27 مرداد 1397, 0:0
امام حسن(ع)، امام دوم شیعیان جهان، در شب پانزدهم ماه مبارک رمضان سال سوم هجری دیده به جهان گشود. این امام همام القاب فراوانی از قبیل: سبط، سید، زکی، مجتبی، زاهد و... داشت که بهترین آنها لقبی است که پیامبر(ص) برای او و برادرش امام حسین(ع) به عنوان «سیدا شباب اهل الجنه» گذاشت. حسن بن علی(علیه السلام)، هفت سال در دوران جدش، رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله، زندگی کرد و سی سال از همراهی پدر بزرگوارش، امیرمومنان علیهالسلام، برخوردار بود. پس از شهادت پدر به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت. سرانجام معاویه، با فریفتن «جُعده» همسر آن حضرت و اعطای صدهزار درهم و وعده ازدواج با فرزند خود یزید، امام علیهالسلام را مسموم ساخت، و حضرتش بعد از 40 روز تحمل بیماری در 28 صفر سال 50 هجری در سن 48 سالگی مظلومانه به شهادت رسید، و در قبرستان «بقیع» در مدینه منوره مدفون گشت.
صلحی که این امام همام با معاویه داشتهاند برای برخی کژاندیشان شبهههایی را بر شجاعت و حتی امامت این بزرگوار وارد کرده است که حدیث پیش گفته را می توان ناظر به همین شبهات و رفع آنها دانست. گر چه در تاریخ نیز شواهد فراوانی بر شجاعت و بی تمایلی آن حضرت در صلح با معاویه وارد شده است تصمیم ایشان بر کارزار با او را نشان می دهد. از جمله این موارد می توان به نکات زیر اشاره کرد:
1- امام(ع) هنگام بیعت برای مسلمانان و بخصوص آنها که قصد تحمیل شرایطی را به ایشان داشتند تنها با این شرط بیعت آنها را پذیرفت که: مسلمانان در برابر امام، مطیع محض باشند و با هر کس که بجنگد آنان نیز با او بجنگند و با هر کس صلح کند آنان هم صلح کنند. 2- بر حقوق لشکریان بر پایه صد صد افزود 3- دستور به اعدام دو تن از جاسوسانی داد که معاویه برای دریافت اخبار لشکر امام(ع) و فریب پیروان امام(ع) به کوفه و بصره فرستاده بود. [صلح الحسن، راضی آل یاسین، بغداد، ص 76]
همچنین آن حضرت در پی دسیسه چینی و اخلالهایی که معاویه در میان سپاهیان ایشان ایجاد کرده بود به او نامه نوشته و او را به انجام کارزار با وی تهدید کرد و فرمود: «از اینکه جاسوسان را به سوی من گسیل میداری معلوم می شود آهنگ برخورد داری. من در این امر شکی ندارم. منتظر باش اگر خدا بخواهد.» [حیات الامام الحسن، باقر شریف قرشی، نجف، 44]
لیکن با این وجود و بنا به دلایل فراوانی که در روایات بدان اشاره شده است، حضرت مجبور به مصالحه با معاویه گشت. از جمله دلایل این مصالحه می توان به روایات ذیل اشاره کرد: در این باره شیخ صدوق(ره) در کتاب علل الشرایع به سند خود از ابی سعید عقیصا روایت کرده که وقتی نزد امام حسن(ع) رفت و به آن حضرت عرض کرد: ای فرزند رسول خدا چرا با اینکه میدانستی حق با شماست با معاویه گمراه و ستمگر صلح کردی؟ امام فرمود: ای ابا سعید آیا من حجت خدای تعالی بر خلق او و امام و رهبر آنها پس از پدرم(ع) نیستم! گفتم: چرا! فرمود: آیا من نیستم که رسول خدا(ص) درباره من و برادرم حسین فرمود: «حسن و حسین(ع) هر دو امام هستند، چه قیام کنند و چه قعود؟»گفتم: چرا!
امام فرمود: پس من اکنون امام و رهبرم چه قیام کنم و چه نکنم. ای ابا سعید علت مصالحه من با معاویه همان علت مصالحهای است که رسول خدا(ص) با بنی ضمره و بنی اشجع و مردم مکه در بازگشت از حدیبیه کرد، آنان کافر بودند به تنزیل (و ظاهر صریح آیات) قرآن و معاویه و اصحاب او کافرند به تاویل (و باطن آیات) قرآن، ای ابا سعید وقتی من از جانب خدای تعالی امام هستم نمیتوان مرا در کاری که کردهام چه صلح و چه جنگ تخطئه کرد، اگر چه سر کاری که کردهام برای دیگران روشن و آشکار نباشد.
آیا خضر را ندیدی که وقتی آن کشتی را سوراخ کرد و آن پسر را کشت و آن دیوار را بر پا داشت، کار او مورد اعتراض موسی(ع) قرار گرفت چون سر آن را نمیدانست، تا وقتی که علت را به او گفت راضی گشت و همین گونه است کار من که شما به خاطر اینکه سِر کار ما را نمیدانید مرا هدف اعتراض قرار دادهاید، در صورتی که اگر این کار را نمیکردم احدی از شیعیان ما بر روی زمین باقی نمیماند، و همه را میکشتند» [علل الشرایع، ص 200.] در این روایت شریف حضرت به صراحت علت صلح خود را حفظ خون شیعیان و جلوگیری از به هدر رفتن آن میداند.
2 - در روایت دیگری زید بن وهب جهنی گوید: هنگامی که امام حسن را خنجر زدند و در مدائن بستری و دردمند بود، به نزد آن حضرت رفته و گفتم: چه تصمیمی داری که مردم متحیر و سرگردانند؟ حضرت در پاسخ من چنین فرمود: من به خدا معاویه را برای خودم بهتر از اینان میدانم که خیال میکنند شیعه من هستند و نقشه قتل مرا میکشند و اثاثیه مرا غارت کرده و مالم را میبرند، به خدا سوگند اگر من از معاویه پیمانی بگیرم که خونم را حفظ کنم و در میان خاندانم در امان باشم، بهتر است از اینکه اینان مرا بکشند و خانواده و خاندانم تباه گردند، به خدا سوگند اگر با معاویه بجنگم هم اینان گردنم را گرفته و تسلیم معاویهام خواهند کرد. به خدا سوگند اگر من با او مسالمت کنم در حالی که عزیز و محترم هستم، بهتر است که مرا بکشد در حالی که اسیر او باشم و یا بر من منت نهاده (و آزادم کند) و تا روز قیامت ننگی برای بنی هاشم باشد، و پیوسته معاویه و دودمانش بر زنده و مرده ما منت بگذارند [احتجاج طبرسی، ص 148.] در این روایت شریف حضرت دلیلی اصلی این مصالحه را عدم اطمینان به اطرافیان و یاران خود و نبود شیعه واقعی در کنار خود معرفی می کند که امکان موفقیت حضرت در کارزار با معاویه را غیرممکن میسازد.
در این رابطه علامه قندوزی از علمای اهل سنت در کتاب ینابیع الموده از آن حضرت روایت کرده که درباره علت صلح با معاویه سخنرانی کرده، چنین فرمود: ای مردم بخوبی دانستهاید که خدای بزرگ شما را به وسیله جد من(ص) هدایت فرمود، و از گمراهی نجات داد و از نادانی و جهالت رهانید و پس از خواری عزیزتان کرد و بعد از قلت و کمی عددتان بسیار کرد، و همانا معاویه درباره حقی که مخصوص به من است با من به منازعه برخاسته و من صلاح امت و قطع فتنه را در نظر گرفتم و شما هم با من بیعت کردید تا با هر کس که من مسالمت کردم مسالمت کنید و با هر کس جنگیدم بجنگید و من چنان دیدم که با معاویه به مسالمت رفتار کنم و آتش بس برقرار سازم و با او مصالحه کنم و چنان دیدم که جلوگیری از خونریزی بهتر است، و منظوری از این کار جز خیرخواهی و بقای شما ندارم «و اگر چه من میدانم شاید برای شما آزمایش و بهرهای است تا مدتی معین [ینابیع الموده، ص 293.]
با توجه به آنچه تاکنون بیان کردیم مشخص می گردد که آن حضرت به دلایل گوناگونی از قبیل نداشتن یارانی وفادار و جلوگیری از به هدر رفتن خون شیعیان و حفظ جریان تشیع و برخلاف میل باطنی آن حضرت مجبور به مصالحه با معاویه گردید و این مصالحه به هیچ روی گردی بر دامن معصوم آن حضرت نمینشاند.
کتابخانه هادی
پژوهه تبلیغ
ارتباطات دینی
اطلاع رسانی
فرهیختگان