کلمات کلیدی :قرباني، انسان، حيوان، سنت
نویسنده :مجید شرفخانی
یکی از دغدغههای همیشگی انسان، عدم تسلط بر اموری چون مرگ، رخدادهای طبیعی و مانند آن است. از این رو بخش بزرگی از اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته تا راهکارهایی برای آن بیابد. همواره جلب منفعت و دفع ضرر، به عنوان مسئله انسان مطرح بوده است. بر این اساس باتوجه به مرزهای شناختی خود، ابزارها و وسایلی را مییافته که بدان بتواند منافعی را جلب و ضررهایی را دفع کند.
یکی از ابزارهایی که آدمی برای مهار خشم طبیعت و رخدادهای طبیعی و نیز جلب مهر و محبت آن، مورد استفاده قرار میدهد، قربانی کردن است که در اشکال گوناگون ظهور و بروز کرده است و قربانی انسان از مهم ترین آنها به شمار میآید. در آیات مربوط به حضرت اسماعیل(ع) به این نکته به گونهای اشاره و توجه داده شده است؛ زیرا وی معروفترین و مشهورترین قربانی تاریخ انسانی است که به فدیه قوچی عظیم از قربانی شدن رها گشته است. با این همه در همین خاندان و آیین، نام قربانیهای انسانی دیگر نیز مطرح میباشد که عبدالله بن عبدالمطلب پدر پیامبر گرامی(ص) و اباعبدالله الحسین(ع) نوه آن حضرت(ع) از نامآورترین آنان میباشند. از این رو خاندان ابراهیم و اهل بیت(ع) به داشتن ذبیح الله معروف هستند.
نویسنده در این مطلب بر آن است تا این مطلب را تبیین کند که قربانی حقیقی آن است که انسان با مهار کردن هواهای نفسانی خود به خدا تقرب جوید و صاحب ملکه تقوا شود.
تجلی قربانی کردن در طول تاریخ
انسانها از زمانی که با مرگ و رخدادهای طبیعی که بدان ختم میشود، مواجه شدند، تلاش کردند تا به هر شکلی شده آن را مهار و مدیریت کنند. لذا هر کسی بر پایه بینش و نگرش خود و جامعهاش به ابزاری متوسل شده است. هرچه بینش و نگرش مردم سطحیتر و سادهتر بود، رفتارها و واکنشهای آنان نیز غیرمتعارف و برای مردمان امروز شگفتانگیز و افسانهوار بود.
ایشان نامهایی چون فرشتگان و پریان بر آنها نهادند و یا از طریق آموزههای وحیانی و هدایتی پیامبرانی که در صدر ایشان حضرت آدم(ع) نخستین بشر نشسته است، با خداوند یکتا و یگانه آشنا شدند و راه مقابله را بر اساس همان شناخت و بینش و نگرش خویش جست و جو کردند.
برخی از مردم با توجه به وجود شرور بسیار، به این معنا متوجه شدهاند که قدرت شر بر خیر چیره است و میبایست پیش و بیش از توجه به خیر، در برابر شر ایستاد و جلوی آن را گرفت؛ زیرا دفع شر به یک معنا میتواند جلب همه منافع و خیرهای هستی باشد؛ چون این شر است که مانع از بهرهمندی انسان از خیر میشود. بدین ترتیب حتی پرستش ابلیس و اهریمن تنها برای مقابله با شرور آنان در برنامه آیینی و عبادتی انسانها قرار گرفت و آنان حتی فرزندان خویش را برای مهار خشم اهریمن و ابلیس قربانی کردند.
پذیرش وجود ربالنوع به معنای این است که نوعی از انواع موجودات هستی دارای پروردگاری غیرآفریدگار ایشان است. این بدان معنا است که حتی اگر خداوند یگانه و یکتایی، آفریدگار جهان باشد، در عرصه پروردگاری و ربوبیت برای هر موجودی رب و پروردگاری است که میبایست آن را احترام گذاشت و تقدیس نمود و مهر و محبت وی را با پرستشی به خود جلب کرد. این گونه شد که ارباب انواع، خدایگانی شدند تا مورد پرستش قرار گیرند و در مراسم آیینی، قربانی برای جلب مهر و محبت وی اهدا شود.
با نگاهی به ادیان و مذاهب جهانی، میتوان این معنا را به دست آورد که قربانی کردن انسان به عنوان یک عامل و ابزار مهم جلب محبت و مهر پرستش شونده همواره مورد توجه و اهتمام بوده است؛ زیرا انسانها با قربانی کردن یک فرد بویژه کودکان خردسال و پاک این معنا را مورد تاکید قرار میدادند که از نظر ایشان، خدایگان و پروردگاران از ارزش و اهمیت بیشتری برخوردارند و حاضرند برای رضایت و خشنودی آنها حتی از خون فرزندانشان بگذرند و آن را در راه خشنودی پرستش شوندگان و رضایت آنان، بر زمین بریزند و به ایشان نثار و هدیه کنند.
در معابد بسیاری از امتها و ملتهای تاریخی از هند و چین گرفته تا خاورمیانه و مصر و اروپا و حتی در آفریقا و آمریکا و استرالیا میتوان اجساد قربانیانی را یافت که برای پرستش شوندگان هدیه شده و قربانی گشتهاند. در پرو و مکزیک و هند و مصر و چین و انگلستان و فرانسه و مانند آن میتوان این معابد و اجساد را به فراوانی یافت. بنابراین تفاوتی ندارد که از چه آیین و مذهب انسانی باشد؛ زیرا همگی این باور را پذیرفتهاند که یکی از اشکال و ابزارهای دفع خشم و جلب مهر خدایگان و پرستش شوندگان، قربانی کردن انسان بویژه کودکان است.
در جهان امروز نیز هر از گاهی اخباری درباره قربانی انسان به پیشگاه بتان در معابد به گوش میرسد که حکایت از دیرپایی و ماندگاری این آیین بشری دارد.
مبارزه با قربانی کردن انسان
قرآن هنگامی که از نخستین قربانی انسانها برای خداوند یکتا و یگانه گزارش میکند، به این نکته توجه میدهد که این قربانی که برای تقرب به خداوند از سوی بشر اهدا میشود، غیر انسان بوده است. به این معنا که هابیل و قابیل قربانی را به پیشگاه خداوند هدیه میدهند که از یکی پذیرفته و از دیگری پذیرفته نمیشود:
«و داستان دو پسر آدم را به درستی بر ایشان بخوان، هنگامی که هر یک از آن دو، قربانی ای پیش داشتند. پس، از یکی از آن دو پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد.»[1]
در این آیه و آیات پس از آن هیچ سخنی از قربانی انسان به میان نیامده که به پیشگاه خداوندی اهدا شود. بنابراین اگر براساس گزارش خداوند در قرآن بپذیریم که این حکایت نخستین قربانی و تقرب جویی بشر از طریق هدیه دادن بوده است، باید بپذیریم که اولین قربانی کنندگان، انسانی را قربانی نکرده بودند؛ زیرا آنان تنها انسانهای آن روزگار به غیر از پدر و مادرشان آدم و حوا بودهاند.
بنابراین میتوان گفت که آیین قربانی کردن، یک رسم الهی و وحیانی بوده است که نخستین بار توسط فرزندان حضرت آدم(ع) انجام گرفته است اما در طول تاریخ به عللی آیین قربانی کردن همانند بسیاری از آیینهای دیگر دچار تحریف و تغییر شد و به وسوسههای ابلیسی، قربانی کردن انسان نیز در آیین قربانی گنجانیده شد، چنانکه به وسوسههای ابلیسی پرستش خدایگان دیگر و پروردگاران و ارباب انواع نیز افزوده شده و بتان جایگزین خدا گردیدند.
در گزارشهای قرآنی سخنی از قربانی کردن انسان برای خدا و یا هر معبود و پرستش شونده دیگری جز در داستان قربانی اسماعیل(ع) نیامده است. در آیات سوره صافات از جمله آیه 102آمده است:
«و وقتی با او به جایگاه «سعی» رسید، گفت: «ای پسرک من! من در خواب چنین میبینم که تو را سر میبُرم، پس ببین چه به نظرت میآید؟» گفت: «ای پدر من! آنچه را ماموری بکن. ان شاءالله مرا از شکیبایان خواهی یافت.»
در این آیه و آیات پس از آن سخن از قربانی کردن حضرت ابراهیم(ع) فرزندش اسماعیل(ع) برای خداوند به میان آمده است. این اولین و آخرین گزارشی است که در قرآن از قربانی کردن انسان گفته شده است. به نظر میرسد که حضرت ابراهیم(ع) نیز در میان پیامبران اولین کسی باشد که به این کار اقدام کرده باشد و حضرت اسماعیل(ع) نیز نخستین ذبیح الله باشد؛ زیرا پیش از آن هیچ یک از پیامبران از سوی خداوند ماموریت نیافته بودند تا به عنوان یک آیین مذهبی توحیدی و الهی فرزند خویش را قربانی کنند.
به نظر میرسد که آیین قربانی کردن فرزند و یا انسان در این دوره و پیش از آن در میان دیگر اقوام رسم بوده است که با واکنش حضرت ابراهیم(ع) و یا حتی اسماعیل(ع) که خود قربانی میباشد مواجه نمیشود و حتی حضرت اسماعیل(ع) پذیرش کامل خود را از فرمان خداوندی ابراز میکند.
آن چه در این آیات و آیات دیگر قرآن به دست میآید، این معناست که خداوند با برنامهای کامل و عینی میکوشد تا قربانی کردن انسان را به طور ریشهای حل کند و تغییر دهد. از این رو در ادامه گزارش قرآن آمده است که آن حضرت(ع) پس از بستن قربانی و کشیدن کارد بر گلوی فرزند، ماموریت مییابد که قوچی بزرگ را جایگزین سازد و آن را به عنوان فدا و جایگزین قرار دهد. این گونه است که حکم قربانی کردن انسان، به شکل نمادین نقد و تحلیل میشود و جایگزین مناسبی برای آن قرار داده میشود. (صافات آیات 102 تا 107)
جایگزینهای واقعی
از نظر خداوند، قربانی انسان به شکل آیینی امری نادرست و باطل است؛ زیرا هدف از قربانی به معنای تقربجویی به خداوند است و اصولا قربانی کردن انسانی دیگر، هرگز نمیتواند هدف آفرینش انسان را برآورده سازد؛ زیرا هدف و فلسفه آفرینش انسان، دستیابی انسان به مقام خلافت الهی از طریق تقرب جویی و متاله شدن با انجام عبادتهای واقعی یعنی اطاعت از همه آموزههای وحیانی و عقلانی و مخالفت با هواهای نفسانی و وسوسههای ابلیسی است. این در حالی است که قربانی کردن انسانی دیگر، خود مانع از تقرب جویی و رشد انسان قربانی شونده میشود که خود مخالف هدف آفرینش و فلسفه آن است.
از سویی دیگر، قربانی کردن انسان دیگر، عامل هیچ رشد و بالندگی در انسان قربانی کننده نمیشود؛ زیرا هدف از قربانی تقرب به خداوند با بهرهگیری از تقواست. از این رو در همه آیات مربوط یا مرتبط با قربانی، سخن از تقوا و پذیرش قربانی به علت آن میباشد؛ چنان که در آیه 27 سوره مائده به صراحت آمده است: «خداوند تنها از متقین قربانی را میپذیرد.» در آیه 37 سوره حج آمده است: «گوشت و خون آنها- قربانیها- هرگز به خدا نمی رسد ولیکن پرهیزگاری شما به او میرسد. بدین گونه آنها- چهارپایان- را برای شما رام کرد تا خدای را به پاس آنکه شما را راه نمود به بزرگی یاد کنید و نیکوکاران را مژده ده.»
بنابراین هدف از قربانی کردن تنها دستیابی به قرب و تقرب الهی است. بر این اساس میبایست ابزارها و وسایل مناسب آن را جست. از این رو خداوند فرمان میدهد که: «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا بترسید و به او تقرب جویید و در راهش جهاد کنید، باشد که رستگار گردید» (مائده آیه 35)
راههای تقرب جویی
دو راه اساسی برای تقربجویی به خداوند وجود دارد که راه نخست از طریق تقوا و تزکیه به دست میآید. به این معنا که انسان میبایست خود را از همه پستیهای اعتقادی و عملی دور نگه دارد و در سپری از تقوا خود را محافظت نماید و سپس با تزکیه و خودسازی، هواهای نفس را مطیع عقل و وحی نماید و اجازه ندهد تا وسوسههای ابلیسی و خواستههای نفسانی وی را مطیع خود سازد. لذا آنچه مهم و اساسی در هر عمل تقربجویی است، تقوا و تزکیه است. بر این اساس درباره قربانیهای چارپایی که حاجیان به درگاه خداوند هدیه میکنند این معنا مورد توجه و تاکید قرار گرفته است که هرگز گوشت و خون آنها به خداوند نمیرسد و آن چه به خدا میرسد و موجب تقربجویی بشر میشود، همان تقوایی است که از این طریق به دست میآورند. (حج آیه 37)
راه دیگری که میتوان با آن به تقرب خدا دست یافت، جهاد و جانفشانی است؛ زیرا انسانی که به جهاد میرود هر آن ممکن است شهید شود و جان و خونش در راه خداوند بر زمین ریزد. چنین شخصیتی در حقیقت خود را قربانی کرده است.
اگر انسان واقعاً میخواهد قربانی کند نخست باید هواهای نفس خویش را بکشد و با تزکیه و خودسازی پا بر هواها و خواستههای نفسانی گذارد. کسی که نمی تواند از خواستههای نفسانی بگذرد چگونه میتواند مدعی تقرب و متاله و خدایی شدن گردد؟
اگر کسی از خود گذشت و هواهای نفسانی را با تزکیه و تقوا و خودسازی در زیر اطاعت عقل و وحی درآورد، آن گاه میتواند در جهاد اصغری نیز جانفشانی کند و از جان بگذرد. بی گمان جانفشانی و شهادت راهی به سوی ذبیح الله شدن است.
امام حسین(ع)، ذبیح الله
امام حسین(ع) کسی است که جانش را در طبق اخلاص نهاد و خود را به قربانگاه و مسلخ عشق الهی برد. او به جای آن که دیگران را قربانی نماید، خود را قربانی کرد. البته در این راه فرزندان و کودکان و دوستان و یاران باوفای وی نیز قربانی شدند ولی آن حضرت(ع) به جای آن که در مسلخ منی بر آیین ابراهیمی گوسفندی را قربانی کند، خود را به مسلخ طف و کربلا رسانید و خود را قربانی راه خدا و آیین ابراهیمی توحید و ولایت کرد.
هر انسانی نسبت به فرزند خویش ولایت دارد؛ چنان که بر جان خویش ولایت دارد. ولایت چون از محبت است همواره بر مدار هدایت و کمال میباشد. ولی الله واقعی کسی است که جانش را در راه فرزند و امت فدا کند و این گونه محبت خویش را نشان دهد. اما آن کسی که فرزند و امت را فدای خود میکند تا خود تقرب جوید از ولایت بهرهای نبرده است؛ از این رو فرمان جهاد به معنای فرمان قربانی کردن همه خواستهها و عشقها از جمله عشق به خود و جان است.
حضرت اسماعیل(ع) این گونه است که ذبیح الله میشود؛ زیرا جانش را در طبق اخلاص نهاد و تقدیم خداوند کرد و خداوند نیز فدیه او را به ذبح عظیم جایگزین ساخت. از این رو وی را به صادق الوعد میستاید. صادق الوعد کسی است که به وعده خود وفا کند و آن را تصدیق نماید. آن حضرت(ع) نیز چون به پدر وعده میدهد که در برابر تیغ آرام گیرد این گونه صادق الوعد شد.
از مومنان کسانی هستند که جان بر کف نهاده و به جهاد اکبر و اصغر میروند و بر وعده و پیمانی که با خدای خویش بسته اند وفادارند. از این دسته میتوان به امام حسین(ع) و یارانش اشاره کرد؛ زیرا آن حضرت(ع) هنگامی که خبر شهادت مسلم بن عقیل(ع) در کوفه را شنید، این آیه را خواند: «از مومنان مردانی هستند که به پیمانی که با خدا بسته بودند وفا کردند، بعضی بر سر پیمان خویش جان باختند و بعضی چشم به راهند و هیچ پیمان خود دگرگون نکردهاند.»
آن حضرت(ع) خود را جزو منتظرانی میشمارد که در انتظار شهادت و جانفشانی هستند و خود را ذبیح الله و قربانی فرمانهای الهی میداند، چنان که مسلم و دیگر شهیدان را کسانی میداند که در این راه خود را قربانی کرده و به رستگاری رسیدهاند.
آن حضرت(ع) اینگونه میکوشد تا مسیر درست قربانی را نشان دهد و بیان دارد که قربانی کردن تنها کشتن چارپایی در مسلخ منی نیست بلکه میبایست انسان در مسلح عشق، هواهای نفسانی خویش را به قربانگاه برد و آن گاه به تیغ جهاد در راه خدا، شربت شهادت بنوشد و خود را قربانی آرمانهای الهی کند؛ زیرا آن چه موجب تقرب است و به خداوند میرسد همان اعتقادات و نیات پاک و رفتارهای صالح و نیکی است که در جهاد اکبر نفس و جهاد اصغر میدان رزم، بروز و ظهور مییابد.