كلمات كليدي : قرآن، كشتن ديگران، فرزندكشي، خودكشي
نویسنده : محدثه بهمدي
واژهی "قتل" در لغت به معنی ازالهی روح از بدن[1] و از بین رفتن زندگی است.[2] این واژه در اصطلاح فقه به عملی گفته میشود که ادامهی زندگی و حیات را از انسان گرفته و به مرگ شخص منجر شود.[3] این عمل به دست قاتل انجام میگیرد.[4]
یادکرد قرآن از قتل
مباحثی که مربوط به قتل باشد، از جمله احکام قتل، کشتن شدن در راه خدا، جنایت و آدمکشی، پاکسازی زمین از فساد با کشتن انسانهای فاسد و... در قرآن کریم به طور گسترده مطرح شده است؛ اما در این مقاله مطالبی غیر از مسائل احکام قتل و جهاد و شهادت مورد بررسی قرار گرفته است.
در لابلای داستانهای قرآن مواردی از قتل بیان شده که به اختصار به برخی از اینها اشاره میکنیم:
1. کشته شدن هابیل به وسیلهی قابیل
در قرآن کریم به داستان پسران حضرت آدم(ع) اشاره شده و موضوع قتل یکی از آن دو به وسیلهی دیگری بیان گردیده است:
«فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخیهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخاسِرینَ»[5]
«نفس سرکش، کم کم او را به کشتن برادرش ترغیب کرد (سرانجام) او را کشت و از زیانکاران شد.»
هابیل و قابیل فرزندان آدم(ع) بودند. این دو برادر برای تقرب به خدای متعال، قربانی به سوی او فرستادند. طبق تفاسیر، قربانی هابیل بهترین گوسفند و مال قابیل بدترین قسمت زراعت او بود. خدای متعال فقط هدیهی هابیل را قبول نمود. این امر موجب حسادت قابیل گشته و سبب شد تا وی برادر خود را به قتل برساند.[6]
2. قتل جالوت به دست داوود(ع)
حضرت داوود(ع) از پیامبران الهی بود که موفق شد یکی از دشمنان بنیاسرائیل به نام جالوت را شکست داده و به قتل برساند:
«فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ قَتَلَ داوُدُ جالُوتَ...»[7]
«سپس به فرمان خدا، آنها سپاه دشمن را به هزیمت واداشتند و "داوود" (نوجوان نیرومند و شجاعى که در لشکر "طالوت" بود)، "جالوت" را کشت...»
پس از شکست فرعونیان، بنیاسرائیل به برکت حضرت موسی(ع) دارای نعمتهای فراوانی گشتند. این وفور نعمت موجب شد که آنها به توانایی و قدرت خود مغرور گشته و به ظلم و قانونشکنی بپردازند. خداوند نیز برای مجازات، آنها را تا چند سال به ذلت و بدبختی دچار کرد و گرفتار قوم دیگری نمود که رهبر آنها فردی به نام جالوت بود. قوم موسی(ع) توسط این پادشاه زورگو از خانههای خود رانده شده و آوارهی بیابانها شدند. بنیاسرائیل پس از این ماجرا به توبه و استغاثه پرداختند که خدای متعال برای نجات آنها، فردی به نام طالوت را رهبر آنان قرار داد. طالوت با سپاه اندکی به رویارویی با دشمن پرداخت. در این جنگ جالوت به وسیلهی فلاخنی که توسط یکی از سپاهیان طالوت به نام داوود به سوی او پرتاب شد، به قتل رسید.[8]
3. از بین رفتن یکی از دشمنان بنیاسرائیل به دست موسی(ع)
آیات زیادی از قرآن مجید به حضرت موسی(ع) اختصاص داده شده است که از جملهی آنها داستان کشته شدن یکی از اهالی مصر توسط موسی(ع) بود:
«وَ دَخَلَ الْمَدینَةَ... فَوَجَدَ فیها رَجُلَینِ یقْتَتِلانِ... فَاسْتَغاثَهُ الَّذی مِنْ شیعَتِهِ عَلَى الَّذی مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَیهِ...»[9]
«او... وارد شهر شد ناگهان دو مرد را دید که به جنگ و نزاع مشغولند... آن که از پیروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود؛ موسى مشت محکمى بر سینهی او [دشمن]زد و کار او را ساخت (و بر زمین افتاد و مرد)...»
هنگامی که موسی(ع) در کودکی به کاخ فرعون راه یافت، تا سن نوجوانی در قصر او که در خارج از شهر مصر قرار داشت زندگی میکرد. روزی مخفیانه و بدون اطلاع فرعون، از آنجا خارج شده و در زمان استراحت مردم مصر وارد شهر شد. در این هنگام با دو مرد مواجه شد که یکی از آنها قبطی و دشمن انبیا و دیگری بنیاسرائیلی و پیرو دین موسی(ع) بود. مرد اسرائیلی از حضرت در مقابل مرد قبطی کمک خواست. موسی(ع) مشت محکمی به دشمن زده و او را از پای درآورد.[10]
4. کشته شدن نوجوان به دست خضر(ع)
خضر نبی(ع) کسی است که در قرآن از ایشان به عنوان صاحب علوم فراوان و بهرهمند از هدایت خاصهی پروردگار یعنی مقام نبوت یاد شده است.[11] حضرت موسی(ع) در یکی از اتفاقاتی که برای او روی میدهد، با ایشان آشنا گشته و پس از پیبردن به دانش فراوان او، تقاضای همراهی با وی را میکند.[12] این تقاضا را جناب خضر پذیرفت و شرط کرد که موسی(ع) در مقابل کارهای او سکوت کند.[13] در این سفر مشاهداتی برای موسی(ع) صورت میگیرد[14] که از جملهی آنها به قتل رسیدن نوجوان بیگناهی توسط خضر(ع) است:
«...فَانْطَلَقا حَتَّى إِذا لَقِیا غُلاماً فَقَتَلَهُ...»[15]
«...باز به راه خود ادامه دادند، تا اینکه نوجوانى را دیدند و او آن نوجوان را کشت...»
هنگامی که خضر(ع) به توضیح کارهای خود میپردازد، دلیل این کار را اینگونه توضیح میدهد که پدر و مادر این نوجوان مؤمن بودند و او کافر و طغیانگر بود؛ محبت زیاد والدین به فرزند موجب میشد که آنها از ایمان خارج گردند؛ اما خداوند میخواست فرزند پاکی به آنها عطا کند.[16]
5. کشته شدن فردی از بنیاسرائیل توسط خودشان
قوم موسی(ع) شخصی را به قتل رساندند؛ سپس هر قبیلهای، دیگری را متهم به این جنایت نموده و به نزاع با یکدیگر پرداختند:[17]
«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها...»[18]
«و (به یاد آورید) هنگامى را که فردى را به قتل رساندید سپس دربارهی (قاتل) او به نزاع پرداختید...»
به دنبال این امر موسی(ع) به دستور خداوند از آنها میخواهد تا گاوی را کشته و به بدن مقتول بزنند تا او زنده شده و خود، قاتل را معرفی کند.[19] آنها نیز پس از کنجکاویهای فراوان در مورد خصوصیات گاو مورد نظر،[20] آن را پیدا نموده و قسمتی از اعضای بدنش را به مقتول زدند که در همان حین مقتول به اذن خداوند زنده شد و قاتل را معرفی کرد.[21]
6. توهم قتل عیسای مسیح(ع)
مسألهی قتل و به صلیب کشیده شدن حضرت عیسی(ع) یکی از مسائل زیربنایی آیین مسیحیت کنونی است. به اعتقاد آنها عیسی، پیامبر و رسول برای هدایت بشر نیست؛ بلکه وی فرزند خدا و یکی از خدایان سهگانه بوده که هدف او از آمدن به این جهان، قربانی شدن در راه پروردگار و بازخرید گناهان بشر است تا آنها از مجازات در امان بمانند. بنابراین تنها راه نجات انسان، اعتقاد به این موضوع و پیوند با مسیحیت است که در اناجیل چهارگانه مطرح شده است.[22]
خداوند در قرآن مجید به رد این شبهه پرداخته و مقتول را شخص دیگری معرفی میکند:
«وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا الْمَسیحَ عیسَى ابْنَ مَرْیمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ ما قَتَلُوهُ وَ ما صَلَبُوهُ وَ لکِنْ شُبِّهَ لَهُمْ... وَ ما قَتَلُوهُ یقیناً»[23]
«و گفتارشان که: ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم! درحالىکه نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد.... و قطعاً او را نکشتند!»
مسأله قتل عیسی(ع) هیچگاه مورد پذیرش مسلمانان واقع نشد؛ زیرا عیسی بر اساس آیات قرآن پیامبر بوده است نه فرزند خدا[24] و برای خداوند هرگز همسر و فرزند[25] و حتی مثل و مانندی متصور نیست.[26] همچنین بنا بر آموزههای قرآنی، هرکس مسؤول اعمال خویش است[27] و به جان خریدن گناه دیگران معنا ندارد[28] و این اعتقاد، فسادپرور و تشویقکننده به گناه است.[29] خداوند در قرآن تصریح میکند:
«...یا عِیسى إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیّ...»[30]
«...اى عیسى من تو را مىگیرم و به سوى خودم بالا میبرم...»
خداوند جسم و روح عیسی را باهم به سوی آسمانها برد تا از کید دشمنان در امان بماند و این امر اولا با توجه به معجزات حضرت، از قبیل ولادت بدون پدر و سخن گفتن در گهواره، مسئلهای دور از ذهن به نظر نمیرسد، ثانیاً با آیهی قبلی مورد بحث که کشته شدن و به صلیب کشیده شدن ایشان را نفی میکند، مطابقت دارد.[31]
7. قتل ناقهی صالح نبی(ع)
از جمله داستانهای عبرتآموز قرآن کریم، سرگذشت اقوام پیامبران و عاقبت آنها در ایمان یا کفرشان به رسول زمانشان بوده است.[32] از جملهی این قصص، داستان ناسپاسی و کفر قوم ثمود در برابر انذارهای پیامبرشان صالح نبی بود که منجر به قطع نعمت و نزول عذاب الهی شد.[33]
حضرت هود(ع) پس از حضرت صالح(ع)، در میان قوم ثمود به مقام نبوت رسید. ایشان همچون انبیای دیگر به تبلیغ دین خداوند و دعوت مردم به توحید و یکتا پرستی پرداخت.[34] پس از مواجهه با انکار مردم،[35] معجزه الهی خود را که شتری از جانب خداوند بود، به مردم نمایان ساخت و از آنها خواست تا روزهای خود را برای استفاده از آب چشمه، بین خود و شتر تقسیم نمایند. به طوری که این آب یک روز برای آنها و روز دیگر از آن شتر باشد. همچنین به آنها تأکید نمود تا جهت دوری از عذاب الهی، این شتر را به حال خود رها نموده و او را از بین نبرند:[36]
«...فَعَقَرُواْ النَّاقَةَ وَ عَتَوْاْ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قَالُواْ یا صَالِحُ ائْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن کُنتَ مِنَ الْمُرْسَلِین»[37]
«...سپس "ناقه" را پى کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: اى صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستى، آنچه ما را با آن تهدید مىکنى، بیاور!»
قوم ثمود علیرغم هشدار پیامبرشان صالح، از آنجایی که این شتر موجب هشیاری و بیداری عدهای از مردم میگردید، در پی از بین بردن آن شتر برآمده و با ضرباتی او را به قتل رساندند.[38] آیات فراوانی از قرآن مجید به بررسی این داستان پرداخته و با بیانات مختلف مردم را به عبرتگیری از آن فراخوانده است.[39]
نهی از فرزندکشی
تاریخ قبل از اسلام نشان میدهد که برخی از اعراب جاهلی هنگام تولد نوزادِ دختر، به خاطر ننگ و عار و یا به دلیل ترس از فقر و ذلت دختر، طفل را بعد تولد، زنده زنده در خاک دفن میکردند:[40]
«وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُم بِالْأُنثىَ... یتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَ یُمْسِکُهُ عَلىَ هُونٍ أَمْ یدُسُّهُ فىِ الترَُّابِ...»[41]
«درحالىکه هر گاه به یکى از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده،... بخاطر بشارت بدى که به او داده شده، از قوم و قبیله خود متوارى مىگردد (و نمىداند) آیا او را با قبول ننگ نگهدارد، یا در خاک پنهانش کند؟!...»
توبیخها و تهدیدات خداوند در این مسئله نیز از فعل زشت و شنیع جاهلیت پرده برمیدارد:
«وَ إِذَا الْمَوْءُدَةُ سُئلَتْ بِأَىِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ»[42]
«و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود: به کدامین گناه کشته شدند؟!»
عرب جاهلی نهتنها دختران خویش را به خاطر تعصبهای غلط زنده به گور میکردند؛[43] بلکه پسران خود را نیز به دلیلهای واهی از قبیل ترس از فقر[44] و یا قربانی برای بتهای خود به قتل میرساندند:
«وَ کَذلِکَ زَیّنَ لِکَثیرٍ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَتْلَ أَوْلادِهِمْ شُرَکاؤُهُمْ لِیرْدُوهُمْ وَ لِیلْبِسُوا عَلَیهِمْ دینَهُمْ...»[45]
«همین گونه شرکاى آنها [بتها]، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند (کودکان خود را قربانى بتها مىکردند، و افتخار مىنمودند!) سرانجام آنها را به هلاکت افکندند و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند....»
این آیه به یکی از زشتکاریهای زمان جاهلیت اشاره میکند. در میان مشرکان قبل از اسلام رسم بر این بود که به خاطر علاقهی شدیدی که به بتهای خود داشتند، بسیاری از داراییهای خود را صرف آنان میکردند.[46] محبت و عشق آنها به حدی بود که حتی قربانی کردن فرزندان خود را افتخار و عبادت به حساب میآوردند. این کار موجب شد تا آنان در وادی هلاکت و گمراهی در دین غرق گردیده[47] و به فرمودهی خدای متعال دچار خسران عظیمی شوند:
«قَدْ خَسِرَ الَّذینَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهاً بِغَیرِ عِلْمٍ... قَدْ ضَلُّوا وَ ما کانُوا مُهْتَدینَ»[48]
«به یقین آنها که فرزندان خود را از روى جهل و نادانى کشتند، گرفتار خسران شدند... آنها گمراه شدند و (هرگز) هدایت نیافته بودند.»
در آیات دیگر میفرماید:
«وَ لاتَقْتُلُوا أَوْلادَکُمْ خَشْیةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِیاکُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ کانَ خِطْأً کَبیراً»[49]
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى مىدهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است!»
کشتن فرزندان در زمان خشکسالی و قحطی اعراب جاهلیت از رسومات دیگر بلاد عرب بود. آنها از ترس فقر و گرسنگی فرزندان خود را میکشتند تا شاهد ذلت و گرسنگی اولادشان نشده و دچار تنگدستی بیشتر نشوند. این آیه و آیات دیگر[50] آنها را از این کار شنیع نهی نموده و با بیان رزاقیت خدای رحمان، آنان را از این افکار پوچ و باطل دور مینماید.[51]
نهی از کشتن دیگران
آدمکشی یکی از گناهان کبیره و از بزرگترین جنایات است و در صورت عدم مبارزه با آن، امنیت که لازمهی جامعهی سالم است از بین میرود. خداوند جلوگیری از آن را با اهمیت فوقالعاده مورد توجه قرار داده و غضب و لعنت خویش را مجازات قاتلین به عمد قرار داده است:[52]
«وَ مَن یقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِ وَ لَعَنَهُ وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا»[53]
«و هر کس، فرد باایمانى را از روى عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ درحالىکه جاودانه در آن مىماند و خداوند بر او غضب مىکند و او را از رحمتش دور مىسازد و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است.»
معنی قتل عمد این است که انسان فرد دیگری را عمدا و با وسایلی که برای کشتن استفاده میشود به قتل برساند. این فعل موجب قطع رحمت و ثواب الهی شده و قاتل به اشد مجازات خداوند گرفتار میشود که از سختترین آنها خلود در آتش و غضب الهی است.[54] در آیهی دیگر با تشبیه زیبایی میفرماید:
«مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلى بَنیإِسْرائیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً»[55]
«به همین جهت، بر بنىاسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانى را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روى زمین بکشد، چنان است که گویى همهی انسانها را کشته است»
مقصود برابری قتل یک نفر با قتل همهی مردم به لحاظ وحشتناکی و هولناکی است. این در حالی است که قتل، بدون دلیل موجه شرعی مانند قصاص یا مجازات، صورت پذیرفته باشد. از آنجا که خشم و غضب، همچنین کینه و حسد، بزرگترین داعیه و سبب برای از بین بردن مقتول بوده و قاتل نتوانسته بر هوای نفس خود فائق بیاید.[56] لذا قصاص انسان قاتل بر طبق موازین شرعی نیز طبق آیهی صریح قرآن[57] زندگی بخش و مایهی حیات جامعهی انسانی است. پس تمام افراد زمین به لحاظ مقام انسانیت همانند یکدیگرند؛ کسی که به یکی از آنها سوء قصد کند، گویا به تمام آنها سوء قصد داشته است و از بین بردن یک انسان، بقای نسل او را که خود به وجود آورنده نسلهای دیگر بوده، از بین میرود.[58]
نهی از خودکشی
خدای متعال نهتنها اجازهی کشتن دیگران را به انسان نمیدهد، بلکه او را از خودکشی نیز بازمیدارد:
«وَ لاتَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إِنَّ اللَّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً»[59]
«و خودکشى نکنید! خداوند نسبت به شما مهربان است.»
حیات و زندگی انسان، هدیه و نعمتی از جانب پروردگار متعال است که آن را به بندگان خود ارزانی داشته است و تسلط انسان بر زندگی به اذن اوست؛ بنابراین انسان اجازه ندارد که دست به خودکشی زده و خود را از بین ببرد.[60] حتی اینکه انسان خود را به مهلکه انداختن بیاندازد یا با افرادی که قدرت مقابله با آنها را ندارد، بجنگد و نیز انجام دادن کاری که سرانجام آن کشته شدن است، نهی شده است.[61]