت خوردن عدهای بر این دارایی است:
« فَخَرَجَ عَلىَ قَوْمِهِ فىِ زِینَتِهِ قَالَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَیَوةَ الدُّنْیَا یَالَیْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتىَِ قَارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ »[11]
«آراسته به زیورهاى خود به میان مردمش آمد. آنان که خواستار زندگى دنیوى بودند گفتند: اى کاش آنچه به قارون داده شده ما را نیز مىبود، که او سخت برخوردار است.»
این آیه ما را به این امور رهنمون مىکند:
1- ثروتمندان دوست دارند که زینت و آرایش و امکانات گوناگون خود را به رخ مردم بکشند؛به همین جهت کاخهاى بلند و آراسته براى خود مىسازند و هنگام آمدن به میان مردم با زیب و زیور و با لباسهاى نو و پاکیزه و وسایل سوارى زیبا مىآیند؛و اینها (اغلب) براى برترى فروختن به توده مردم و محرومان است.
2- مردم ظاهربین،دلباخته احوال ظاهرى ثروتمندان مىشوند،و آرزو مىکنند که همچون آنان مالدار باشند، به همین جهت آرامش روحى خود ر ا از دست می دهند.
3 – دلباختگان ،دوستدار زندگى دنیوى و امور مادّیند و مىپندارند، ثروتمندان داراى بختى بلندند، لیکن مؤمنانى که خواستار چیزهاى ناپایدار نیستند، و به این ثروتها به عنوان هدف نهایى هستى انسان نمىنگرند.[12]
در حقیقت در اینجا کوره عظیم امتحان الهى داغ شد، از یک سو قارون در وسط کوره قرار گرفته و باید امتحان خیرهسرى خود را بدهد و از سوى دیگر دنیاپرستان بنى اسرائیل در گرداگرد این کوره قرار گرفتهاند.
ولى در مقابل این گروه عظیم، گروه اندکى عالم و اندیشمند، پرهیزگار و با ایمان که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر بود در آنجا حاضر بودند، کسانى که شخصیت را با معیار زر و زور نمىسنجیدند، کسانى که بر اینگونه نمایشهاى مسخره همیشه لبخند تمسخر آمیز مىزدند و این مغزهاى پوک را تحقیر مىکردند:[13]
«وَ قَالَ الَّذِینَ أُوتُواْ الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَیرٌْ لِّمَنْ ءَامَنَ وَ عَمِلَ صَالِحًا وَ لَا یُلَقَّئهَا إِلَّا الصَّابرُِون»[14]
«اما دانشیافتگان گفتند: واى بر شما. براى آنها که ایمان مىآورند و کارهاى شایسته مىکنند ثواب خدا بهتر است. و بدین ثواب جز صابران نرسند»
از میان همه قابلیتهای نیکو و برجسته، در اینجا قرآن تنها بر «علم» تکیه مىکند، چرا که علم خمیر مایه و ریشه ایمان و استقامت و عشق به ثواب الهى و سراى آخرت است.
تعبیر به «الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ » پاسخ کوبندهاى است به قارون که خود را عالم مىدانست، قرآن مىگوید: عالم اینها هستند که افق فکرشان این چنین بلند است، نه تو خیرهسر و مغرور! و به این ترتیب باز هم مىبینیم که ریشه همه برکات و خیرات به علم و دانش حقیقى باز مىگردد.[15]
به هرحال، خداوند برای هدایت این متکبر دنیا پرست، پیامبر زمانش (حضرت موسی (ع) ) را به سویش فرستاد، همچنان که قرآن میفرماید:
«وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسىَ بَِایَتِنَا وَ سُلْطَانٍ مُّبِینٍ إِلىَ فِرْعَوْنَ وَ هَامَانَ وَ قَارُونَ فَقَالُواْ سَاحِرٌ کَذَّاب »[16]
«ما موسی را با آیات خود و دلیل روشن فرستادیم به سوی فرعون و هامان و قارون ولی آنها گفتند او ساحری بسیار دروغگوست».
موسی (ع) از او زکات میخواهد، ولی قارون سر باز میزند و مردم را علیه او میشوراند و زنی را برای اتهام به حضرت موسی (ع) تحریک می کند تا نسبت زنا به نبی خدا بدهد ولی اتفاقاَ آن زن قارون را رسوا می کند، لذا حضرت موسی (ع) از خدا میخواهد تا عذاب خود را بر قارون نازل کند.[17]
سرانجام قارون:
« فخََسَفْنَا بِهِ وَ بِدَارِهِ الْأَرْضَ فَمَا کَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ یَنْصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَ مَا کاَنَ مِنَ الْمُنتَصِرِین » [18]
«سپس ما، او و خانه اش را در زمین فرو بردیم و گروهی نداشت که او را در برابر عذاب الهی یاری کنند و خود نیز نمی توانست خویشتن را یاری دهد.»
البته قرآن از ذکر محل وقوع حادثه ساکت است که آیا در مصر بوده یا صحرای سینا؟ از روایات و تفاسیر بر میآید، محل زندگی بنی اسرائیل صحرای سینا بوده است و نیز طبق آیات او کاخ مجللی داشته بنابراین شاید حادثه در مصر رخ داده است.[19]
داستان قارون (سمبل ثروتمند مغرور) روشنگر این حقیقت است که غرور و مستى ثروت، گاه انسان را به انواع جنون مىکشاند، جنون نمایش دادن ثروت و به رخ دیگران کشیدن، جنون لذت بردن از تحقیر تهىدستان و باز همین غرور و مستى و عشق بىحد و حصر به زر و سیم ،گاه سبب مىشود که دست به زشت ترین و ننگینترین گناهان بزند، در مقابل پیامبر پاک خدا، قیام کند و به مبارزه و ستیز با حق و حقیقت برخیزد.[20]
از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است:
«...بزرگترین فساد آن است که آدمى از وضع خود راضى باشد و از خداوند غافل شود این حالت از حرص و تکبر و خودخواهى و فرو رفتن در آرزوها و هوسها پدید مىآید همان گونه پروردگار در داستان قارون بیان داشته است.»
خداوند متعال در قرآن مجید در باره قارون میفرماید:
«وَ لَا تَبْغِ الْفَسَادَ فىِ الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یحُِبُّ الْمُفْسِدِین »[21]
و این خصلتهاى پلید در قارون وجود داشت ،ریشه همه این صفات از محبت دنیا و جمع کردن مال بدست مىآید، هوا پرستى و پیروى از نفس موجب می گردد که این خوىهاى زشت در انسان پدید آیند و آدمى از هواى نفس پیروى کند و دنبال هوسها برود مالپرستى و دنبال آمال و آرزوها رفتن و شهوتپرستى نمودن، و اظهار خوشوقتى از ستایش و تعریف دیگران از خود، موجب می گردد که آدمى در دام شیطان گرفتار گردد و در راه او گام بردارد، و همه اینها از غفلت و فراموش کردن خدا حاصل می گردد ،علاج همه این دردها آن است که انسان جامعه فاسد را ترک کند و از گرایش به دنیا دست باز دارد، و از عادات ناپسند خود را خلاص سازد، و شهوتها و هوس ها را از خود دور کند و به ذکر خدا مشغول گردد و طاعت خدا را گردن نهد.[22]
این مطلب را با بیانی نورانی از حضرت رسول(ص) به پایان می بریم:
«هر کس لباسی بپوشد و در آن به خود بالیدن گیرد،خداوند او را به کنار دوزخ فرو برد، آنگاه همدم قارون گردد،چرا که قارون اول کسی بود که تبخّر کرد و فخر فروخت،پس خدای متعال او و سرایش را به زمین فرو برد، هرکس تکبر کند پس به تحقیق با خدا در کبریائیش ستیز نموده است.»[23]